هوالمحبوب:
باز هم گل وسط قالی و باز من و باز یه چادر گل من گلی و باز الی و باز زل میزنم بهش
صدام در نمیاد
هیچی نمیگم
فقط زل میزنم بهش و سکوت میکنم...
باید چی بگم؟
باید چی بخوام؟
باز سکوت و باز زل میزنم بهش.....
مرور میکنم تمومه شنیده هام را.....تمومه حرفا را....تمومه این روزایی که گذشت و باز زل میزنم بهش.....
داری دل مرا به کجا می بری عزیز!؟
باور کن این ستاره ی تاریک مدتی است
دارد به چشم های تو ایمان می آورد
باورکن این غریبه تو را عاشقانه زیست....
.
باز زل میزنم بهش و باز حرفم نمیاد....
گوشیم روشن میشه و خاموش..اس ام اس میده و داره مرور میکنه حرفایی که میخواد بهش بگه و نمیتونه بگه و من باز زل میزنم و سکوت میکنم.....
عباس آقا.....نرگس.....دی ماه.....نسترن.....الی.....گل پسر.....30-100 ....کی قده کیه؟....من بهترینم......میتونم....نمیتونم......نمیبره.....میبره.....اسماعیل.....باش...نباش.....چهارشنبه سوری......بازی....بازی نه زندگی......کمی....کمم.....زیادم.....دختر حاجی....ناری ناری....قلبم میرییییزه....خانومش اونه......کبری خانوم......
داری دل مرا به کجا میبری عزیز؟؟؟
.
.
این طور زل نزن به من ای چشم های بیست!
.
.
باز زل میزنم بهش و سکوت....
تقریبا بعد از یکی دو ساعت مهر سکوت را میشکنم و بهش میگم:خدا چی بهت بگم که نمیدونی......واسه همه ی اون چیزایی که قراره بهمون بدی و ازمون بگیری،واسه همه ی اون اتفاقایی که توی راهه بهم ،بهمون صبر و جنبه و معرفت بده....
خدا ببخش واسه همه چی!
واسه همه ی اونایی که نگفتم و میدونی.....
لپم را میذارم روی زمین و باز سکوت میکنم.....