_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

هـــــــمواره مــــا شبیـــــــه به هـــــــم دوره می‌شــــــویم

هوالمحبوب:


ازم میپرسه :الی!اسم ماشین احسان چیه؟

میگم:MVM !

زیر لب اسمش را تکرار میکنه و لبخند میزنه و به راه رفتنش ادامه میده.میدونم واسه چی میپرسه. فردا وقتی پاش رسید مدرسه با افتخار و غرور واسه همه تعریف میکنه که دیروز عصر مامانم و النازمون رفتند بیرون خرید! منم نشسته بودم پای تلویزیون که یهو الی مون از خواب بیدار شد و با قیافه اجق و جق اومد و وقتی دید بارون میاد و کسی خونه نیست بهم گفت تا من دست و صورتم را میشورم  لباس بپوش بریم بیرون!

من زود کارهام را کردم و لباس پوشیدم. بارون می اومد...الی مون گفت چتر بردارم اما خودش چتر برنداشت و دستم را گرفت گذاشت تو جیبش و گفت تا سر فلکه پیاده بریم؟ گفتم بریم.....

کلی کیف داد تو بارون پیاده راه رفتیم....

الی مون واسم چیپس خرید آخه خیلی چیپس دوست داره ولی همه ش را داد به من وخودش دوتا دونه خورد...کلی راه رفتیم و الی مون هی " تو بارون که رفتی...دلم زیر و رو شد..." را میخوند.بعد هم به من میگفت خاطره تعریف کنم تا اون هی بخنده.....الی مون دوست داره وقتی من خاطره تعریف میکنم هی گوش بده و بهم بخنده..همینطور الکی .....

سوار اتوبوس شدیم...الی مون دستکشهاش را در اورد دستم را گرفت تا رسیدیم دفتر احسان.....

کلی خوشحال بودم رفتم پیش داداشم.قلبم تند تند میزد.....

رفتیم تو دفتر احسان دراز کشیده بود کنار بخاری....خوب سردش بود خوب.....تا منو دید یهو سرش را بلند کرد گفت تو کجا بودی دختر؟؟؟

بوسم کرد....بوسش کردم...بعد هم باز ولو شد رو زمین....

با الی مون هی نشستیم هی حرف زدیم.....بعد الی حوصله ش سر رفت بلند شد آشپزخونه را مرتب کردن و بعد نشست پای کامپیوتر.....

منم اول با موبایل الی مون بازی کردم و بعد نشستم پای کامپیوتر بازی .....

احسان وقتی بلند شد به الی مون گفت اینجا دیگه کافی نته کلا؟!!!! اما به من هیچی نگفت وباز باهام شوخی کرد.حتی مثل الی مون غر هم نزد که اینقد با این کامپیوتر بازی نکن خراب میشه...الی مون هم غر نزد که اینقد با گوشیم بازی نکن

الی مون نشست به حرف زدن با احسان  ومنم هی موبایل بازی کردم....

بعد میخواستیم بیایم ولی  چون بارون می اومد احسان گفت من میرسونمتون...

الی مون همیشه دلش میخواد صندلی جلو ماشین بشینه.همیشه هم با دوستاش دعواش میشد همه جا، که اون باید صندلی جلو بشینه! اما به من گفت که من صندلی جلو بشینم پیش احسان وخودش رفت عقب نشست!

کلی خوشحال بودما،آخه احسانمون تازه ماشین خریده.اسم ماشینش....(احتمالا یه خورده فکر کنه تا اسمش یادش بیاد..شایدم سرش را بخارونه یا با انگشتاش بازی کنه تا یادش بیاد!)...آهان اسمش ام وی ام  ه ....

بعد احسان یه آهنگی گذاشت  و تا ته زیادش کرد و از تو آیینه به الی مون خندید...الی مون هم خندید و کلی ذوق کرد.

هی میخوند "خانومم تویی....بارونم تویی....."

الی مون زد به من و گفت :فاطمه این آهنگ را احسان واسه تو گذاشته هی میگه خانومم تویی ها!!!!

کلی ماشین سواری کردیم وچیزای خوشمزه خوردیم و اومدیم خونه....

وقتی اومدیم خونه دیگه شب شده بود و بابا و مامانم با الی مون دعوا کردند وگفتند توی این بارون فاطمه را کجا بردی آخه؟! الی مون هم هیچی نگفت و بعد اومد توی اتاقم و بهم خندید و گفت دختر خوبی باشی بازم میبرمت بیرون تو بارون راه بریم و بعد بریم پیش احسان......

دیروز خیلییییییییییییییییییییی خوش گذشت...خیلییییییییییییییییییییی

..

فردا فاطمه یه خاطره خوشگل داره که برای دوستاش تعریف کنه. که ذوق کنه. که پز بده. که افتخار کنه و فردا فاطمه م کلی حرف میزنه و تموم دوستاش بهش گوش میدند و فاطمه م کلی خوشحال میشه و کلی دوستاش حسودیشون بشه و دلشون بخواد توی بارون راه برند و با داداششون ماشین سواری کنند و صندلی جلو بشینند.....درست مثل اون روزای الی که دلش میخواست هزارتا خاطره واسه گفتن داشته باشه و نداشت و فقط گوش میداد و بعد به خودش میگفت بیخیال..الی همون روزا  که اندازه ی الان فاطمه بود هم ،معنی بیخیال را میفهمید......




نظرات 11 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 1390/12/05 ساعت 23:18

جنبش سفید
رای ما با خودکار سفید است

ببخشید اون وقت با خودکار سفید میجنبیم یا کلا میجنبیم یا هااان؟

smms 1390/12/06 ساعت 00:28 http://www.smms361.blogsky.com

سلام
وب باحالی داری اگر مایل به تبادل لینک بودی بهم بگو با چه اسمی لینکت کنم

با اسم یوگی و دوستان!!!!

ام وی ام 1390/12/06 ساعت 00:37

داشتم ام وی ام سرچ میکردم نمیدونم چی شد اینجارو پیدا کردم. خوندمش خندم گرفت. خیلی دوست داشتی به همه بگی داداشت ام وی ام خریده.نه! حالا دیگه همه فهمیدند خوشحال باش(البته اگه کسی بخونه. ) ولی من خیلی سرچ کردم... ماشین چینی به درد نخوریه! البته خوبیش به اینه که کلی.... هیچی. شاید منم خریدم. ولی نه! با این اوصاف انگار خیلی آشغاله! یا شایدم نه! راستی میشه از داداش جونتون یه تحقیقی واسه ما بکنین؟!!! چی بود اسمش؟آهان! اگه اشتبا نکنم فکر کنم عباس آقا بودند. شاد باشید. شاد بودن بر جوانان عیب نیست...

دقیقا به نکته ی ظریفی اشاره کردی...
کل هدف از این پست این بود که بگم ما ام وی ام داریم
بعد یکی مثل شما پیدا بشه کلا اندر مباحث این ماشین چینی آشغال افاضه ی ادب کنه
عجالتا یه کف مرتب بزنید تا بعد......
.
.
.
راسی عباس آقا ،آقامونه گفته باشم ....شوخی نداریما ....اهه!

بارون...ماشین..ام وی ام....خانومم تویی....چیپس....خاطره..اجق وجق..کامپیوتر....موبایل...چتر.....بخاری....دوستاش...دوباره...افتخار..بیخیال...

الان چی کار کنم؟
با اینا جمله بسازم؟؟
اینا وجدان شیر فرهاده داره بلند بلند تکرار میکنه؟
کلمات کلیدی را یادداشت کردی میخوای سامری بدی؟
کلا چه خبره آیا ؟تکلیف مشخص نیست الان دوربین کودووم وره ؟من کجام؟اینجا کجاس؟این کیه ؟

بابک 1390/12/06 ساعت 09:02 http://cloudysky.blogsky.com

لااقل بی خبالی را خوب یاد گرفتی . همینم نعمتیه که آدم سریع کنار بیاد و ادامه بده این رمز پیشرفت آدمهاست - ادمهای قوی

بی خیال حرفایی که تو دلم جا مونده
بی خیال قلبی که این همه تنها مونده
.
.

آخه دنیای تو دنیای دلای سنگیه
واسه تو فرقی نداره دل من چه رنگیه.
.
.
.
صدا دستا نمیاد .....
آقا با شمام فقط میوه نخور دست بزن کمت نمیاد که
.
.
.
.
همیشه حس میکردم یه چیزی توی بازوهام قلمبه شده ها!
نگو قوی بودم و زوره گیر کرده بوده ها!
ای ول الی
ای ول بابک

الی 1390/12/06 ساعت 09:40


بووووووووووووووووووووووووووووووس الی

خاک به گورم
جلو این همه آدم؟
الی؟
با الی؟
تو کودوووم الی اییی؟
چقدر الی زیاد شده ها
میگما این همه اسم
برو یه اسم دیگه واسه خودت پیدا کن تا با هم دوست باشیم
وگرنه جواب ه اینه ها>>>>>
چه معنی داره
اهه!

نازی 1390/12/06 ساعت 10:20

عجــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــب

جینگ و جینگ النگواش میاد <====الی مون
داره تو قلبش صدای پاش میاد <==== عباس آقا شون

نازی خوبی آیا؟
عروسیه؟
به سلامتی!
اینا چیه میخونی؟
باید بگی:
کوچه تنگه ...بلــــــــــــــــــــــــــــــــه .....الی قشنگه ....بلــــــــــــــــــه
دست موهاش نزنید مروارید بنده ...بلـــــــــــــــــه
.
.
حالا به سلامتی عروسی کی هست؟
مارا یادت نره دعوت کنی ها!

سلام مرسی از اینکه سر زدی

فکر کنم اسفند امسال منم قراره بشه مثل اسفند پارسال تو

نمیدونم.....

بازم سر بزن

و در هرچیز که مینگری معجزه ای هست.....
اسفند هرسالت قشنگ الی مون

کاش یکی واسه من یه خاطره بارونی خوب و رومانس درست می کرد... آخ که مردم از بس گذشته ها رو ورق زدم...

اسفند گفتی و دلمو بردی ...

نمیدونم چرا همینجوری بی مقدمه این همه دوست دارم ...

من استاده خاطره درست کردنم
واسه همه
که وقتی تعریفش میکنند تو دلشون قند آب بشه
حتی الی
.
.
من هم اسفند را دوست دارم
با تمام قشنگیش
و با تمام دردش

sani 1390/12/06 ساعت 15:58 http://www.sani68.blogsky.com

سلام الی جان خواستم واسه پست پرنده فکر عبور است نظر بدم اما گزینه نظرات نبود
منم دلم برای پارسال خیلی تنگه من یاد خاطراتم افتادم ولی خوشبحال تو که یاد خودت افتادی

الهی!
همینکه اینجا حرف زدی خودش کلی ه
گاهی دلم برای خودم تنگ میشود سانی

زهرا 1390/12/06 ساعت 22:49

خوش به حال فاطمه که کسی را داره براش خاطره زیبا بسازه.
خوش به حالش

خوش به حال من که می میرم برایش این همه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد