_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

مثل کسی که مثل خودش میشود شدم...

هوالمحبوب:


زل زدم به مانیتور و دارم آروم آروم میخونم و تصور میکنم...لبخند میزنم...بغض میکنم....کیف میکنم...درد میکشم.... که اس ام اس میاد " خوابی؟"

 - نه! دارم وبلاگــمــون را میخونم!

- حسود! تا من برات خوندم رفتی خودت را انداختی رووش به خوندن؟!

- آره ! حسودیم شد!همه ش را خوندم!غریب نبود،دور نبود!تازه بود! اینا را من نوشتم؟؟؟؟! همین روزا بازش میکنم!

- بازش کن ! از "تو" هم خیلی بنویس!

- اگه بازش کردم اسمت را عوض میکنم!

- من همون "تو " را دوست دارم.

- ولی اگه بذارم "تو" با "تو" ی راس راسی قاطی میشه!

- یعنی اون "تو" من نبودم؟!

- اون "تو" ،تو بودی اما "تو" ی ِ من نبودی...

- نفهمیدم!

- :)

- کوفت!

- :)

- اصلا هرچی دوست داشتی بذار!

- اوکی!

- پیکر تراش پیرم و با تیشه خیال...یک شب تو را ز مرمر شعر  آفریده ام....

- بغض هایم را نگه میدارم! گاهی وقت ها سبک نشوم سنگین ترم...!!..شب بخیر...


راست میگفت! سر شب که یهو وسط انتخاب کلمات برای معادل انگلیسی عنوان پروپوزالش گــیر کرده بودم و داشتم توضیح میدادم، یهو بی ربط شروع کرد به خوندن!!!جملاتش آشنا بود! انگار از دهن من داشت بیرون می اومد! آره! اینا حرفای من بود.....داشت پست های پرینت شده ی "من دختره خوبی ام! " را میخوند...بهش گفتم بس کنه ولی ادامه داد و با هر جمله هی صحنه ی اون لحظه حتی صحنه ی نوشتنش می اومد جلوی چشمام....

چقدر دلم تنگ شد.......درسته از روزی که "من دختره خوبی ام " را رها کرده بودم و رفته بودم جایی دیگه برای گفتن و نوشتن اجاره کرده بودم و هر دفعه هم یکی پیدام میکرد اما....

اما مادری بودم که دلش برای بچه ش تنگ شده بود....هرچه قدر هم میخواستم بی تفاوت به پیغام ها و ایمیل هام باشم ،نمیتونستم جمله های "تاراج" را فراموش کنم که اگه واقعا وبلاگت وبلاگت نیست و "وبلاگمون ِ" به چه حقی به خودت اجازه دادی به جای همه تصمیم بگیری؟! گناه شدن نامحسوس ِ!چرا فکر میکنی باید به خودت ببالی و از بالا نگاه کنی وقتی هیچی از خودت نداری و همه ش از اون ِ؟چرا به این فکر نمیکنی که شاید یک نفر از خوندن این اراجیفت شاید شاید و فقط شاید یک کار را درست انجام بده؟من ، یکی دیگه یا حتی خود ِ الی!آدمایی که در مورد خودشون بیشتر از دوتا خط مینویسند "بچه اند"! بزرگ شو! راجب خودت ننویس! راجب الی بنویس و هرچی الی میبینه و میشنوه!......

حتی اگه این را فراموش میکردم نمیتونستم جمله هایی که چند شب پیش راجب علت نبودنم را شنیده بودم هضم کنم...هرچقدر بی توقع باشی ولی هضم بعضی جمله ها از بعضی آدمها سخته!...."این شایعات شیوه ی برخی جراید است..."...هی با توام بی توقع باش الی!


- اما خداییش حال میکنی ؟چقدر بــه خاطر من قشنگ مینوشتی!!!

- من از تو قشنگ مینوشتم!

-ولی قشنگ مینوشتی به خاطر من!

- من همیشه قشنگ مینوشتم!

-کلنگ!بالاخره من که انگیزه بودم واسه قشنگ نوشتن!

- من هیچ وقت واسه گفتن نیاز به انگیزه ندارم!خودش اگه بخواد بشه میشه!

-ولی اعتراف کن دیگه عنوان خیلی پـُست هات را از شعرایی که برات میفرستادم  گرفتی ها!

- آره! این یکیش درسته!

- برو بازش کن! از "تو" هم خیلی بنویس!

- اگه بازش کردم اسمت را عوض میکنم!

- من همون "تو " را دوست دارم.

- ولی اگه بذارم "تو" با "تو" ی راس راسی قاطی میشه!

- یعنی اون "تو" من نبودم؟!

- اون "تو" ،تو بودی اما "تو" ی ِ من نبودی...

- نفهمیدم!

- :)

- کوفت!

- :)

- اصلا هرچی دوست داشتی بذار!

- اوکی!....


راس میگفت....حسودیم شد...حسودیم شد به همه ی اونایی که میشینند پای حرفای "الی" و حظ میبرند....دق میکنند ..اخم میکنند....میخندند...بــُغ میکنند....حتی پوزخند میزنند و میگند چقدر احمقانه!!!!چرا من یکی از اونا نباشم؟؟؟

واسه همین نشستم به خوندن و تمام این چهارسال را دوره کردم!با تمام کامنتهام!تولد تمام آدمهای "من دختره خوبی ام!" و افولشون را به چشم دیدم و برای یادآوری هرکدومشون غرق شدم و .....


باید شیوه ی حرف زدنم را عوض میکردم.."باید که شیوه ی سخنم را عوض کنم...شد شد ،نشد ،دهنم را عوض کنم!!!"باید اونقدر الــی می بودم که کسی از من به عنوان سند افتخاراتش و نشان برتریش استفاده نکنه.!.!.!

به اندازه ی کافی روی شونه هام سنگین بود،تحمل این یکی را نداشتم.

گوش کردم به دختری  که میگفت باش،حرف بزن ولی سکوووت کن.

و الـــی شد کسی شبیه الــــی....

همینــــــ !