_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

سفرنامه تهران......

هوالمحبوب:

ازکجا شروع شد وبه کجا ختم شد کلی ماجرا داره وهیجان

ازپله برقی ومترو بگیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر تا صددفعه آرژانتین رو طی طریق کردن وبا مارال بستنی خوردن وبا شیوا شب رو اون هم به نحو احسنت گذورندن وکلی آتیش به پا کردن تـــــــــــا یه جمعه ی مشتی وهمچین چسبون توی ماه آذر ،توی پارک آب و آتیش وبه همت آریو داشتن وبعد هم اون کافه "سپیدگاه" که کلا دکوراسیون وفضاش عشق بود وهمچین کیف کردم که نگوووووو

میخوام راجب همه ش بنویسم

راجب لحظه به لحظه ش واینکه چقدر درعین خستگی بهم خوش گذشت اما.....

اما وقتی شب بالاخره بعد از دو روز رسیدم خونه تا مشق سفر کنم دیدم بابا سیستمم را شوهر داده ومن هم کلا صورت آویزووووون که چه کنم؟!آیا؟!

بابا سیستم کامپیوترم را داده واسه تعمیر یا تعویض ومن فعلا NO PC  هستم تا اطلاع ثانوی!

الان هم خوبیت نداره اینجا مهمون مردمیم از سیستمشون نهایت سوءاستفاده را بکنم

سیستم دار که شدم توی همین یکی دو روزه کلا پستی مینویسم اندر مباحث سفرنامه ی تهران از نگاه یه دختر شهرستانی


خدایا کلا شکرت!


پــــــــــــ . نـــــــــــــــ:


1.مارال گلم ممنون به خاطر تموم مهربونیهات!به خاطر بودنت وبه خاطر تموم حرفای  قشنگ ولبخندهای قشنگترت!به خاطر خودت!به خاطر مارال!


2. شیوای عزیزم!به خاطر تموم زحمتهایی که کشیدی.پذیرایی بی نظیرت!دست پخت عالیت!مهمون نوازی بی حد وحصرت وبه خاطر شیوا بودنت ومهربونیهات ممنونم!


3.آریو ی عزیز!خاطره ی اولین جمعه ی آذرماه سال 1390 را هیچ وقت فراموش نمیکنم.همینطور که خاطره ی اولین شب اردیبهشت امسال رو!

به خاطره اینکه بودی ممنونم!به خاطر تموم لطفت

4.دلارام وهانیه ونازی عزیزم از شما هم ممنون ودوستتون دارم.به خاطر همه چی


ادامـــــــــــــــــــــــــــــــه دارد.....

پسر که ناخلف افتد،پدرزند چوبش...پدر که ناخلف افتد پسر چه کار کند

هوالمحبوب:

نشسته رو بروم

زل زده توی چشمام وبغض کرده،انگار که منتظره یه جمله ست!یه تلنگر!یه جمله که بپرسه خوبی ؟

بهش میگم حرف بزن....حرف بزن.....حرف بزن و اینقدر بیقراری نکن!

اشکاش سر میخوره از چشماش وقل میخوره روی گونه هاش

اگه عمل منافی عفت وخلاف شرع هم کرده بودم ،اگه رابطه ی نامشروع هم داشتم جریمه ش هشتاد ضربه شلاق بود!اسلام میگه ،نه؟

ولی انگار گناهه من از این هم بالاتره !اگه نبود که روزی هشتاد ضربه شلاق نمیخوردم!میخوردم؟

حتما حقمه!آره حتما حقمه!من اشتباهی اینجا به دنیا اومدم!نباید اینجا به دنیا می اومدم!حالا که افتادم اینجا باید مجازات بشم!!!!

بعد زل میزنه رو برو....هی با خودش زمزمه میکنه..هی با خودش مروور میکنه...هی با خودش حرف میزنه.

میگه تا حالا شده مدیون بدنت بشی؟تا حالا شده شرمنده ی بدنت بشی؟

بعد آستین هاش رو میزنه بالا وشروع میکنه دستاش رو بوسیدن...شروع میکنه پاهاش رو بوسیدن...شروع میکنه روی دستهاش اشک ریختن..شروع میکنه زخمهای دست وپاهاش رو با اشک شستشو دادن و انگار که دست وپاهاش بشنوند میگه:الهی بمیرم براتون! الهی بمیرم!به خدا من شرمنده تونم!ببخشید که اینطوری شدید.ببخشید که باهاتون اینطوری تا میکنم.اما به خدا یه روز از عهده شرمندگیتون در میام!به خدا جبران میکنم!

الی میگه همه چی آخرش خوب تموم میشه...به خدا اون روز جبران میکنم..نمیذارم کسی بهتون چپ نگاه کنه ،چه برسه به اینکه روتون کمربند بکشه!

الی همه چی آخرش خوب تموم میشه،نه؟

فقط اشک میریزم...فقط اشک میریزم و میگم  دختر پاشو نمازت رو بخون اینقدر غر نزن.پاشو  برو پیش اونی که باید و باهاش حرف بزن تا دلت آرووم بشه!

اشکاش را پاک میکنه با پشت دستاش و آرووم میگه :آخ! وبعد میگه:الان موقع نماز نیست!دلم پره!خیلی پره!یهو بشینم پیش خدا نفرینش میکنم!خدا شاید حواسش هیچوقت به خواستنهای من نباشه اما اگه دلی شکست وچیزی خواست رهاش نمیکنه!یهو نفرینش میکنم و بعد.....

بذار دلم آرووم بشه بعد میرم میشینم پیش خدا.وای به روزی که باید جواب تموم دردهایی که به من داده را بده!وای به روووزش!

الی!خودت گفتی آخرش خوب تموم میشه!مگه نه؟

سرم را تکون میدم و میگم بهت قول میدم!