هوالمحبوب:
سفر، بهانهی خوبی برای رفتن نیست
نخواه اشک نریزم، دلم که آهن نیست
نگو بزرگ شدم، گریه کار کوچکهاست
زنی که اشک نریزد قبول کن زن نیست
شب است بی تو در این کوچههای بارانی
نه! پلک پنجرهای در تب پریدن نیست
خبر رسیده که جای تو راحتست آنجا
قرار نیست خبرها همیشه... اصلا نیست
زنی که فال مرا میگرفت امشب گفت:
پرنده فکر عبور است، فکر ماندن.... .
.
.دلم واسه اسفند پارسال یهو تنگ شد. یاد خاطره ی خاصی نیفتادم اما دلم اسفند پر از درد پارسال را خواست.دلم درد خواست. دردی که بفهممش! یا حداقل فهمیده باشمش. رفتم سراغ پارسال. نمیدونم چرا ولی انگار نه انگار خودم نوشتمش. اینقدر با ولع خوندم تا برسم به تهش و باز با چشمای پر از اشک باز خوندمش باز خوندمش. هزار دفعه خوندمش. صد هزار دفعه. دلم تنگه.. واسه خودم. دلم واسه خودم خیلی تنگ شده. واسه روزی که فقط من بودم و من!
خوش به حال الی! این را با حسرت گفتم وقتی پست آخر اسفند پارسال را خوندم و باز خجالت کشیدم...... " حلقه ی بیرون در بیدل خطابم میکنند"