نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.
پـ.نـ :
*کاش یادم بمونه
** ممنون زهرای عزیز...
کی توانم من فراموشش کنم
خاطرات زنده بودن با تو را
.
.
.
.
سلام
وبلاگی زیبایی داری
خوشحال میشم تبادل لینک داشته باشیم
با افتخار لینکتون کردم
منتظرتون هستم
ممنون
یه پیشنهاد بدم من؟
سایز رو بیاری پایین بهتر میتونی خودتو مطرح کنی
سایزش کم نمیشه
فکر کنم خود جمله به عمد میخواد خودش را بدجور مطرح کنه
قربونت برم
خدا نکنه عزیزم
چه عجب از این طرفا خانوووووم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
سلام جیگرم
این شعر بدجور به دلم نشست
سعی میکنم واژه واژه حفظش کنم
دوست دارم الی جونم
یه دنیا بوس
پیشکش عزیزم