_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

می توانی بروی قصه و رویا بشوی....

می توانی بروی قصه و رویا بشوی
راهی دورترین نقطه ی دنیا بشوی

ساده نگذشتم از این عشق ، خودت می دانی
من زمینگیر شدم تا تو ، مبادا بشوی

آی ! مثل خوره این فکر عذابم می داد ؛
چوب ما را بخوری ، ورد زبان ها بشوی

من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم
من که مرداب شدم ، کاش تو دریا بشوی

دانه ی برفی و آنقدر ظریفی که فقط
باید از این طرف شیشه تماشا بشوی

گره ی عشق تو را هیچ کسی باز نکرد
تو خودت خواسته بودی که معما بشوی

در جهانی که پر از  وامق و  مجنون شده است
می توانی عذرا باشی،  لیلا بشوی

می توانی فقط از زاویه ی یک لبخند
در دل سنگ ترین آدم ها جا بشوی

بعد از این، مرگ نفس های مرا می شمرد
فقط از این نگرانم که تو تنها بشوی   
 
 
مهدی فرجی
نظرات 3 + ارسال نظر

سلام . وبلاگت قشنگه و زیباس . این شعرم جالب بود . دوس داشتی ووقت کردی سری هم به من بزن دوست عزیز

ممنون

گیتاریت 1390/04/14 ساعت 15:59

بعد از این، مرگ نفس های مرا می شمرد
فقط از این نگرانم که تو تنها بشوی

فقط از این نگرانم که تو تنها باشی
دقیقا

یک بار هم به خاطر من یک غزل بخوان!

حتی اگــر شده غـزلـــی مبتذل بخوان

بــا مطلعی کـــــه خــــوب مــرا مبتلا کند

از چشمهای وحشی رنگ عسل بخوان

این شعر روخیلی دوستش دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد