_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

شبــــــــــــــــــــ را دوســـــــــــــت دارم....

هوالمحبوب:


قبلا تر ها (اصطلاح را داشتی؟یعنی خیلی پیشتر!) فکر میکردم اگه کامپیوتر یا اینترنت نداشته باشم مثلا سردرگمم یا مثلا گیج و ویجم یا مثلا یه اتفاق خاص می افته!اما این سه چهار روزه نبود وهیج اتفاقی نیفتاد!فکر میکردم  نباشه لنگ میشم ولی انگار  یادم رفته بود نداشتن هیچ چیزی من را به درد نمیاره!

گفتم چیزی،نگفتم کسی!

نداشتن آدمها درد داره

خیلی درد داره

هرچی اون آدم نزدیکتر و مهم تر باشه دردش بیشتره!حالا هرچه قدر هم دلت میخواد داد بزن وتظاهر کن و فریاد بزن که تو آدم مهمی توی زندگیه من نیستی!

نداشتن بعضی ها درد داره!

درد....بودن یا نبودن؟!...درد.....بی خیال!...مهم نیست.....من خوبم....من کلا خوبم....من دختره خوبی ام!.....خوبم و زندگی میکنم...مثل همیشه...مثل هرروز....زندگی میکنم وخاطره تعریف میکنم.....آبرو ریزی و آبرو داریش با خودمه...من دختره خوبی ام!.....

گزارش  وخاطره ی  این روزهای من :قدم زدن -قشنگترین اتفاق و نعمتی که خدا بهم داده- تازگی ها بعد از دریافت این گوشی موبایل خفن ازش استفاده بهینه میکنم و همزمان با قدم زدن موزیک گوووووش میدم اون هم بلند.خیلــــــــــــــــــــــــــــی بلند.....

گوش ندادن به بوق ماشینها و الفاظ عابرها و اراجیف رهگذران را دوست دارم.خوبیه گوش دادن به صدای بلند موزیک همینه!بی توجهی به تمومه اونچه دور و برت میگذره.مهم نیست موزیک چی میگه.مهم اینه صداش بلنده و نمیذاره هیچی بشنوی حتی صدای فکر کردن خودت را....

حرف زدن  با دخترها و فرنگیس و گاهی هم در کنارشون دراز کشیدن و تلویزیون دیدن...دخترها ذوق میکنند وفرنگیس هم کیف!نمیذارم حرف به موضوع ممنوعه برسه ولی هی حرف میزنیم وهی حرف میزنند و من هم کلی شلوغ بازی در میارم وانها هم کلی کیف میکنند...

یکی دو خط  و یا صفحه ترجمه کردن....نوشتن را دوست دارم... حتی اگه مشق کردن باشه..خوبیش به اینه تمرکز میکنی روی کلمات و برای همون چند ثانیه دلت و فکرت را میدی به کلماتی که اونقدر ها هم به احساست مرتبط نیست...

آموزشگاه رفتن ! هرسه تا کلاس پی در پی ام را دوست دارم.ساعت 4 که میرم کلاس تا 8 از کلاس بیرون نمیام. نه برای استراحت نه حرف زدن و سلام و احوالپرسی! یک سره!بچه ها را بیشتر از بقیه دوست دارم.با زهرا به خاطر دردهای زندگیش اشک میریزم....با غزل به خاطره شیطنت و ادا واطوراهای بچه گونه ش میخندم و با مینا که از عشق رونالدو داره خفه میشه همذات پنداری میکنم!چقدر این دخترها عجیبند ولی همه شون را دوست دارم و از اینکه چهار ساعت بی وقفه درکنارم هستند و هستم لذت میبرم و باز فاصله ی آموزشگاه تا خونه و باااااااااااااااز لای لا لای لای لا لای

 و شب ...... شــــــــــــــــــــــبـــــــــــــ که آدم را میکشه ! کاش شب نبود!!! نه ! نه ! چقدر خوبه که شب هست.....نه ! نه ! کاش شب نبود......یه عالمه حس تناقض که کاش بود یا نبود!


شب من را میکشه!

دو شبه زور میزنم ساعت 10 ،11 بخوابم!!! زور میزنم...زوووووووووووووووووور میزنم تا خوابم ببره و میبره و تا صبح هزاربار بیدار میشم.دنبال کسی میگردم آرووووومم کنه!

هیچ کی نیست! نباید باشه! اصلا قرار نیست کسی درمون باشه! من باید بقیه را بخوابونم و بعد خودم بخوابم. هیچ کسی جز الی نمیتونه من را آروووم کنه.

باز هم هدفون باز هم موزیک باز هم ......


الی برام شعر میخونه:


همون موزیک خز....همون صدا...همون شعر.....


بگذار بشکند ،عوضش مرد میشوم....


این قصه ها برای شما دردسر نداشت....


درعصر احتمال ،قشنگی نگفتنی است....


دوست دارم به ملاقات سپیدار روم.....


ابرو به هم کشید و حیا را بهانه کرد...


خلوتی نیست که گوینده ی اسرار شوم.....

.

.

.

قسم به مااااااااااااااااااااااااااااه نگاهت هنوووووز.....هنوووووز....هنووووووز....


شب را دوست دارم....الی را دوست دارم....نرگس را دوست دارم....احسان را دوست دارم....فرنگیس را دوست دارم.....الناز را دوست دارم.....فاطمه را دوست دارم....شب را دوست دارم.... خدا را دوست دارم....الی را دوست دارم.....شب را دوست دارم....شب را.....

.

.

دوباره صبــــــــــــــح شد.....

صبح بخیر دنیـــــــــــــــــــــــــــــــــــا....صبح بخیـــــــــــــــر الــــــــــــــــــــــــــیــــــــــ.......