_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

نــــــذر کردم که به پــــابوس خداونــــد رَوَم ...

هوالمحبوب:


برایم خوراکی فرستاده بود.حلوای خانگی و کیک و شیر و آبنبات و ...

زنگ زده بود که توضیح دهد هر کدام را کجا به نیت من از سفره حضرت رقیه و ابوالفضل و زینب (س) ِ فلان روضه برداشته و تبرک است و فلان سوره را بخوانم و پشت بندش بخورمشان محض نظر کردن خداوند به دل و خواسته ام...!

حالم خوب نبود و سعی میکردم از کلمات و جملات کمتری استفاده کنم که حالم را هویدا نکند و به "چشم" و "مرسی" و "باشه" بسنده میکردم که گفت:"برات شمع روشن کردم سر سفره حضرت رقیه که انشاالله اگر حاجتت روا شد و حال دلت خوب شد تا سال دیگه خودت بیای سر همون سفره و شمع روشن کنی..."

باید زود خداحافظی میکردم و تلفن را قطع، که از صدای بغض آلود و فین فین کردنم نفهمد گریه میکنم و پاپیچم شود که چه شده.برای همین گفتم :"انشالله اگه حاجتم روا شد زحمت شمع روشن کردنش با خودت..."

و زود کار را بهانه کردم و خداحافظی کردم و نگفتم حاجتم تمام شدن زندگی ام و نفس کشیدن است  و  زل زدم به بیرون از پنجره و یک ریز و آنقدر که از نفس بیفتم خواندم  "دعا بکن که همین لحظه منفجر بشود .... برای قلب فشار چهل تنی سخت است!" و هی دعا کردم ....!


الــــی نوشـــت:

یکـ) نمیدونم اینکه بعد از اینکه کامنتدونی رو بستم تعداد آدمهایی که حرف میزنند بیشتر شده،خوبه یا بد؟! حتی نمیدونم کار خوبی کردم یا نه .ولی میدونم بستن کامنتدونی ربطی به این نداره که دوست ندارم کسی حرف بزنه یا نظر بده یا برام مهم نیستید که گوش بدم.بذارید به حساب دلایل شخصی و کمی خودخواهی.همه ش رو میخونم و حس میکنم تک تک حرفاتون رو.حرفهاتون را  در  بالای وبلاگ در قسمت"تماس با من" برایم بگید،گوش میدم.همین!

دو ) یک کانال شعر خوب در تلگرام که شعرهایش دوست داشتنی ست. از دستش ندهید  >>>  @ermiapoems