_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

نامه ی ما پاره کردن داشت ،گرخواندن نداشت....

هوالمحبوب:


الهی آجی قربونت بره که برخلاف این قیافه ی آروم و شیطون ودوس داشتنیت ،یه عالمه غصه تو دلته عزیز دلم.......

الهی الی نباشه که آجیش غصه بخوره...الهی اون رو نیاد توی زندگیم که من مسبب درد وغصه ی تو باشم عزیز دلم.....

الهی من نباشم که بخواد آب تودل آجیم تکون بخوره ....

ازراه میرسم وخسته وکوفته بغلش میکنم وآرووم اشک میریزم واینا رو بهش میگم.....

همه تعجب میکنن که چی شده یعنی؟!!!

ولی من چیزی نمیگم .فقط اون آخر سر درمقابل نگاه متعجب همه میگم :دلم واسه فاطمه از صبح تاحالا تنگ شده بود........

همین!

ومیرم توی اتاق تا لباس عوض کنم وچندتا تلفن بزنم......

صبح با عجله داشتم دنباله یه سری کاغذ ورسید وپول میگشتم. کل اتاق رو زیر رو کردم وبعد هم شد نوبت اتاق فاطمه .

هیشکی خونه نبود.رفته بودن استخر.گذرم افتاد به زیر تخت فاطمه وبعد هم تک تک کتاب ودفترها و...

داشتم با عجله دنبال اونایی که میخواستم میگشتم که نمیدونم چرا به صرافت افتادم بشینم پای آلبوم عکسهاش!!!!!

اینم تو این ضیق وقت وبلبشو!!!!!

نشستم پای آلبوم عکساش وسیر نگاهش کردم وهی قربون صدقه ش رفتم وواسش ذوق کردم که چقدری  بوده وچقدری شده که یهو چندتا برگه یادداشت پشت یکی از عکسهاش پیدا کردم که قایم کرده بود.....

دقت نکردم که کیه یا چیه ولی یهو اسم و فامیل خودم وبابا وبقیه رو توی نوشته هاش دیدم....

عجله داشتم ونمیتونستم همون جا بشینم بخونم.برش داشتم و زود آماده شدم و راه افتادم به سمت محل کار.توی تاکسی تا اومدم کرایه رو حساب کنم چشمم به برگه یادداشتها افتاد ونشستم به خوندن......

الهی آجی قربونت بره با نوشتنت....

واسه خدا نامه نوشته بود:

"خدا!این صدمین نامه ایه که واست مینویسم!من "فاطمه....."هستم!خدا تو چرا هی شبا گنجیشکا رو میخوابونی وصبح بیدارشون میکنی وهی خوشحالند صبحا واصلا یادشون نمیاد دیروز چی شده ولی من همه ش یادم میاد ؟؟؟؟من همیشه یادم میاد آجیم غصه میخوره.مامانم غصه میخوره....من همیشه میبینم همه شون ناراحتند......من همیشه میبینم .......

خدا تو نامه های من رو نمیخونی؟؟

خدایا چرا آدمای بد رو اوردی تو این دنیا؟؟؟

خدا......

یه کاری کن همه چی درست بشه......خدا....."

الهی بمیرم!فقط تا رسیدن به شرکت نامه ش رو خوندم وگریه کردم.الهی بمیرم آجی که غصه میخوری وچیزی نمیگی.....

نامه ش رو میگیرم بالا وبه خدا میگم:"به خاطر من نه!به خاطر معصوم ترین ونازترین موجودت یه کاری بکن!خودت دل همه رو آرووم کن.دل فاطمه ی من رو هم آرومم کن...."

آمین......



*************************************************************

* من یه عالمه درد و گرفتاری وغصه دارم...مثل تمومه آدمها....همه ش منتهی به یه موضوع نمیشه.....همه ش تا اشکم درد میاد نه اینکه عاشق شدم یا......

هزارتا اتفاق هست توی این زندگیه لعنتی!که مهمترینش از وقتی شروع شد که 28 سال پیش توی یه روز گرم وداغ تیرماه به دنیا اومدم وادامه ش شد اینی که هست......

هزارتا درد یهو با هم هجوم میارن وتو نمیدونی باید کدومش رو حل کنی یا بهش فکر کنی ویا واسش وقت بذاری یا واسه تجزیه تحلیل وکنار اومدن باش عمر بذاری.....

حال این چندوقت من این بود.همه با هم ومن یهو کم اوردم......

"ساوه" ،"بچه جناب سرهنگ" ،"میتی کومون"،"شب شکن" ،"یوسفی"، "احسان" ،"فرنگیس" ،"هویدا " ،"هانیه" ،"هاله"،"شرکت"  و باااااااااااااااااااااااااااز "میتی کومون"و تا آخر عمر "میتی کومون" ......همه ی اینها باهم یهو دست به دست هم داد تا من اونی نباشم که باید باشم.....

خداراشکر...خداراشکر که خداحواسش هست.....

دلم تنگ شده...خیلی .......


** تنفر؟؟؟؟من؟؟؟؟خجالت بکش!!! ومثل من سکوت کن!مثل همیشه......

نظرات 7 + ارسال نظر

خدا با ما نشسته چای می نوشه

راضی مشو که بنده ی ناچیزی
عاصی شود به غیر تو رووو آرد

[ بدون نام ] 1390/04/15 ساعت 11:31

این پستت معلومه با عجله نوشتی چند تا غلط املایی داشتی
ذیق وقت؟ضیق وقت
اوووووخییییییییش

اوهوم
ساعت هفت صبح تند تند نوشتم پاشدم رفتم سر کار
بیسواد شدم

شهریار شهر سنگستان 1390/04/15 ساعت 13:30

تو شهریار بیان از سکوت نیم شب آموز///گمان مبر که گرم لب تکان نخورد خموشم

مغزه من یه اپسیلون دیگه جواب نمیده
همین

اچیلای 1390/04/15 ساعت 16:26

آخی آخی

خودت آخی

آچیلای 1390/04/15 ساعت 16:31

من موندم

الان دو سه تا پستت رو خوندم همش گریه می کنی
اکثر پست هات گریه راه میندازی میگی روم رو کردم و بغض گرفت بعد گریه کردم و ...

کی میخندی من موندم

الله اعلم

وقت گل نی

[ بدون نام ] 1390/04/16 ساعت 04:19

مواظب خودت باش
همون که از لیست پاک کردی

تو هم همینطور.....

زهرا - شیراز 1390/04/16 ساعت 17:09

سلام خانوم خانومییییییییییییی
فدای خودتو دل پاکت

خدانکنه عزیز دلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد