_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

به شرافتم قسم...

هوالمحبوب: 

 

آدما دو دسته اند.من میگم دو دسته.تو میخوای بگو هزار دسته!

یه گروه مثل شیشه میمونند.مثل پنجره ی اتاقتون یا سالن پذیرایی!تا یه لکه روش افتاد در تکاپوی تمیز کردنش هستیم .تا یه بارون زد بیشتر به فکر اینیم که شانس رو دیدی؟کی این پنجره ها رو باز تمیز میکنه؟وچه بخوای وچه نخوای،دیریا زود مجبوری پاکش کنی.یعنی باید پاک بشه.

یه گروهه دیگه مثل قالی میمونند. مثل همون فرش توی اتاق یا توی سالن پذیرایی!وقتی یه لکه روش میفته یا مثلا لیوان شربت روش میریزه یا حتی پسر کوچولوی 3 ماهه تون روش گلاب به روتون یه کاره خفن میکنه ،اگه زیاد توی چشم نزنه یا نخواین نمازی چیزی روی فرش بخونید میذارید واسه آخرسال و خونه تکونی واونجا حسابی از شرمندگیش در میایید!....

بعضی آدما واسه خدا عین همون شیشه وپنجره ی اتاق میمونند.تا یه خطایی ازت سرزد خدا زود دستمال برمیداره لکه ی روی بدنت رو پاک میکنه.تا حالادیدی تا یه خطایی ازت سرمیزنه زود تلافیش سرت میاد.تا دروغ میگی به جاش یکی بهت دروغ میگه.تانامردی میکنه یکی دیگه یه جای دیگه درحقت نامردی میکنه؟تا به کسی ظلم میکنی یه جای دیگه یکی از یه جایی پیداش میشه واون ظلم رو درحقت تکرار میکنه وتو به این نتیجه میرسی که هرچه کنی به خود کنی؟بعدبه خودت میگی اصلا خدا اونجا نشسته هرچی هست به سره من میاره واین همه آدم ظلمهای گنده گنده میکنندوراست راست دارند واسه خودشون راه میرند.ولی اصلا به این فکر نمیکنی که خدا چقدردوستت داره که بهت عین شیشه نگاه میکنه.

بعضی ها هم عین قالی میمونند.هرچی دلت میخواد هرکاری بکن.فرشت اونقدرکدر میشه که تشخیص اینکه کدوم لکه ماله چیه سخت میشه وتو همچنان داری روی این قالیه خوشگله و گرونقیمت که جزئی از آبرو وشخصیت وپزت هست زندگی میکنی ولی وای به حالت،وای به حالش،وای به حال اونکسی که خدا یهو قالیش رو آخرسال بتکونه!

وعده ی خدا حقه!میخوای منکر بشی؟مو لای درزکارای خدا نمیره!میخوای منکر بشی؟خدا به مو میرسونه اما نمیبره!می خوای منکر بشی؟توازهمه ی دنیا قوی تر اما یکی هست که زورش ازتوبیشتره!میخوای منکر بشی؟تو از همه ی دنیا عاقلتروتموم دنیا پیش تو یه احمق،بابا احمق نه،یه ارزن،بابا جون اصلا ارزن نه،یه پشیز،اصلا هیچی.اما یکی هست وفقط یکی که توپیشش هیچی نیستی،میخوای منکربشی؟تموم حرفایی که دیدی وشنیدی هیچی نیست،باشه ولی میخوای " تعز من تشاء و ذل من تشاء" رو هم منکر بشی؟آخری که خوب تموم میشه رو منکر بشی؟زمستونی که تموم میشه وروسیاهی به زغال میمونه رومنکر بشی؟پایان شب سیه سپیداست رومنکر بشی؟اصلا همه ی اینا رو منکر بشو،کسی که وجودت از وجودش هست رومیخوای منکربشی؟میخوای خدا روهم منکربشی؟

من منتظرم!خدایه جرعه ازصبرش رو میون این همه نعمت ریخته تووجوده من!روزی که ازبند استثمارویوغ استبدادت رها بشم.توی چشمات نگاه میکنم وتموم جرات نداشته ی این همه سال رو توی صدام جمع میکنم وبهت میگم:" همیشه ازت متنفربودم!"

دارم فکر میکنم این جمله دربرابره اون همه دردچقدر می ارزه؟!خیلی ی ی ی ی ی!اگه این جمله ی من رو بذاری توی یه کفه ی ترازو وتموم دردهایی که دادی-نه به من ، بلکه به همه ی آدمهای زندگیم- رو بذاری روی یه کفه ی دیگش،جمله ی من سنگین تره!چقدردردآوره که یکی که فکر میکنی هیچی نیست ازت به اندازه ی تموم ثانیه هایی که باهاش سرکردی متنفرباشه ودم نزنه!

به شرافتم قسم که این کاررومیکنم!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خداجون میدونم از اینایی که گفتم بدت میاد،میدونم بدت میاد کسی ،کسی رو دوست نداشته باشه ،چه برسه متنفرباشه،خدا میدونم بهم میگی از توبعیده،میدونم بهم میخندی که عین بچه ها رفتار میکنم،میدونم میگی پس عزت نفست کو وسعه ی صدرت،میدونم بهم میگی :"تو هم؟!"میدونم یه جوره دیگه نگاهم میکنی،میدونم بهم میگی تو اینی که انتظارداشتم نیستی،اما منوببخش!باشه؟باشه؟باشه؟مرسی 

_____________________________ 

پ.ن:دوست ندارم با کسی دراین مورد حرف بزنم.دوست داشتم یه جا بنویسم که همه ببیندو بدونند اما هیچکی ندونه که چی به چیه تا مجبورنباشم واسه کسی توضیح بدم.آدم وقتی خاطرات شخصیش رو بلند بلند تعریف میکنه دلش آروم میشه،مهم نیست کسی ازش چیزی بدونه یا ندونه،گوش بده یا نده!منم همین کا رو کردم!ازبس واسه خودم این قضیه روتعریف کردم داشت حالم بد میشد!دوست داشتم!!همینه که هست!من عصبانی ام....سربه سرم نذار!

نظرات 6 + ارسال نظر

سنگینی رو که توی تو دیدم
با هیچ ترازویی نمیشه اندازه گرفت
اما میشه گفت که
هنوز برای متانتت هیچ کلمه قشنگی پیدا نشده

:/

چه خالب ادمارا دسته بندی میکنی خیلی باحال گفتی ...

:-o

بی تفاوت 1389/03/28 ساعت 07:15

والا ما که چیزی دستگیرمون نشد
ولی خوب
حتما هر چی شما بگی درسته ؟

دقیقا تفاوت ما تو ی همینه : من درپی تائید نیستم

آشنا 1389/03/28 ساعت 13:29

من همیشه وبت را میخونم
هرروز بهش سر میزنم وهرروزتکرارش میکنم ولی هیچ وقت لزومی ندیدم چیزی بگم
اما حالا
این تویی الهام؟
این همون الیه که میگفت دله آدما کوچکتر ازاونه که جایی واسه کینه توش بشه پیدا کرد
این همون الیه که میگفت کینه دل آدم راسیاه میکنه
تو همونی که سنبل صبر بودی
تو همونی که توی اوج درد میگفتی مهم نیست؟
همونی که میخندید تادنیا بخنده
همونی که توی سختترین لحظه ها میگفت صدسال اول سخته
اینی که اینا را نوشته تو نیستی
درسته
وعده ی خدا حقه
اما مگه تو نبودی که میگفتی نیاد اون روزی که یکی از آدمهای زندگیه من-حتی بدترینشون -درد بکشه که من تموم میشم
همش حرف بود
همش شعار بود
حرفات یادت رفته؟
دل تو جای تموم حسهای خوبه
تصویر ذهنیه ما رو به هم نریز
بذار هنوز هم که یادت میفتم؛یاد دلی بیفتم که با تموم دردهای دنیا جاواسه هرچی چیزه خوبه داره
یاد آدمی که حتی بابدجنسیش تو را یاد این می اندازه که چقدرخدا بزرگه
دعای اول سال تحویل که توی همین وب نوشتی یادت رفته
تو نبودی میگفتی از آدمایی که حرف وعملشون یکی نیست متنفرم
نمی خواستم بهت چیزی از خودم بگم
فقط خواستم حرفای خودت را برای خودت تکرار کنم

چقدر خوبه آدم گاهی خنگ بشه
:/
از این به بعد هم اگه باز خواستی کامنت بذاری واز این قسم حرفا بزنی
یا ایمیل بده یا بذار تو ی صندوق پستی.اینجا جاش نیست.ما در پی کشف هویت نیستیم؛حرف رو میگیریم؛ناطق مهم نیست.شایدم هست!مرسی

بی تفاوت 1389/03/29 ساعت 07:23

اصرار در نگاه داشتن ِ آنچه نگاه داشتنی نیست
به فرو ریختن اش می‌انجامد
همانند دانه‌های شن
از میان انگشتان...

مارگوت بیکل

چیزی که عوض داره؛گله نداره...

«یه آدمه مثلا متفکر!»

یه پا فیلسوفی واسه خودتااا

فُلسفا(فیلسوفان!)مردندوما فیلسوف شدیم
روحمان زخمی شد وهی اوف شدیم!
:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد