_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

دل ما خوش بفریبی است‌،...

هوالمحبوب:


اومدم یه عالمه چیز بنویسم...از دیروز....از تمومه اتفاقاته دیروز.....از دیروز که کلی سرم شلوغ بود وکلی کار داشتم.....از دیروز که وقتی رفتم شرکت آقای "ج " کیک خریده بود از طرف خودم وخودش به مناسبت تولدهامون وکلی کیف کرده بودیم  وکلی شرکت شلوغ بود واز بس همه چی قاطی پاتی شده بود دوتا بار را اشتباهی فرستادیم!

از دیروز که خودم را دعوت کردم یه فست فود و با فراغ بال ساعت 5 نشستم و  ناهار خوردم ....از دیروز که یه خورده زودتر رفتم آموزشگاه وبا مربی های جدید گرم گرفتم وکلی آتیش سوزوندم......

از دیروز که سر کلاس از دست غزل کلی شاکی شدم که چرا Listening  هاش رو از رو نرم افزار مینویسه ولی هیچی بهش نگفتم چون حرف زدن دردی رو دوا نمیکرد و تصویر من رو از شاگرد خوب بودنش به هم ریخته بود.....و تا آخر کلاس هی میگفت به خدا نرم افزارم رو میندازم دور ومن بهش میگفتم واسم مهم نیست ،خراب کردی غزل،همین!

از دیروز که "مهدی عمو" و"سمیرا " را بعد از مدتها توی خیابون دیدم وکلی واسشون ذوق کردم وخاطره ردو بدل کردیم......از دیروز که بعد از یکی دو ماه نیم ساعت بیشتر نرفتم پیش "نفیسه " وکادوی تولدم رو گرفتم و"علی کوچولو" رو دیدم و کلی بوش کردم وکیف کردم...

از دیروز که کلی ناراحت بودم که چرا  با درد دلهام "احسان " رو ناراحت میکنم و باید بیشتر حواسم باشه....

از دیروز که کلی بابت به هم ریختنه تصویر ذهنیم درگیر "اما " و"اگر " و"چرا " و"چطور " بودم!

از دیروز که کلی بچه ها بهم زنگ زدن و میخواستن ببینن چه خبره  که من بالاخره به سرم زده عروس بشم(!!!!!!!!!!!!!!)....از دیروز که وقتی خسته وکوفته اومدم خونه نشستم یه دل سیر پای حرفای فاطمه و الناز که فکر نکنن الهام حواسش بهشون نیست ...از دیروز که منتظره جواب سوالهای نپرسیده ام بودم و......

 که الان

یهو

تا اومدم بنویسم خط به خط و مو به مو همه ی دیروز رو... بی مقدمه و بی علت رفتم سراغ فایل صوتی ها و رکوردهام ....

دیوونه م که با خودم اینطور میکنم!

دیوونه ام که خودم رو آزار میدم!

دیوونه م که خودم رو به درد کشیدن دعوت میکنم.....

تا گفتی "اهل کاشانم......." گریه امونم نداد...خواستم تحمل کنم.....خواستم تظاهر کنم...خواستم بگم :وا! مگه اهل کاشان بودن هم ناراحتی داره؟...خواستم مثلا گیر بدم به شعر وشاعر .....خواستم مثلا بیتفاوتی پیشه کنم ولی یهو نشد...نتونستم......زود فایل رو بستم و پریدم تو حیاط و یه نفس عمیق کشیدم که خفه نشم و بعد آروم .......

چقدر دلتنگم....چقدر دلتنگم.....چقدر دلتنگم......



***************************************************************

*سنای عزیزم،فائزه ی گلم،آقای فلاح عزیز، زهرای نازنینم، دانشجوی مهربونم، مریم گرامی ، فرزانه ی دوست داشتنی وامیر عزیز ، ممنون به خاطر تبریک وایمیلهای قشنگتون...تولد شما هم مبارک باشه

نظرات 4 + ارسال نظر
گیتاریست 1390/04/09 ساعت 21:22

هیچی نگم بهتره

دلتنگی باید گذرا باشه وگرنه خیلی اذیت میکنه .. خیلی زیاد

سعی کن به مرور بگذری

سعی میکنم

زهرا - شیراز 1390/04/10 ساعت 12:17

سلام قربونت برم باور کن اینقدر درگیر بودم یادم رفت بهت بگم تولدت مبارک
می بینم که داری عروس می شی
خیلی خیلی خیلی خوشحال شدم دوست گلم
حالا این شاهزاده خوشبخت کین؟
عزیزم خیلی خیلی تبریک
کلی ماااااچ

الهی بگردمت زهرا جونم
دست رو دلم نذار آجی
دلم برات تنگ شده

[ بدون نام ] 1390/04/11 ساعت 03:30

بازم سلام
انتظار نداشتم پاکم کنی

باید جای من باشی....که نیستی

اون موقع انتظار همه چی رو داری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد