_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

خـــــانــــــــومـــــــش اونـــــــه...ا

هوالمحبوب:

دیروز از اون روزها بود...شبش از اون شبا بود..سخت بود...درد بوووووود...شاید دوازده سیزده ساعت بود فقط یک سر آهنگ "داوود" را گوش میدادم...."خانومم تویی ....بارووونم تویی...عاشق شو....دلم آرووومم تویی....."

توی خلا...دراز کش....قدم زنون.....نشسته...خوابیده....

فرنگیس با حالت بدجنسی میگفت خسته نشدی از بس اینو گوش دادی؟"عباس آقاتون" این آهنگ رو بهت داده که ازش دل نمیکنی؟

سکوووت...لبخند....همین...

ازکسایی که زنگ میزدند بهم لجم میگرفت...لجم میگرفت که باعث میشند موزیک قطع بشه...جواب نمیدم.منتظر می مونم قطع کنند و باز "میدونم تو انتخابم اشتباه نکردم.....خانومم تویی....بارووونم تویی...."

همیشه فکر میکردم اتاقم بهترین جای دنیاست...امن ترین جا..قشنگ ترین جا....

توی اتاقم جا نمیشم...توی تختم جا نمیشم....حالت تهوع دارم وقتی غذا میخورم و باز فرنگیس سرم داد میزنه که باز شروع شد؟میخندم و میگم:"خاصیته  بهمن ه!"

راه میرم....باز راه میرم....زانوهام را میگیرم توی بغلم و توی خودم جمع میشنم و چونه م را میذارم روی پاهام و زل میزنم به زاینده رود بی آب و مرغای دریایی که یهو دسته جمعی بلند میشند و یهو دسته جمعی میشینند....هوا خیلی سرده.....انگار همه ی دنیا با هم یخ زده و باز...

"دوست دارم شب تا سحر دور سرت بگردم....واسه ی من شیرینه حرفاااااااات.....واسه ی من تو بهترینی....کاش همیشه توی قلب من بشینی.....خانومم تویی ...باروووونم تویی....."

..."لیلا" رفتنی ه!باید بره..باید نباشه....باید بیاد و بگه و بره و جاش را بده به "لیلا" بعدی...اگه باشه..اگه بمونه ..اگه اصرار کنه خراب میشه....همه چی خراب میشه...درد میشه....بغض میشه...میشکنه...میشکنم....لیلا باید که نباشه...اگه بمونه و یهو خدایی نکرده دلم سر بخوره فاجعه ست...دلش سر بخوره وحشتناکه....اون موقع لیلا دیگه لیلا نیست...دیگه پیغامبر نیست....دیگه پستچی نیست.... لیلا را باید بذاری جلوی چشمات و ستایشش کنی...تقدسش کنی...بپرستیش...بهش ایمان بیاری.....ازش تمثیل بکشی و بزنی به دیوار اتاقت ...باید بذاریش روی چشمات.....باید بپرستیش اما بترسی عاشقش بشی که نکنه اندازه ی خودت کوچیکش کنی...بترسی بهش دست بزنی که نکنه بشکنه ،که خورد بشه...این خاصیت لیلاست.

...اشکام را پاک کردم و گفتم :ببخشید! گفت:آدم که واسه بزرگ شدنش معذرتخواهی نمیکنه!خجالت نکش.جلوش را نگیر!این صدای بزرگ شدنته!

دیشب تازه فهمیدم چقدر صدای بزرگ شدن و کوچیک شدن شبیه هم ه!

احساس بزرگی نمیکنم.با اینکه هنوز اون بالام احساس بزرگی نمیکنم.دیشب صدا همون صدا بود اما اثری از بزرگ شدن نبود.......اثری از پوست انداختن نبود...اثری از تولد نبود....همه ش درد بود...همه ش کوچیکی بود...بزرگ شدن گم شده بود..همه چیز توی دی ماه گم میشه..شاید توی یکی از شبها یا روزای دی ماه گم شده بود...باز هم گولم زده بود....

...خیال کن ایثار میکنی....ایثارت را داد بزن...نصفه نیمه بگو بقیه ش را بخور و قورت بده توی حلقت...من خنگ میشم باز داد میزنم و تو باز تاسف بخور که الی یادت میره ،فراموش کردی و من کفش فروشی "دیدار"توی خیابون "مدرس " را شاهد میگیرم...تو ایثارت را به نمایش بذار و مخفی کن.... و من تمومه ایثارم را توی خنگیم ریختم و اونقدر هم زدم تا حل بشه تا برسه به مرحله ی اشباع...تا مثل طریقه تبلور نمک توی کتاب علوم کلاس چهارم ابتدایی شروع کنه بلور شدن...

یادمه اون آزمایش را خوب انجام ندادم وقتی کلاس چهارم بودم.واسه همین کلک زدم.به عمد یه تیکه نمک سنگی را از نخ آویزوون کردم و دو روز گذاشتم توی محلول اشباع و بعد رفتم به خانم مختاری نشون دادم..بلور نمکم از همه قشنگتر شده بود...فقط خودم میدونستم کلک زدم...

پـــــ . نــــ : 

دیشب یه فالگیر فالم را گرفت......گفت منتظر باش!که یه لیلای بزرگتر از راه برسه و نابودت کنه!!!!من یه عمره منتظرم! همینــــــــــــ