_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

چشـــــم بیمــــار تــو را دیــــدم و بیمـــــار شــدمــ...

 هـــوالمحــــبوب:

توی پیچ راهرو گم میشی...کسی نیست

میگند باید منتظر بمونی تا جراح بیاد و ویزیتش کنه...قفسه ی سینه ش درد میکنه و هی بلند بلند ناله میکنه و اشکاش ول میشه روی صورتش. مامانش سعی میکنه اشکاش را قایم کنه ولی اشکای لعنتی یواشکی از دستش در میرند و قل میخورند پایین...

چقدر این فضا من را اذیت میکنه.چقدر یاده وقتی احســــان بیمارستان بود می افتم...

تمام وجودم بغضه...اصلا هرچی به خاطرات بیمارستان منجر بشه من را اذیت میکنه....

بوی بیمارستان...ویلچر.....خون....الکل....داااد...فریاد.....آآآآآآآآااخ گفتن!

دردم میاد!

با تمام مردونگی و ابهتش داد میزنه و میگه :یاخـــــدا....

و من بغض میشم و دست میبرم طرف گلوم و قورتش میدم!

زن مثل ابر بهاری اشک میریزه.چادر گلدار سر کرده و داره با کمک یه خانوم دیگه میاد سمت پذیرش.پرستار میپرسه چی شده و میگه از پله ها خوردم زمین و با دست رفتم توی شیشه...

پرستار وقتی مطمئن میشه سرش آسیب ندیده بهش میگه دراز بکشه روی تخت و زن باز اشک میریزه....

توی دلم بهش میگم آخه خانووم چرا مراقب نبودی...چرا اینجوری اشک میریزی؟...الهی بمیرم چقدر درد داره!

تمام صورتش باندپیچی شده و یه لوله از دهنش وصله به کپسول اکسیژن که زیره تخت تعبیه شده...از گوشه و کنار صورت باندپیچی شده میتونی صورت سیاه رنگش را ببینی...

یک مرد جـَوون همراهشه...از رنگ پوستش میتونی تشخیص بدی باید پسرش باشه...اون هم سیاه رنگه و چشماش نگران و خودش مستأصل!

باز توی دلم بهش میگم مرد باش! و صورتم را برمیگردونم.تحمل دیدن ندارم...

دستش رفته لای چرخ گوشت....

تصادف کرده...

تیر آهن خورده توی سرش....

از نردبون افتاده...

دستش رفته لای دستگاه....

از بخش اورژانس میرم بیرون...واقعا این صحنه های پشت سر هم از عهده ی من خارجه....

میشینم پشت در آی سی یو و منتظر...و درد دل ها  بی اجازه و با اجازه مهمونه گوشم میشه!

مامانش سه ماهه کماست و هر روز حالش بدتر میشه و خدا از سر تقصیره دکترش نگذره!!!!

خواهرش یه لخته خون توی سرشه اول گفتند توموره ولی الان میگند رگش آسیب دیده! یه لخته توی سرشه و منتظره یه آمبولانس اون را از " الـــزهرا" بیاره این بیمارستان و آمبولانس  را از صبح تا حالا نفرستادند و خدا به زمینه گرمشون بزنه!!!!

سرش را بلند نمیکنه .میگه داییش سه شبه به هوش نیومده و توی آی سی یوه! داره "جامعة الکبیـــر " مییخونه و سه شبه چشم روی هم نذاشته....

زن فرم موهاش را توی شیشه ی اتاق نگاه میکنه و آروووم طوری که خط چشمش پاک نشه اشکاش را پاک میکنه و میگه :خودکشی کرده!میگند اسم منو توی هذیوناش صدا میکنه ولی هنوز بیهوشه!

چقدر من کم تحمل و حساس شدم!از روی صندلی بلند میشم و دور میشم و باز هم نمیتونم! و باز بخش اورژانس....

دارم میرم سمت شهـــــــــرزاد...تصادف کرده و خدا را شکر خوبه....فقط قفسه ی سینه ش درد میکنه.باید جراح بیاد عکسها را ببینه و دستور بده باید چی کار کرد.اشک میریزه و ناله میکنه. حق داره...خدا را شکر کمربند بسته بود و گرنه با اون وضعیتی که ماشینش رفته زیر کامیون حتما باید بدتر از این میشد.....!!!!

دارم میرم سمت شهرزاد که......

صدای گریه ش  از پشت سرم بلند میشه....قلبم می ایسته....انگار که ماله من باشه سریـع میرم سمتش و بدون اینکه دست خودم باشه اشکام تند تند قل میخوره روی صورتم....

میخوام دستاش را بگیرم ولی به این دستش سرم وصله و به اون دستش!!!!!!!!!!!!!!!

وااای....دستش چی شده خانوووم؟

میگه رفته لای در !!!!!!!!!!!

خدای من!این دستای کوچیک چه طور داره تحمل میکنه؟

صورتم را میچسبونم به صورتش و اشک میریزم تند تند و میگم گریه نکن خاله...الهی قربونت برم گریه نکن....

یک سالشه...داره جیغ میکشه و گوله گوله اشک میریزه...پستونکش هنوز تو دهنشه و از زیبایی  و معصومیش دلت میلرزه...

موهای طلاییش دیوونه ت میکنه و اشکاش....

صورتم را میچسبونم به صورتش و اشک میریزم و مامانش و همراهاش با تعجب نگام میکنند....شاید دارند دنبال کسی میگردند توی فامیلشون شبیه من و شاید دنبال نسبت سببی و نسبی من با خودشون...

اینقدر بهت زده شدند که چیزی نمیپرسند.... فقط سنگینی نگاهشون را حس میکنم...

زانوهام سست شده و مثل مادر مرده ها میشینم کنار تخت و دستام را میذارم روی سرم...

مامان بچه کوچولو کنارم میشنه و هیچی نمیگه....

از خجالت میمیرم....توی این وضعیت بقیه باید آرومش کنند و اون حالا میخواد منی که نمیشناسه را آرووم کنه و یا شاید هم میخواد بدونه من کی ام!

سرم را بالا میگیرم و با صدایی که به زووور از ته حنجره م میاد بیرون میگم :"تو رو خدا مواظبش باشید...داره درد میکشه بچه م!!!!!"

و دوتا مون اشکمون قل میخوره پایین....

.

.

باید بخوابم....خسته م...خیلی خسته م.....ولی خوابم نمیبره....

شهرزاد خوبه و هنوز توی بیمارستان....باید تحت مراقبت باشه امشب و هنوز قفسه ی سینه ش آزارش میده....

و من نمیتونم بخوابم.... رهام نمیکنه...فکر یه جفت چشم معصوم و پر از اشک  و دستای کوچولوی یه دختر کوچولو یا شایدم پسر کوچولو و دل نگرانیه یه عالمه آدم!

امشب شب سنگینیه برای خیلی از آدمهای اونجا...

امشب خیلی از آدمهای اونجا از درد و شاید نگرانی و دلواپسی خوابشون نمیبره...

امشب و هر شب یه عالمه آدم تمام بار یه درد بزرگ را به دوش میکشند و امشب و هر شب یه عالمه آدم به درگاهش پناه میبرند....

چه شب سنگینی!

چه شبای سنگینی!

چه آدمای پر از دردی.....


الــــی نوشت :

و من دردم می آید!

همیــــــــــــن !


http://positive0a.blogfa.com


نظرات 26 + ارسال نظر
فری 1391/06/30 ساعت 00:23 http://fffery.blogsky.com/

همراه با این متن اشک ریختم. یاد خودم می افتم که بارها رخ داده که اگه بچه ای تو خیابون کاریش بشه، بیفته، قلب من میریزه پایین و همچین نگرانش میشم که اطرافیانش درکم نمی کنن! و من بیشتر اون ها رو ...

هیچ کس جای کسی دیگه نیست....
نمیدونم خوبه یا بده ولی هر چی هست رحمته....
لطفه
یعنی هنوز هم زنده ایم که نگران میشیم و تا دم مردن براشون پیش میریم
برای کسایی که حتی نمیدونیم کی هستند و چی هستند...
نمیدونم خوبه یا بده
ولی .....
!

فری 1391/06/30 ساعت 00:30 http://fffery.blogsky.com/

چه جالب! وارد وبلاگت شدم. گفتم چه عکسش آشناست. اهمیتی ندادم و آخرین متن نوشته شده رو خوندم و اشک ریختم. به ساختار وبلاگ نگاه کردم و خوشم اومد، خیلی. داشتم فکر می کردم که یکم بیشتر بررسی کنم که اگه هویجور خوشم اومد ادش کنم که دیدم نوشته الی! اومدم وبلاگ ناگفته ها. آره خودشه، الی، همونی که من بهش حسودی کردم و سر همین حسادت خیلی ازش خوشم نیومد! جالب نیست، عجیبه!

آره خودشه مش صفره آقا شیر...
عجله کنید تا که نگشته است دیر!
همونه که صغری خانوم زنه شه
کت نمدیه قهوه ای تنشه!

ولی من تا اسمت را دیدم گفتم اسمش چقدر شبیه فری وبلاگ مهندسمونه ها!
تا دیدم لینکش گوشه صفحه ته مطمئن شدم!
:)
حسودی چرا بابا!مهندس فرمودند شما جاتون کجاست و محفوظ! ما کلا آدم قانعی نیستیم
الحسود لایسود
عجیب نیست...
با مزه ست!
و من همیشه عادت دارم به تمام قصه های بامزه ی دنیا
من مرده اینم که عکسم آشنا بوده ها!
عکسم را کوجا دیدی فری جون؟!
دادم سر در وبلاگ را شمع و چراغون کنند برای خیر مقدم

نفیس 1391/06/30 ساعت 00:33

شهرزادچی شده؟نکنه توراه برگشت ازمسافرت تصادف کرده؟خب جونم مرگ نشی قشنگ توضیح بده!!!

از مسافرت برگشت
دیروز داشته برای خودش شهر گردی میکرده سر ظهر که اون پیچیده کامیون هم پیچیده ..دیگه خیابون نتونسته بپیچه!
نفیس یه خورده دقت کن بابا!
الی اینجا و تعریف کردناش با الی اونجا و تعریف کردناش فرق میکنه
اینجا تا اولین جمله را میخونی باید بری به اون سمتی که الی میخواد نه اون سمتی که خودت میخوای خواهر!
در ضمن داریم جونمرگ میشیم
زنگ بزنید 115 و بعد هم باغ رضوان

داداشی 1391/06/30 ساعت 00:46

حالا خوبه باباش اونجا نبود وگرنه....
فیلم هندی راه ننداز الی بهت نمیاد

اََََاَاَاَ اَاََََاَاَاَ اَاََََاَاَاَاَاََََاَ اَاَاَاََََاَاَاَاَ اََََاَاَاَاَاََََ اَاَاَاَ
دستای کوچولوش را عمو قربون
دستای شهرزاد هم نعوذ بالله

اونوقت نه مثلا شما هم ...لااله الا الله!
استغفرالله و ربی و اتوب الیه!
لعنت بر دل سیاه شیطون!
صلوات برفست بره!
آقا تجمع نکنید رد شید....
.
.
.
میشه دقیقن بگی چی بهم میاد تا همون را به نمایش بذارم...کلا خواستم بدونم جهت رفاه حال مسلمین!

من موندمو عطرش


به الی بگو نرسیدم بخونمش

ایشون لبخند زدن عرض کردن الی خوندنی نیست شنیدنیه ولی میل میل توست!
شاعر شنیدنیست ولی میل میل توست
آماده ام که بشنویم یا بخوانی ام!

در ضمن اضافه فرمودن شما که نرسیدید بخونیدشون پـــ َــــ چرا زنگ خونشون را میزنید در میرید؟ایشون عمرا بدوند دنبالتون حقتون را بذارند کف دستتون

درست مثل منی الی ..باورت میشه نتونستم پستت رو بخونم حتی؟

خدایا همه رو سلامت بدار...

سلام گلم.خوبی؟

و درست شبیه کسی شبیه الی
آمین!
اگه ما، ماییم باورمون میشه بانوو....چون خودمون هم تا نصفه بیشتر نمیریم برای مرورش و بعد یه نفس عمیق
حال من خوبست اما با تو بهتر میشود...
اگه راس میگی خودت چه طوری ؟

پود 1391/06/30 ساعت 10:48 http://www.pud.blogfa.com

معصومه شما؟!؟!؟

آدمها وقتی روی چیزی یا کسی اسم میذارند اون شخص یا چیز را در حد اون اسم بالا و پایین میبرند
وقتی اسم دوست دختر یا دوست پسر را روی کسی میذاری و میذارند اون شخص را تا همون اسم ِ سخیف پایین میارند
من کاری به حسی ندارم که به اسم عشق یا هرچیزی ازش تعبیر میشه و هیچ معنا و مفهومی نداره
ولی حرفم اینه
کلمه ها حرمت دارند
کلمه ها را اونجور تعبیر و تفسیر نکن که خودت دلت میخواد
به کلمه ها مدیون نباش و نشو
وقتی روی کسی اسمی میذاری به تمام اون کلمه فکر کن و بعد عمل کن
کلمه ها را بازیچه قرار ندید و وقتی اگر روزی روزگاری کسی ازتون توضیح خواست و یا حتی نخواست تعبیر خودتون را برای تفسیر و توجیهش داشته باشید.
کلمه ها حرمت دارند...درست مثل آدمها....
نه حتی بیشتر از آدمها....
من اگه جای تو بودم ...
حالا که نیستم
!

mamad 1391/06/30 ساعت 14:04 http://jabarotttt.blogfa.com

در استکان من غزلی تازه دم بریز

مشتی زغال بر سر قلیان غم بریز

هی پک بزن به سردی لبهای خسته ام

از آتش دلت ســــــــــــــــر خاکسترم بریز

گیرایی نگاه تـــــــــو در حد الکل است

در پیک چشمهای ترم عشوه کم بریز

وقتی غرور مرد غزل توی دست توست

با این سلاح نظم جهان را به هم بریز

بانو! تبر به دست بگیر انقلاب کـــــــــــــــن

هرچه بت است بشکن و جایش صنم بریز

لطفا اگر کلافه شدی از حضــــــــور من

بر استوای شرجی لبهات سم بریز...!

بر مـــن بخوان زیارت اهــل قبـــــور را

هی چنگ میزند تن من مرده شور را

با استخوان جمجمه ام دوست میشوند

این موریانه ها که فقط طـــعم شور را...

پاشیدی از عصاره دلتنگی ات به من

از من گرفت فکر و خیالت شــعور را

بشکن تو هم شبیه تمام شکست هام

تــه مانده هـــــای لعنتــــی این غرور را....

ماریا 1391/06/30 ساعت 18:32 http://paeeze1363.blogfa.com

سلام الی جان

اونقدر با این پست بالا و پایین رفتم که غم خودم فراموشم شد...
خدا همه بیمارا رو شفا بده...
ممنونم از اون کامنت زیبات

االهم اشف کل مریض!
آمین....
همیشه با دیدن تمام دردهای آدمهای مقابلت تمام درد خودت یادت میره
اصلا میفهمی اینا که درد نیست
و الی خودش میدونه که میتونه تمام دردای دنیا را تحمل کنه الا درد جسمی...
دست خودش نیست
عصبش ازش پیروی نمیکنه اصلا وقتی براش شعر میخونه میگه برو بابا!
برای همین وقتی درد جسمی میبینه میدونه هیچ جسمی حرف حالیش نیست وقتی دردش میاد!
.
.
.
ممنون از ماریا

سکوت یک شب پاییزی 1391/06/30 ساعت 18:32

همیشه وفتی دلم از همه جا میگرفت می اومدم اینجا میخوندم و میخندیدم.پشت تمام مطالبی که مینوشتی حس تلخ بود ولی تمام سعیت را میکردی تا باعث خنده بشه.ولی چند ماهی هست وقتی وبلگت را میخونم فقط اشک میریزم.دست مریزاد الی.هم قدرت خندوندن داری و هم گریاندن.نخواستم مثل دوباره حرفی بزنم ولی این دفعه نتونستم.من دلم میخواد باز تا دختر خوب را میخونم بلند بلند بخندم.به خاطر کسانی مثل من که مطمئنم همین حس را دارند الی شو نه کسی شبیه الی.شبیه الی را دوست ندارم.این پست را نیمه رها کردم.معذرت

نه سعی در خندوندن داشتم و نه گریوندن
من فقط تعریف میکنم
تقصیر من نیست که کلمه ها برنده شدند و شکننده !
تقصیر من نیست دلشون میخواد بغض آلود باشند یا هیجان زده!
من فقط انتخاب میکنم ...هی تند تند...

میدونی این روزا نمیدونم چرا همه ش راجب کلمه ها حرف میزنم
اینکه باید کلمه ها را ارج گذاشت
باید احرام کرد
باید پاس داشت
الی از سر من زیاده!
اسمش هم!
کاری که من با الی کردم هیچ کسی با هیچ کسی نکرد
من الی نیستم
شبیهشم!
و تا روزی که ازم راضی نشه باز هم شبیهم
شبیه الی هم مثل الی همه را دوس داره ولی.....!
میفهمم چی میگی.درست میشه

آدم با خوندن پستت یاد "Final Destination " و" اره " یک و دو وسه و چهار و پنج و بی نهایت می افته

بابا برش دار دختر این پست را.چیه نردبون میره توی چشمش از تو حلقش در میاد.از تو جیگرش میزنه بیرون.آدم سنگ هم باشه اینا را میخونه دلش میخواد خودش را حلق آویز کنه.تو توی کار هیپنوتیزم هم هستی؟
فیلم "A woman in Black " را دیدی؟ آدم را مجبور میکنی بره خودش را بکشه.
بعد هم آخر پستت برای اینکه آدم را برسونی به مرز جنون لینک هم اکنون نیازمند حضور سبزتان هستیم میذاری آبجی گلم

الان باید این فیلمها را بگیرم ببینم؟
الان نکنه میخوای بگی توی این فیلما این صحنه ها را دیدی؟
عجبا!
تو کار و زندگی نداری بچه راه افتادی دنبال نشانه های آثار این و اون اینجا میگردی؟

اون لینک را هم ازم خواستند تا بذارم توی پستم...کاملا تصادفی بود
به اطرافیانت بگو خودت را کشتی یه خبر بدن برا مراسم برسیم خدمتشون!
.
.
.
زندگی یک چمدان است که می آوریش

بار و بندیل سبک می کنی و می بریش

خودکشی،مرگ قشنگی که به آن دل بستم

دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم

گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم

به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم....

می پرم ،دلهره کافیست خدایا تو ببخش

... خودکشی دست خودم نیست، خدایا تو ببخش

احســــان 1391/06/30 ساعت 20:06

بیمارستان همیشه بهمم میریزه
از اون روزی که اورژانس بابا را با اون حالش آورد بیمارستان
از اون روزی که عمه را رو تخت دیدم
از اون روزی که غلام را با اون ناله هاش بردیم بیمارستان
از اون روزی که فروه را با اون حالش بردیم بیمارستان
از اون روزی که حسام را تو بیمارستان با اون صورت معصومش دیدم
حتی وقتی خودم رو تخت افتاده بودم،همیشه و همیشه از خودم میپرسیدم چیکار کردم و چیکار کردند که خدا داره ازمون و ازشون تاوانشو میگیره
از مسلمونی فقط اسمشو به یدک میکشم اما همیشه به این باور بودم که درد تاوان گناهای آدمه
هر وقت درد معده یا درد دندون میگرفتم از خدا میپرسیدم یعنی من اینقدر گناهکارم که باید این همه درد بکشم تا گناهم پاک بشه
الهام اگه خدا با دادن درد میخواد گناه بنده هاشو سبکتر بکنه و میخواد بنده هاش بعد از هر تاوان پاک و پاکتر به زندگیشون ادامه بدند پس چرا این قانونشو برا همه عملی نمیکنه؟؟؟؟
چرا ؟؟؟؟و هزار تا چرای دیگه؟؟؟؟
من گناهکار ترم یا اونایی که .......
بد برا هیچ کس نخواستم و نمیخوام اما عدالت خدا پس کجاستــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ؟؟؟

انشاءالله شهرزاد هم زودتر خوب بشه و بفهمه تاوان کدوم گناه و اشتباهشو داده وبدونه خدا اونقدر دوستش داره که نمیخواد بنده ش با باری از گناه توی شهر قدم بزنه و بفهمه اگه خدا دوستش نداشت اونم مثل ماشین له شده بود...

خواستم کامنتت را نگه دارم برای خودم ولی بعد دیدم میشه یه قسمتاییش را حذف کرد و گذاشت تا باشه و نگهش داشت و پاکش نکرد
اون قسمتاییش که نباید باشه را پاک کردم ....
دیروز تمام اون مدت فقط به یه چیز فکر میکردم
همراه اون مریض ها
اونا باید صبر ایوب داشته باشند
اونی که مریضه تکلیفش معلومه
ولی اونی که داره میبینه عزیزش داره چی میکشه هزار بار میمیره و زنده میشه و باید بمب روحیه باشه نه آیینه دق!
همیشه به خدا گفتم برای اینکه منو تنبیه کنی عزیزام را اذیت نکن
من برات قربونی میشم اما تورو جونه خودت عزیزام را وسیله عذاب من نکن
اونا گناه دارند
طاقت ندارند
اونا طاقت سرمای زمستون را ندارند
من توی سرمای کشنده ی زمستونت لخت میشم و میرم توی رودخونه تا بهت ثابت کنم هرچی تو بگی و هرچی تو بخوای
اما تو رو جون خودت منو با اونا امتحان نکن
نمیتونم
کم میارم
هر موقع درد جسمی کشیدم مطمئن بودم دارم کفاره پس میدم
همه ش به این فکر کردم این اواخر با کی چه طور تا کردم که خدا دلش خون شده و داره بهم میگه بکش!
شاید اشتباه فکر میکنم
ولی وقتی حس میکنم از طرف اونه دلم آروم میشه
احسان من جهنمه خدا را هم دوس دارم
درد جسمی تا جایی که بشه تحمل میکنم اما وقتی به آستانه ی درد رسید دیگه نمیتونم بغضم را بخورم...
تمام این اتفاقا امتحانه
به خودش قسم امتحانه
گاهی تمام زندگیمون تاوانه یه گناهه
گناهی که ما خودمون مرتکبش نشدیم اما مجبوریم تحملش کنیم چون با درد ما اونی که باید ،درد میکشه
احسان!
تاریخ همیشه درس عبرت میخواد
به جون گل دخترم من بار همه ی عبرت تاریخ را به دوش میکشم تا خاری به پای هیچ کدومتون نیاد
اما نمیدونم چرا خدا راضی نمیشه

فری 1391/06/30 ساعت 23:10 http://fffery.blogsky.com/

تو همین وبلاگ عکستو دیده بودم. ولی اون موقع با یه دید، این موقع با یه دید! اووووووووووووووووو

و شاید بعدها با یه دیده دیگه!
اگر در دیده ی فرررری نشینی به غیر از شری ِ الـــی نبینی!

رامین 1391/06/30 ساعت 23:17 http://zamin89

اوه اوه شرمنده فک کردم لینک هستین (بسوزه پدر آلزایمر )
باز خوب بود گفتین ها .... .

مگه به من قول داده بودی؟!!!!!
بازم پدر آلزایمر باید آتیش بگیره آیا؟!

hamid 1391/06/31 ساعت 14:30

تحت تاثیر قرار گرفتم
قلمت مانا
این لینک راهم خیلی جاها دیدم.خدا مشکلش را حل کنه.مملکت ما بهتر از این نمیشه و واقعا جای تاسف داره.

با تشکر
.
.
.
چه ربطی به مملکت داره آیا؟
مگه شما مشکلش را میدونی؟
خدا همیشه حواسش هست

... 1391/06/31 ساعت 14:33 http://www.shahrtab.blogfa.com

خیلی دختر بدی هستی

همه همین رو میگن
اما وقتی شوما میگی یه چیزه دیگه ست

hamid 1391/06/31 ساعت 23:14 http://parishab.mihanblog.com

من حمیدم ولی پریشب

کلا غیر از من که از آدرس ایمیلها و نوع نگارش و حرف زندنشون میفهمم و تازه زور میزنم که بفهمم بقیه گیج میشند این حمید کودوم حمیده این شهرزاد کودوم شهرزاده این احسان کودوم احسانه اون علی کودوم علی ِ!
لذا اعلام میداریم این حمید با اون حمید بالایی متفاوت میباشند .
با تشکر

حالمان گرفته شـــــد اساسی !!

ما حالمون نمیگیره معمولا سینک ظرفشوییمون میگیره
از بس این آجی مون توجه نمیکنه باید ظرفا را قبل از شستن تمیز کنه
ما زنده ایم هنوز و غــــــــــــــزل فکر میکنیم
شما هم همینطور باش یک مقدار از ما

یک مقدار من 1391/07/01 ساعت 18:32

والا ما بین دوستان معروفیم به یک انسان سرخــــــوش !!
اما دلمان مثل گونگش میماند !! با دیدن یا شنیدن این چیزها حالمان مثل ظرف شویی شما میگیرد !! حتی شاید هم بدتر !!

بدتر یعنی مثل ِ ....؟
استغفرالله...آقا اجتماع نکن رد شو اینجا خونواده نشسته....

دله گونگشتی تان عقابی !

[ بدون نام ] 1391/07/02 ساعت 22:54

احتمالا پیروفرمایشاتتون امام سجاد باری ازگناه بوده !اما علی گناهکارتر!امام حسین که دیگه نگوونپرس !!!!!!!این چرت وپرتا چیه سوار هم میکنین !!!!!کی گفته درد ومریضی تاوان گناهه؟؟؟؟؟؟؟؟
ادمای اولا العزم !!!!!!!!
حرف از عدالت خدا نزنین .عدالت خداپیش دوستانتون روشن تورو خدابس کنین این ادم ماب بودنو!حال ادمو بهم میزنین

پیرو کدوم فرمایش؟
کجا خوندی مریضی و مریض بودن تاوانه گناهه؟
توی پستی که نوشتم این نیست ،هست؟
ولی توی کامنتها هست...کامنتایی که قال الی نیست....
ببین توی کامنت نوشته همیشه بر این باور بودم
و توی جواب کامنت نوشته "مطمئن بودم دردی که میکشم تاوانه گناهامه و اینکه دل خدا را خون کردم.شاید هم اشتباهه!"
اینا توی کامنتدونیه و صحبت دو نفر با هم نه توی پست اصلی اولا!
دوما راجب اتفاقاییه که سر خودشون اومده و دارند راجب خودشون نتیجه میگیرن .
مهندس دردی که میاد دلیل داره
هزارتا دلیل
کفاره ی گناهها
امتحان
سنگ محک تو
سنگ محک اونایی که تو رو دارند و هزارتا علت دیگه
تو کجای پست و نوشته های حال به هم زن اینجا خوندی نتیجه اخلاقی مباحث مای آدم مآب این بود که چون گناهکاری مریض میشی؟
فرزندم شما دلت پره درست اما ...!
هرکسی با اعتقاداتش و باورهاش محشور میشه و زندگی میکنه...
من الی ،شخصا اعتقاد دارم هرجا درد کشیدم اون هم از نظر جسمی تاوان درد جسمی ایی بوده که دادم!
من!
نه کسی دیگه!
مــــــــــــــن!
و اون شخص کامنت گذارنده هم اعتقاد داره خودش!
خودش!
و نه کسی دیگه!
الی اولولعزم به شما این فرصت را میده که به محض اینکه نفست جا اومد و باد رگ گردنت خوابید و حالت سر جا اومد،یه بار دیگه بدون پیش زمینه ی فکری راجب الی ،کامنتا و پست را بخونی....
خدا و عدالت و حکمت و رفعت و ... هم که مثوی هفتاد من کاغذه!

احســــــان 1391/07/03 ساعت 15:33

امام سجاد ،امام علی،امام حسین و یا آدم اولا العزم با شوماما:
مامانا بچه هاشونا اگر قشنگ و پاکیزه باشند خیلی دوست دارند
مامانا بچه هاشونا اگر زشت و آکله هم باشند خیلی دوست دارند
می دونی چرا ؟؟چون بچه شونه و برای خودشون عزیز و قابل احترام و خواستنیه
درست مثل نظر و عقیده و احساس، عقیده شخصی من اگر به نظر تو و خیلیه دیگه اشتباه باشه برای خودم قابل احترامه چون ماله خودمه
در ضمن اگه من و تو و الی تو تاکسی بودیم و من و الی داشتیم با هم همین صحبتو میکردیم و تو میپریدی وسط و این حرف را میزدی یا با این 4 تا استخوان جوابتو میدادم یا میگفتم Go fly your kite

خانوما آقایون تجمع نکنید ؛
دعوا خونوادگیه !

[ بدون نام ] 1391/07/03 ساعت 20:31

د باهمین حرفاس که همه شماها وامثالهم قیافه ی حق به جانب میگیرینو فکر م میکنین خیلی درستین بعدشم هرکاری دلتون میخاد میکنین!هرچی دلتون میخاد میگین !عقیده عقیدس ولی درستش نه خرافاتی بعشدم فحش ندین چهارتا استخوانو نگهدارین لازمش دارین جای دیگه اقا وخانوم محترم

عجب!
بازم عجب!
دوباره هم عجب!
هنوز گویا اون رگه گردنه باده ها مهندس!
...................!
حق با شماست
.
.
.
فحش؟
عجب!
بازم عجب!
.
.
بازم حق با شماست
.
.
.
قال حافظ رحمة الله علیه :
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه‌ی کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم
سِرّ حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
حافظ! ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم......

احســــان 1391/07/04 ساعت 22:34

حیف از طلا که خرج مطلا کند کسی.....
قال احسان (ع) :
.........................
.
.
.
.
آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بمانمد

همینــــــــ....

اون جمله حذف شده منظورت از (تو) کی بود آیا؟!


کلا گویا همه درگیره سوءتفاهمند ها!

شفاف سازی لطفا!

همینــــ

[ بدون نام ] 1391/07/06 ساعت 19:26

طلا هاتونا نگه دارید بدرد میخوره داره گرون میشه !!!!!

چشـــــمـــــــــ

احســــــان 1391/07/06 ساعت 23:56

ما هــــــــــــــــم


چشــــــــمـ

با تشکــــــر ......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد