اگه گفتی...؟!

 هوالمحبوب:  

یعنی اگه فکر کردی اومدم بگم که تو این 2،3 روزه آخره سال که همه به فکر نو نوار کردنند من عین گلاب به روتون خر، اونم از نوع بار بر؛بگو دور از جون!؛....عرض می کردم عین خر....؛دومی رو بلندتر!!!!؛.....د  بترکی میذاری  4 تا جمله بنطقیم یا بریم ﺑخسبیم و از هیجان و نگفتنه این اتفاقه شگرف سنگ کوب کنیم؟!..........می عرضیدم، یعنی اگه فکر کردی اومدم بگم که تو این 2،3 روزه آخره سال که همه به فکر نو نوار کردنند من عین....عین ... عین...آهان...عین کوزت در رکاب خانوم و آقای تناردیه، عین خر......ببخشید عین همون کوزت جون کندم و کار کردم وزمین سابیدم و شیشه پاک کردم و جارو کشیدم ویکی تو سره خودم زدم و صدتا هم تو سره باز خودم و هیچ ژان والژانی هم پیدا نشد بگه خرت به چند من  و من رو نجات بده و دعای خیر من و یه ایل آدمه چشم انتظار رو بدرقه ی راهه خودش کنه ،کاملا در اشتباهی

یعنی اگه فک کردی اومدم بگم بالاخره این کلاسهای کوفتیه آموزشگاه تموم شد و این حقوق بخورو نمیر رو همچین بهمون دادند که انگار دارند به گدا نون میدهند و کلی منت سرمون گذاشتندو2 تا بسته گز هم  حتما با کلی ناله و نفرین ضمیمه ش کردند و بهمون تقدیم نمودند که حتما اگه هم بخوریم حناق میشه و یا یه مرض ﭘرضی میگیریم مجهول الهویه

(شما بخون همون مجهول الهویه!!) و از تو چشممون در میاد و تا اومدیم قرض و قوله(قرض و غوله!!)هامون را بدیم صنار سه شاهی تهش موند که اونم میشه واسه کادوهایی که عید میخوایم بدیم به اونایی که التماس دعا دارند و داشتندو میخواستندمون و می خوایمشون و خواستندمون و وابستگانه درجه 1و2و3 بگیر برو تا آخر؛باز هم کاملا در اشتباهی

یعنی اگه فک کردی اومدم بگم نرگس اینا بندو بساطشون رو بستند واسه تعطیلات نوروز رفتند نروژ مسافرت والبته از اونجایی که این جور جاها به چشممون نمیادو عجیبا غریبا داخلی تشریف داریم و عرق ملی(نکنه مینویسند ارق ملی؟ عرغ ملی؟ارغ ملی؟....ملی!) ما رو کشته اینجانبان قراره بریم سره پله خواجو اونم 13 بدر،جهت اعمال بسیار غنی سیزده بدر و گره زدن سبزه و درخت و این برنامه ها،باز هم کاملا در اشتباهی

یعنی اگه فک کردی قراره در مورد نفیسه حرف بزنم که پسر کوچولوی ماهش تا عید صبر نکردو دو روزه پیش بالاخره به دنیا اومدوبا درگیری بین قوم هابیل و قابیل قرار شد اسمش رو بذارند "سهیل رضا"وصداش کنند خسرو!!!!!تا اینکه خدا خیر بده آقای نطنزی(پدر شوهر نفیس) روکه بعد از اون خواب من درآوردیه "سهیل" ،دوباره دست به کارشدوپاشد خوابیدو یه دست خواب دید که کسی در خواب گفته اسمش رو "علی"بذارید و زین پس نامش چنین شدو من از بس خوشحال بودم و شدم و از ذوق گریه کردم تا الان که چشمام شده اینقدر،باز هم در اشتباهی

یعنی اگه فک کردی می خوام در مورده قبول شدن فرشته توی دوره اول آزمون دکترا حرف بزنم که از بس از هیجان جیغ زدم ﺻدایم گرفته و میخوام بال در بیارم و پره افتخارم باز در اشتباهی

یعنی اگه فکرکردی تو این گیر وداره خبری به این مهمی میخوام در مورده این بگم که مراسم چهارشنبه سوری با شکوه هرچه تمامتر در محله ما مثل هرسال به سرکردگی نه نه ی محترمه بنده برگزار شدو چقدر خوش به ما گذشت آن هم در جواره دسته ای از پیرزن های بهتر از شما نباشه که از ما بسی قول گرفتند ساله آینده با حاج آقا(منظور بابا ﺑ‏چه هاست!) در این مراسم شرکت کنیم و ما هم بعد از کلی سرخ و سفید شدن ناچارﺍﱟ قبول کردیم و گفتیم به دیده ی منت ودر فکر این هستیم که تااز جان گذشته ای خوشبخت را در مراسم چهارشنبه سوری ساله آینده مشایعت کنیم و یا مشایعتمون کنند،باز هم در اشتباهی

خبر بسی مهمتر و هیجان بر انگیزتر از این حرفهاست!

یعنی اگه فک کردی اومدم بگم که داشت از دستمون در میرفت و از ذهنمون هم حتی!که این هفته حذف و اضافه است و آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند .....آیا ﻣﻴﺸﺪکه یختچی(یه ذره!) هم به ما نیگا کنند؟ و واسه یه آدمه مشروط از حسابداری افتاده دیگه چه فرقی میکنه که ﻛﻲ هست یا نیست و مثلا میخواد چی رو به چی اضافه یا از چی کم کنه و تازه بدونید که وقتی توی حذف اضطراری واحد حذف کنی پولت مسترد نمیشه و همش هم زیره سره این سید جواده،باز هم در اشتباهی

یعنی اگه فک کردی-قابل توجهWell-Educated  خودم- که اومدم راجب اونی که گفتی بنویسم و شما حال کنی و ما هم حتی!ودر دو دنیا مستفیض بشیم  واز زمین و آسمون وجنت و درﻙ برامون بباره ،کاملا در اشتباهی:)«مگه ترانه های درخواستیه؟!بگم؟......بگم؟......بگم؟......»

یعنی اگه فک کردی اومدم بگم در حد انفجار از دست شیطونکی که قول دادم خودم رو در حد اون نگه دارم و دم نزنم از سهل انگاری و مسامحه اش، عصبانیم وخون داره خونم رو میخوره و نمیدونم چه ﮔلﻲ به سرم بمالم ودست به دامن کی بشم و با کی حرف بزنم که حرفه آدمیزاد اون هم از نوع منطقی و عقلانی بره تو گوشش،باز هم در اشتباهی

یعنی اگه  فک کردی اومدم اینجا بنویسم و بگم که صبح چی خوردم و شب چی کار کردم و ناهار چی داشتیم وقاشق رو با کدوم دستم گرفتم و وقتی داشتم شام میخوردم به چی فکر میکردم و کی چی گفت و کی چی کرد،که پس فردا  داش احسان بگه حضرت علی(ع) 25 سال سر میکرد تو چاه و با چاه حرف میزد اونم حرفه حسابی اونوقت تو تا تقی به توقی میخوره و آدم دست تو دماغش میکنه میای اینجا تو بوق و کرنا میکنی و دست بر دار آبجی و من بهش بگم اولا اون حضرت علی بودو من کجا و اون کجا و دویما مردم اون زمان از درک حرفهای اون حضرت عاجز بودند وحرف به گوش اونا یاسین به گوش خر خوندن بوده و سوما من نه اتفاق یواشکی دارم و نه آدمه یواشکی و نه حرف یواشکی که از گفتنش نگران باشم و اگه درددل یواشکی هم هست که نمیشه به کسی گفت؛جاش نه اینجا بوده و نه هست و تو نگرانه چی هستی؟و اگه ناراحتی مواظب باش  تا رفتاری نکنی که همه خبرداربشند! و چون تصمیم گرفتم و قراره دیگه حرفه حساب بزنم که به درده جامعه بشری بخوره بازاگه فک کنی حرفم در این مورده باز هم در اشتباهی چون این مسئله از حد شخصی فراتره و در حد ملی میهنی ،جهانیه!

نکنه  فک کردی اومدم بگم این پلی که تازه اولین بزرگراه دوطبقه ی ایرانه شاید هم خاورمیانه و شاید هم جهان و احتماله قریب به یقین کهکشانه و چند روز پیش توسط رئیس جمهور محترم  در اصفهان افتتاح شد یه بار قبلن تر ها توی مهر ماه به دست با برکت وزیر راه افتتاح شده بود و ما کلی پزش رو به اجنبی ها داده بودیم و در حال حاضر دو تا نتیجه بیشتر نمیشه گرفت :1.وزیر راه رو چه به این کارها؟اهه!دستت رو بکش،دیگه میری افتتاح میکنی بی حضوره ما؟اونم دوطبقه؟!2.حال کردیم چون دو طبقه است دوبار افتتاح کنیم!......زیادی درگیره قضیه نشو چون باز هم اشتباه کردی و کاملا در اشتباهی

مسئله بر میگرده به یک سال و سه هفته ی پیش.......

اگه گفتی؟!

..............................................................

نه باز هم در اشتباهی!

ﺑﻨﺎیی خونه ی ما بعد از یک سال و سه هفته تموم شد

هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا!

یعنی اگه فکر کردی یک هفته بعد از کنکور خونه رو ریختیم به هم و قرار شد تا عید بسازیمش و الان از اون ماجرا یک سال و سه هفته میگذره و بالاخره عید هم تموم شد درسته و الان یه قصر ساختیم به چه عظمتی،کاملا در اشتباهی

چون خونه؛تازه شده عین بقیه خونه ها.فقط با این تفاوت که از اونجایی که بابا میخواسته و میخواد ما خودکفا باربیایم ،کلهم اجمعین خونه رو خودش ساخت اونم با کمک 4کارگره جوان تازه نفس وبی مزدو منت و بی جیره و مواجب و اووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووه چه خبرتونه پس من نون میدم شماها بخورید واسه چی؟که برم کارگر بگیرم روزی اینقدرو خورده ای بهش بدم که چی؟!!!!!!

خونه مون عین اهرام ثلاثه ی مصره با همون شکوه و عظمت و همون صداهای ناله ی کارگرها که از لابه لای آجرها شنیده میشه!!!!!من که صدای خودم رو واضح میشنوم!هنوز باورم نمیشه،یعنی هیشکی باورش نمیشه!

یعنی وقتی باباشب بوها رو کاشت تو باغچه و حوض آبی رنگ رو پر از آب کرد تازه فهمیدیم همه چی بالاخره تموم شد ومحمدی هاش صلوات...........................

امشب بعد از مدتها همه یه دل سیر راحت میخوابند و حالا که فکر میکنم میبینم ما چه ماجراها تو این خونه ی در حال تاسیس داشتیم. ماجراهایی به اندازه تمومه سالی که گذشت.

حالا دیدی مسئله ملی میهنی بود؟واسه اجنبی ها هم سوال بود که نکنه این ساخت و ساز طولانی مدت ربطی به ساخت سلاح هسته ای اونم از نوع زیرزمینی و رد گم کنی داره وتازه کلی  بازرس از ABCDEFG…. داشتیم واسه شرح ماوقع!

خونه بالاخره تموم شدو من از اینجا اعلام میکنم که آماده ی عقد قرارداد به صورت پیمانی و غیر پیمانی با تمام افرادی هستم که تصمیم به ساخت و سازه ساختمان دارند.تو بگو من چی بلد نیستم از خونه سازی! 

--------------------------------------------------- 

پ.ن:فک کنم این آخرین پستی بود که امسال......این ساله پرفراز و نشیب نوشتم.امسال فوق العاده بود......اوج هنر نمایی خدا.یه تابلوی عظیم و فوق العاده ی سیاه و سفید.امسال تفسیر ان مع العسر یسرا بود.امسال.......وباز امسال. 

خدایا اگر دردهای زندگیم تنها راه بیاد داشتن همیشگیه توست؛اونا رو از من نگیر. خودت که میدونی من بنده ی بی جنبه ای هستم.

عید همتون مبارک.