_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

آب زنــــــــید راه را...هیــــــن که نـــــــــگـــــــار مـــــی رسد...

هوالمحبوب:

به هرکسی که شبیــــه تــــــو دلـــــربـــــا باشـــــد

هنــــــــوز مثل گذشتـــه "نگــــــار" میگوینــــد...

باید دوش میگرفتم و موهایم را می آراستم.باید اتاق تکانی میکردم و لباسها را میشستم.یک عالمه از تو دور بودم وقتی از راه میرسیدی  وگرنه باید کوچه را آبپاشی میکردم و شمع و چراغانی میکردم.باید عود روشن میکردم و عطر میزدم و آرایش و پیرایش میکردم.باید غذایی که دوست داشتی را میپختم و بوی غذا را میرقصاندم توی گوشه گوشه ی خانه.باید چشمانت را سیر نگاه میکردم و میگفتمت که چقدر با مو و ریش بلند بامزه شدی و با اینکه جذابیاتت یکجور خاص شده اما خودم برایت کوتاهشان میکردم.باید میگفتمت که زیارتمان قبول و رسیدنت بخیر.باید میگفتمت  چقدر دلتنگت بوده ام و چقدر دوستت دارم.باید به ازای آن سه بار دوستت دارم گفتنی که دو شب پیش با بغض گفتمت و خطهای ارتباطی قطع و وصل شد و تو نشنیدی ،هزار بار میگفتمت که دوستت دارم.

اصلن باید هیچ نمیگفتم و فقط مینشاندمت روبرویم و یک دل سیر نگاهت میکردم و تو همه ی حرفهای نگفته ام را از چشمها و اشکها و لبخندهایم میخواندی و میفهمیدی.

ولی من فرسنگها از تو دور بودم و از راه هم که میرسیدی و با همه ی خوشحالی ام از رسیدنت،فقط حسرت بود که هجوم می آورد و مینشست در وجودم و من باید به شنیدن صدایت قناعت میکردم و هیچ نمیگفتم.امشب از راه میرسیدی و باید با اینکه کیلومترها از من دور بودی آماده ی رسیدنت میشدم.صبح شده بود و  باید چشمهایم را باز میکردم و آدینه را با نوشتن پیام در صفحه ای که ده روز بود نخوانده بودی اش شروع میکردم و میرفتم دنیا را به کمک بطلبم برای آماده شدن برای رسیدنت که ...

چشمهایم را چند بار توی تختخواب مالیدم!خواب نمیدیدم!برایم نوشته بودی که رسیدی.خواب نمیدیدم.شب زودتر از انتظارم از راه رسیده بود و تو سحرگاه  از راه رسیده بودی و من چقدر غافلگیر شده بودم.عین فنر از جا پریدم و اشک و خنده ام خودم را هم گیج کرده بود.چقدر خوب بود که از راه رسیده بودی و چقدر بد بود که من نبودم تا به استقبالت بیایم و چقدر دست پاچه شده بودم که چقدر کار نکرده دارم برای از راه رسیدنت .

تو این موقع صبح که من بیدار شده بودم محض آماده شدنم برای رسیدنت حتمن از خستگی راه خوابیده بودی و نمیدانی زمانیکه من رسیدنت را فهمیدم و خواندم  چقدر خوشحال شدم از رسیدنت و چند برابر غمگین از این چند صد کیلومتر که هنوز من و تو را از هم دور نگه داشته.

رسیدنت بخیر و زیارتت قبول "تمام ِمن".من تا بیدار شدنت دست زیر چانه،خیره به عکست و با تصور شبیه گلدان خوابیدنت منتظر مینشینم و خدا را هزار مرتبه به خاطر سالم و سلامت رسیدنت شکر میکنم.

"خوب بخوابی اما زود باش پاشو دیگه،ده روزه با هم دعوا نکردیما...!"

نظرات 10 + ارسال نظر
sepanta 1394/09/13 ساعت 12:30

می‌دونی"بهشت" کجاست ؟

یه فضـای ِ چند وجب در چند وجب !
بین ِ بازوهای ِ کسی که دوسـتش داری...

چشمون روشن و هزاران شکر که مسافرتون به سلامت برگشت

جغرافیای کوچک من بازوان اوست
ای کاش تنگ تر شود این سرزمین به من ...
ممنون سپنتا.چشمم هم روشن:)

البرز 1394/09/13 ساعت 15:36

رسیدن همه مسافرا و خصوصن مسافر شمای عاشق پیشه به خیر.نوشته هات در سیاهی مبهم ذهنم شمایلی از چهره ات میسازه که...

به تصورات و شکل و شمایل پس زمینه های ذهنتون اعتماد نکنید،آدمها حتی از واقعیه واقعیتشون دورند چه برسه به تصویر تصوراتشون!
یک عالمه ممنون واسه خیر مقدم و سلام:)

اوی الی 1394/09/13 ساعت 19:44

والا ما بیدار شدیم زنگ زیدم دستت زیر چونه ات که نبود هیچ خواب بودی دو ساعت هم طول کشید ویندوزت بیاد بالا . بعدشم که اومد بالا تا تونستی حرفای قشنگ زدی . هعی روزگار...
با این صدای داغون چی بگم؟

خب دیشب کم خوابیدم،تازه شم در انتظار دست زیر چونه خوابم برد.تازه شم فک کردم دارم خواب میبینم باهات حرف میزنم ،یه کم طول کشید؛خیلی که طول نکشید لود بشم که.تازه شم مهم نیست تو صدات داغونه،مهم اینه به گوش من قشنگه!!!!
مگه من یادم میره واسم محمد اصفهانی میخوندی کنار زاینده رود و من عشق میکردم؟!حالا که یادم انداختی باس امشبم بخونی:)
«تمام من»رسیدنت بخیر

hm 1394/09/13 ساعت 23:39

چشم و دلتان روشن
ایشالا قسمت بشه باهم برید

یه عالمه ممنون

انشاالله :)

امیدوارم یک روزی تمام برگشتن ها به آغوش تو ختم بشه براش ... اگه بدونه چه آرزوی خوبی کردم براش

بیشتر از همیشه دوستش دارم
انگار که خدا دوباره بهم داده باشدش
انگار که یادم بره قسطی دارمش،انگار که یادم بره قرضی دارمش!
ساره ... کاش ...
تو بهترین عروس دنیایی واسم ساره

س 1394/09/15 ساعت 01:56 http://youandhe.blogfa.com

خوشحالم که صبورانه عاشقید

خوشحالم که خوشحالید :)

سلام

درود

مســافــری کــه صــراط مستقیــم اش،

از والضــالیــن آغــوش تــو،

ســر در مــی آورد،

نمــاز و دل،

هــر چــه شکستــه تــر،

بهتــر . . .


شاعر: هومن شریفی

در و لا الضالین حمدم خدشه ای وارد نبود

وای من، محتاج یک رکعت شمارم کرده ای. ..
.
.
.
هرچه شکسته تر،بهتر

ع.ت 1394/09/22 ساعت 18:57

اگه اصفاهانی نبودی اشکال نداشت اشنباهی یه دونه به ستونای چل ستون اضافه کنی اما اصفهانی هستیو میدئنی بیستا از این چل تا تصویره و وجود نداره.
نتیجه: ستونه چل و یکم تو انقد خیالیه که حتا سایش تو استخر جلوی کاخم نیست پس یا ستونت نا مرئیه یا استخرت حوضه آبه

چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نا دیدنی ست آن بینی ...
.
.
.
ستون چهل و یکم من سایه نداره که بیفته توی آب یا چشم که بندازی بین اون بیست تا ستون با باطن چوبی و ظاهری پر طمطراق،ببینیش.ستون چهل و یکم درست وقتی پاشو میذاره توی کاخ چهل ستون ،با همه ی جلال و شکوهش همه ی اون بیست تا ستون چوبی و بیست تا ستون موهوم را تحت الشعاع قرار میده.اون موقع همه ی ستون های دنیا میشه یه ستون ،اونم ستون چهل و یکم باغی که به اندازه ی بهشت زیباست :)
افتاد... ؟

ع.ت 1394/09/23 ساعت 12:24

افتاد؟نه انگار برات جا نیفتاد که ستون جل و یکمی در کار نیست و اگه هست توهمه توهه.تو که نمیتونی ستونتتو قاطی اون 20 تای وافعی جا بزنی.اصلن اونا رو در اندازه ستو خودتم نمیبینی.پس بیا یه کاری کن به ستونت بگو برج ایفل.یا بگو برج پیزا یا برج میلاد حتا.میتونی بهش بگی کعبه.توهم که باشه ستونت میتونه خورشیدم باشه.
احتمالن ستونت اینا رو میخونه و کیف میکنه اما من اصفهانی خشت و گل و چوب چل ستونو به ستون کذایی تو صدبار ترجیح میدم.
افتاد؟

گر بدی گفت " حسودی " و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
.
.
در مورد ترجیحاتتون بهتره یه جا دیگه نظریه پردازی کنید :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد