_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

دیگر انـــسانـــی نخواهد بــود قربانــی بــــــــس اســـــت ...

هوالمحبوب:

یکی دو روز پیش در مسیر اومدن به خونه داشتم یه خاطره را مرور میکردم...اینکه یک روز یه جا یه موقع اعتمادم و اعتقادم سست شد و شک کردم و غر زدم و گفتم دیگه آخرشه و بدتر از این نمیشه و بعد هم قهر کردم و گفتم خدا نه من نه تو و "خـــــدا " دست به کار شد....!!!

گفت :"بهت میگم بدتر از این میشه یا نمیشه ....الی ایمانی غیر از خودم میفرستم سراغت و با همونی که بهش ایمان داری کافرت میکنم به تمام باورهایی که مونده تا بفهمی "زرد آلو چند وقته میرسه" !"

و راست گفت که همیشه راست میگه....

و من یاد داستانی افتادم که احسان برام تعریف کرده بود و کلی توی راه با "الـــی" خندیدم!


یکی بود یکی نبود....غیر از من و تو خدا و بر و بچ هیشکی نبود...

یه الــی بود که از بخت و اقبال خوبش، رخت و لباسش را جمع کرده بود و راه افتاد بره مثلا جزایر قناری برای تعطیلات ،اونم با کشتی سیاحتی ! شوما فک کن مثلا  با تایتانیک!!!!

حالا "جــَک "کجا بود و " رُز " کجا بود  و ما چی دیدیم و چی ندیدیم شرمنده خونواده اینجا نشسته معذوریم !حاجی اصرار نکن! خانوم حجابت را رعایت کن ! بعله با شومام!

توی همین گیر و دار و کش و قوس  و گمانم موقعه  فسق و فجور جک و رز بود که خدا امر فرمودن به عوامل طبیعی و باد و طوفان که بزن خورد کن این خونه ی فساد رو تا درس عبرت بشه برای آیندگان و از بده حادثه کلا کشتی کن فیکون شد و مسافرا در یک حرکت نمادین کلهم غرق شدند و فقط الــی موند!

بگردم قدرت ش را !

الــی قصه ی ما " گویا " شنا بلد بود و شنا کنان خودش را با رعایت حجاب اسلامی و التزام به آرمانهای امام راحل و اصل ولایت فقیه رسوند به نزدیک ترین جزیره و داشت ذوق مرگ میشد که نجات پیدا کرده و فحش میداد به اون جک و رز لعنتی که یهو به سرعت برق و باد و به طرفة العینی ،قبیله ی "کانیبالیسم ها" محاصره ش کردند و با حفظ موازین شرعی دست و پاش را بستند و بردنش پیش رئیس قبیله و رییس قبیله هم یه نگاه به الــــی کرد و دو سه تا سوال ازش پرسید و الــــی هم زبون درازی کرد و سر خود معطل بازی در اورد و رییس هم گفت گوشت هم نداره اقلا کبابش کنیم!ببرید بندازینش توی دیگ تا یه آبگوشت الی بار بذاریم و بخوریم !

الـــی از اونجا که دید دیگه داره خاک بر سر میشه تمام کرده ها و نکرده هاش را قطار کرد جلو ی خدا و گفت :خدا جون این چه رسمیه آخه؟! من به این خوبی ،ماهی ،گلی ،دختره خوبی،تازه سندش هم توی بلاگ اسکای موجوده ، بدبخت شدم که ..آخه چه طور دلت میاد؟جونه هرکی قبولش داری با من اینطوری نکن و شروع کرد قـــُـربــَتـی بازی در اوردن و معرکه گرفتن که خاک وَچــوووک! بدبخت شدم بدبخت شدم ....خدا با تو ام ها حالیته ؟ بدبخت شدم یه کاری بکن...

ندا اومد:" هــی الــی داد و قال نکن! آرامشت را حفظ کن و زمانی که توی دیگ ایستادی و دارند میپزندت و رییس قبیله اومد طرفت ،دست میندازی به کمرش و با حفظ موازین شرعی شمشیرش را از غلاف میکشی بیرون و بلافاصله تا ته فرو میکنی توی قلبش ..."

الـــی هم گفت:" دمت گرم خدا ! چشم!"

خوب هرچی باشه ندای الهی بود و پیام ارسالی از طرف شخص شخیصه خودش بود و اگرچه کاره خطرناکی بود اما خدا کارش درسته و حتما حکمتی درکاره و  خودش همه چیو درستش میکنه !

جونم برات بگه مادر! به محض اینکه رییس قبیله اومد جلو ،الــــی دست برد و شمشیر را از غلاف کشید بیرون و با ترس و لرز تا دسته فرو کرد توی قلب رییس قبیله و دِ برو در رو !

الـــی بدو ،قبیله با شمشیرهای آخته و دندونای گرازیشون دنبال چارتا تیکه استخونه الــی بدو بدو...الــی بدو ...اونا بدو ...الــــی سر بالا کرد و گفت خدا چه خاکی به سرم کنم؟پس حالا چی میشه؟..پس چرا نجات پیدا نکردم؟الان چی میشه؟دست بجنبون دیگه!دارند بهم میرسند که!

ندا از بالا اومد :"الـــــی جون! بنده ی من! حــــــالـــــا بدبخـــــــــــتـــــــــ شدی! "


الــــی نوشــــت :

یک )خدا را شکر تابستون تموم شد....خدا را شکر فردا پاییز با تمومه شکوهش از راه میرسه و من انگار که یک عمره منتظرشم....منتظر پاییز با تموم عظمتش...."خـــیــزید و خـــز آرید که هنگام خــــزان است..."

 دو ) باز هم امشب ساعتها یک ساعت رفتند عقب یعنی یک ساعت دیرتر به تو رسیدن...ساعتها هم تقلا میکنند به تو نزدیک نشوند...درست وقتی که میدانند یک ساعت به تو دارند نزدیک میشوند برمیگردند به عقب...تمام دنیا هم به عقب برگردند من بالاخره "آن" روز به تو میرسم...و کور شوم اگر دروغ بگویم... .

سه )خجالت را گذاشتند برای همین روزها و تو هیچ وقت  نقاش خوبی نبودی!!!!!

چاهار )ما همه تحت تاثیر هم هستیم....اگر غیر از این باشد ،از کسی چیزی نیاموخته ایم!من تحت تاثیر همه ام،هم چنان که خیلی ها تحت تاثیر من اند! مــن جمـعــیــــتــی کثـــیــــرم .... "شامــــلـــو"

نظرات 40 + ارسال نظر

الی حال و روز ما گاهی وقتها عجیب شبیه سریال کلید اسرار میشه!تو رو خدا تاحالا دقت کردی؟
تا بخوایم یه حرفی یه کلامی چیزی بگیم،زود جوابشو بهمون میدن و بقول معروف ایمان ما رو در بوته آزمایش قرار میدن(جمله ادبی رو حال کردی!)
در ضمن میشه بیشتر توضیح بدی که دقیقاً چطوری موازین شرعی رو تونستی رعایت کنی؟!آخه گفتم ممکنه واسه ما هم یه روزی همچین اتفاقی بیفته!در جریان هستی که....(با رسم شکل توضیح بده لطفاً)
الی جانم
پاییزت مبارک...پادشاه فصلها از راه رسید....

ببخشید بانو شوما مدرکتون را از کوجا گرفتین اینقده لفظه قلم حرف میزنید ؟
درکف جمله ادبیتونیم :)
واما موازین شرعی رعایت کردن اون هم با رسم شکل(بارم :چهار و نیم نمره!):
طوری دست را به طرف غلاف شمشیره رییس قبیله برده که زاویه ی بین دو قسمت بالا و پایین دست 63 درجه باشه و با بدن رییس قبیله مثل مختلف الاضلاع بسازه .به نحوی که وقتی با سرعت شمشیر را میکشی بیرون از شمشیردونی دستت به بدن مبارک نخوره که پس فردا بلوتوثش توی کل ِ جزیره پخش بشه!
حالا یه درصد فک کن اونجا یکی از اعضای قبیله عضوه فیس بوک یا این سایتهای خاک برسری باشه.اون موقع به طرفةالعینی توی کل جهان میپیچه که الی مون هم نعوذبالله بعله!

و پاییز شما هم قشنگ
.
.
اینم رسم شکل :<<<<<الــــی.....<<<<

چه داستان باحالی بود

اون دو سه خط اولت...به بدترین شکل واسم اتفاق افتاد
فهمیدم غیر خدا نباید به کسی مومن شد...

سلام الی جون

الی نوشت هات رو دوست داشتم

خیزیدو خز آرید که هنگام خزان است

و ممنون. بابت لینک

هنوز هم آدمها را دوس دارم ولــــــــــــی....
به آدمها کافرشدم
اونا تنها کسایی هستند که به قشنگترین صورت ممکن تو رو به خدا کافر میکنند

الی نوشتهامون هم شوما را دوس میدارن

بهش گفتم پاییز مبارک....بهم گفت از تو انتظار ی بیشتر از این جمله میرفت و بعد برام نوشت :
"خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
بادخنک از جانب خوارزم وزان است"

قشنگترین شعری بود که اون موقعه ی صبح اول پاییز بهم میچسبید و میتونست من رو از رختخواب بندازه بیرون
اول پاییز دلم میخواد این شعر را اونقدر بلند بخونم که دنیا از شنیدنش کر بشه
.
.
.
خودم اون شعر و خیلی دوسش دارم.یور ولکام بانو

پود 1391/06/31 ساعت 13:00 http://www.pud.blogfa.com

خوب وقتی الی توی کشتی باشه حتما جک هم توی کشتی بوده نه رز!!!
ای بابا
خانم حجابت رو رعایت کن!!
آبگوشت الی هم خوردن داره ها!!!!
پس حالا رئیس قبیله رو میکشی؟!!شاید امده بود خواستگاریت!!!!

به جان بچه م نه ،به جان عباس آقامون که میخوام دنیا نباشه و اون باشه و به جان مامان عباس آقامون که به اندازه دنیا میخوامش که اگه اون نبود ،عباس آقایی هم در کار نبود ؛من خودم زن و بچه دارم و سر سوزن نگاهی به جــک ننداختم و اصلا نمیدونم چه شکلی هست!
پسره ی چش سفیده جولقه بدریخته مو بلونده دماغ عملیه لباس کج و معوجه سه تا دندون پرکرده ی رعیت!
پس آرمانهای امام چی میشه؟
خواهرم حجابت ..برادرم نگاهت پلیز!

.
.
والا ما که آبگوشتش رو نخوردیم نظری در این مورد نداریم اما توی اون قبیله ،خدابیامرز میگفت خوردن داره!
پود خان عارضم به حضور منورتون که برای دفاع از نوامیس مملکت بود وگرنه ما را به رییس کشی چه؟!تازه شم من زن و بچه دارم بلا به دور

سلام خوشگله..خوبی؟ خوشبخت باشی همه ی عمر.

الی نمی دونم کیک کار کیه...عکس اینترنتیه دیگه.

الی نوشت دو رو خیلی دوس داشتم.

خدای من این "خوشگله" تازه به جای "گلم "فک کنم مد شده ،نه؟!
همچین که میگن "خوشگله" احساس "تو حلقم" بهم دست میده!

.
.
فکر کردم کاره خودت باید باشه ..آخه بهش می اومد خونگی باشه

الی نوشت دو و سه با هم دیگه شوما را دوس میدارن
درضمن خوشبختیت آرزومه حتی با من نبااااااااااااااااااااااااااااااااااشی

hamid 1391/06/31 ساعت 14:29

اینا الی نوشت هست یا دزدی نوشت؟
با مطلبت خیلی خندیدم
دمت جیز

به جان بچه م الی نوشته !
دزدی نوشتها سند داره !
مگه سوادتون را باخودتون نیوردید مهندس؟

مطلبم هم با کامنتتون خیلی خندید

ببخشید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دُمــــــَــم چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

farhadtak 1391/06/31 ساعت 18:03 http://farhadtak.blogsky.com




.
.
.
.
.

علی 1391/06/31 ساعت 19:11 http://saba1359.blogsky.com/

سلام...
مثل همیشه زیبا و دلنشین نوشتی
بابته کامنت زیباتم ممنونم
شاد باشی و سلامت

مثل همیشه ممنون
و شما نیز هم ....

بابک 1391/06/31 ساعت 21:48

الان کجائی بالاخره؟ بگم بچه ها با کشتی بیان دنبالت ... یعنی چی چه دلیل داره ناموس ما تو سرزمین کفر سرگردون باشه ... آی آرمین آی سرباز دلاور اسلام کجائی تو پس؟

همینو بوگووووو....
شما خونه خودتو کثیف نکن مهندس
الان دقیقن تو شکمه یکی از اعضای قبیله دارم دنبال پدر ژپتو م میگردم

این آرمین فکر کنم امروز سر گرم رژه رفتن و مراسمات شروع دفاع مقدسه.
چون امروز ما زیاد بالا و پایین رفتیم توی این شیکم...فکر کنم اونا هم رژه داشتن ...خودتو ناراحت نکنه مهندس بذار ما توی شیکمه اینا دق کنیم بمیریم

hamid 1391/06/31 ساعت 23:12 http://parishab.mihanblog.com

سلام اومدم ببینم پست جدید داری یا نه ولی وقت ندارم بخونم و حیفم میاد
ولی به زودی میام میخونمش

Hamid parishab CominG SoOn.....

گیتی 1391/06/31 ساعت 23:27 http://gitiii.blogfa.com

کسی میخواهد برای زندگیش خسته کننده اش انگیزه ای پیدا کند وصدای خنده هاوگریه های کودکی سکوت کش دار وخسته خانه اش را بشکند 10 سال است برای رسیدن به این آرزو تمام راه های ممکن راامتحان کرده و به نتیجه نرسیده حالا دکتر بهش پیشنهاد کرده....

گیتی جان ساری که نتونستم بقیه کامنتت را بذارم...
همونطور که گفتی بهتره بیاند وبلاگت و اونجا باهات صحبت کنند
فلذا دوستان برای اطلاع از کم و کیف ماجرا تشریف ببرین اونطرف دیوار....
با تشکر

سبد 1391/07/01 ساعت 00:00

پاییز شروع شد
چه ذوقی بابا .از فردا باز دوباره باید زود بیدار بشیم
یا ابرفرز

بچه مدرسه ای ها پشت سر من تکرار کنین...
[از ته دل]
.
.
.

.
.
.
.
.
.
مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع
+
+
+
در عوض از فردا صبح من میتونم یه خورده بیشتر بخوابم
+
+
+
+
تکرار کن
مکن ای صبـــــــــــــــــح طلــــــــــــوع...مکــــــــــن ای صبح طلوع

خیللللیییییییییی باحال بوووووووود
مرسیییییییی...شما چون دختر خوبی هستی و این پستت اول مهری دل مارا شاد کرد ! لینک شدندی!

اونوقت لینک شدم یعنی الان هورا ؟؟؟
تشکر میکنم برای جایزه تون
خدا دلتون را شاد کنه
ما چی کاریم شازده

نفیس 1391/07/01 ساعت 00:36

خوب پس آخرقصه ات چی شد؟مثل فیلم ایرانی هابی سرو ته شد که!

وای نفیس!
مثل فیلمای بی سر و ته ایرانی نیس
مثل فیلمای اصغرمونه :)
آخرش همونیه که تو فکر میکنی و باید فکر کنی و درسته فکر کنی
.
.

داستانت قشنگ بود ولی خیلی سانسور داشت بابا تی وی ایران نیس که ااااااااااااااای بابا درستش کن

والا ما توی دیگ بودیم حواسمون نبود...
شما اگه چیزی دیدی که از چشم ما پنهون مونده بگو خواهر...
ممنون میشم یه ملت را از سر درگمی دربیاری


من بعد از خوندن این پست !!!!!

یعنی دقیقن احساست را جمله به جمله فهمیدما
خوشم باشه شومام بعله؟؟؟؟!!!
باز رسیدید به قسمتای صحنه دار اینجوری شدید؟؟؟>>>>
بعد اون قسمته واسه بدبخت شدن بود یا خوشبخت شدن
.
.
.
من بعد از دیدن کامنت شوما >>>>> استغفرلله توبه

خیلی خندیدم الی

دوست دارم مطالب منو هم بخونی و نظرتو بم بگی.

همیشه به خنده بهار
میخونیم نظرمون هم میگیم تازه با دوچرخه مون یه دور هم میذاریم بزنید

واسه یه عده باید دعا کنی زودتر چششون یکو بگیره...دس از سر بقیه بردارن!

اگه اون یه عده اون یه عده ای هستن که ما میشناسیم باید خدمتتون عارض بشیم که وقتی هم یکی چشمشون را گرفت میگردن دنبال یه قصه ی جدید و عمرا دست از سر بقیه بردارند
کلا اگه بردارن بیماری روحی روانپریشی میگیرن
ولی جهت خالی نبود عریضه ما هم دعا میکنیم زودتر یکی چشمشون را بگیره
خدارا چه دیدی یهو دلشون اومد دست از سر بقیه بردارن

الی سلام.
ببخشید . باز دیر رسیدم.
روز دختر خوب بیادت بودم. اما کلی کار داشتم. خونه تکونی آخر تابستون!! همین قدر بپذیر که یادت بودم.
راستی بانو ................
.......................
خوش باشی.

خسته نباشید خانووووم
الان یعنی کلی آماده اید برای پاییزی که اومده دیگه؟
مبارکا باشه
روز دختره شومام مبارک
و ما همچنان منتظر تموم شدن شهریور بودیم تا اولین پست پاییزیتون را ببینیم
.
.
و اما اون موردی که فرمودین
هیچ راه حل خاصی نداره بابا!
فک کردین ما خیلی پروفشنالیم ؟
نه خواهره من
ما هنوزم که هنوزه کامپیوتر را از تو برق میکشیم تا خاموش بشه

فقط باید اونایی که میخوای بمونه را کپی پیست کنی بقیه ش را ولش کنی و از اول به همون نام و نشون ارسالش کنی
همین
الان یعنی من خیلی سکرت حرف زدم
هنر را حال کردی؟


سلام عزیزم
ممنون که همیشه سر میزنی به من

خیلی وبت قشنگه

روزت هم مبارک باشه با تاخیر :D


دقیقن کوجاش قشنگه؟
عکسش؟
خودش؟
الی ش؟؟
اون پل چوبی که الی روش نشسته و درحین عملیات کاسبی عکس گرفته؟
کامندونیش؟
سکوت دونیش؟
همین ش؟
این دختره که اون بالا داره علف بازی میکنه؟
این پروانه هه این گوشه؟
اون کتاب و دفترا و طوماره این گوشه؟
دقیقن کوجاش؟
.
.
ممنون بانو با تاخیر

خیلی با حالی ما که چیزی ندیدیم بزار بزنم اون ور آبی شاید چیزهایی پیداشد

خوب دقت کن..اگه چیزی دیدی که از چشم تیربینه ما مخفی مونده مدیونی نگی هنگامه...
هرچی باشه چشمه یه ملت به ماست!
ماست نه ها!
ما ،ست!
.
.
با اونوره آب هم کاری نداشته باش
آخرش خاک برسریه!

یاسین 1391/07/01 ساعت 17:07 http://gofteman89.blogfa.com

سلام
تا تو باشی دیگه با خدا کل کل نکنی
غرمیزنی ها ؟
بقول بر و بچ هنوز ...
ولش کن خیلی ضایع بود
از تو و غرزدنت به خدا هم ضایعتر
خوش بگذره

یعنی من مرده اینم که با این همه بزرگی و عظمتش با من کل میندازه ها!
یعنی کلامیونه این هفت میلیارد آدم نشسته ببینه کی دهنه من باز میشه همچین با جفت پا بیاد تو حلقم!
فک کنم من یه خللی تو نظام آفرینش به وجود اوردم!
یهو دیدی این اثر پروانه ای که تو بزریل اتفاق میفته و تو تگزاس طوفان به پا میکنه هم یهو تغییر پیدا کرد به اثر الی ایی! و از اصفهان شروع شد و به ماداگاسکار ختم شد و باز برگشت عین این بومرنگا به اصفهان!و علما و دانشمندان متوجه شدن پس بیخود نیست این خدا زل زده به دهن الی ها!
این الی کلی طوفان برا خودش به پا میکنه!
والوووووووووووووووو
.
.
در ضمن هرچی میخواستی بگی و نگفتی و قورتش دادی و بعد هم پوز خند زدی خودتی

اون قسمت دقیقا که نه ولی تقریبا بخاطر خوشبت شدن بود !!! چون داشتی فرار میکردی اما نمیدونستی که (دور از جون) بدبخت شدی !!!

دور از جون کجا بود دادا !
بدبخت شدیم رفت !
الان هم تو شکم یکی از این کانیبالیسم های مرتد داریم دنبال پدر ژپتو مون میگردیم

sahar 1391/07/02 ساعت 09:26 http://sahar-ho.blogfa.com/

دوست داشتم این الیــــــــ نوشت رو .

الــــی نوشتــــ هم شومــا را دوس داشت

شانس اوردید که اون قبیله....

شانس اوردم که اون قبیله.....

هستی 1391/07/02 ساعت 14:07 http://parvanegi.blogsky.com

بعضی ها فکر میکنند چون خیلی گرفتارند به خدا نمیرسند ،

غافل از این که چون به خدا نمیرسند خیلی گرفتارند ...

بعضی ها هم فک میکنن همه چی آرووومه ...من چه قد خووووشحالم

داداشی 1391/07/02 ساعت 14:38

مگه آدمخوارا ببرندت از دستت راحت شیم که اونم گویا بعید به نظر میرسه.الان تو شکم آدمخارا خوش میگذره آبجی گلم؟
چه جوری خوردنت که هنوز زنده ای؟
من نقاشی بلتم ها!
کشتی مارا با این خز آرید و خز بشید و خز باشید و خزخزی

از بس خشم آلودناک بودن تا منو گرفتن یهو قورتم دادن واسه همین سرومورو گنده داریم اینجا زندگی میکنیم...جامون هم راحته ...آی لاو یو پی ام سی!
تا تو رو نکشم نمیمیرم مهندس!
نقاشی بلدی نمایشگاه بزن کلی خجالت داری ،بکشی!
در ضمن این خز با اون خز فرق میکنه ....این از اون خز هاس!

چقد تو با نمک می نویسی :)

و چقدر تو بانمک میخونی ....

حدس بزن اگه راس میگی 1391/07/02 ساعت 16:24

بهرام نوشته :
داستان تخیلی خوبی بود ولی "آخر" نداشت !!!
اینکه چطوری زنده موندی تا تونستی این داستان رو به رشته تحریر در بیاری از عجائب روزگار باید باشه

عمو سعیدم میگه :
الی تو گلی .تو یه چیزی میشی آخرش من میدونم .جدی میگم.

ملت توهم زدند ها
تو جیب ما را نزن یه چیزی بشی پیش کش.خخخخخخخخخخخخخ

حسود خان از خخخخخخخخخخ نوشتنت لو رفتی
به بهرام و عمو جواب دادم که تو شکم آدم خوارا دارم مراحل ترقی را طی میکنم.شما هم همونجا افاضه ی ادب بفرمایید مهندس!

راسی این صدتومنی که تو جیبت بود گوشه نداره .دقت کن مهندس

سلام عزیزم

ما خوبیم ! حتی اگه همه دنیا بد باشه !

تو هم که خوبی !

تیتر پستت تا مرز انفجار فکرمو به خودش مشغول کرد!

دیگر انسانی نخواهد بود ، قربانی بس است ...

لال شدم ... : (((

پاییزت مبارک عزیز دلم ، دوسِت دارم 3>

خوشحالم خوبی....
تیتر پستم؟!...امیدوارم فکرت به خاطره اونی مشغول نشده باشه که من فکر میکنم....
اگرچه .......!
عـــجــــــَــبـــــ !
کاش به خیلی ها میشد خیلی حرفا را زد.....
حتی به تو.....
(...........................)(از خودم متنفرم !)
.
.
.
پاییز تو هم مبارک سون بهارم ،دختر پاییز ....

آره عزیزم...با این وضعی که من پیش میرم شما هرچی دوست داشتی به من بگو تبلیغ مستقیم میکنم برات!

دسددون درد نکنه !
من ترجیح میدم از گرفیتی استفاده کنم ...هم کارش بهتره هم بازخوردش بیشتره

رویا 1391/07/03 ساعت 10:00

الی جونم سلام..خوبی؟

الان داشتم در حین شیشه پاک کردن ،"شهرام شکوهی " گوش میدادم
اون آهنگی که برای مرد ِخاطره ها خونده
و مرد خاطره ها آخرش با همون صدای ماورایی ایش گفت :
سلام! حال ما خوب است...اما تو باور نکن....
و من دلم ریخت از صداش و جمله ش......
.
..
.
"حال من خوب است اما با تو بهتر میشوم
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ تا میبینمت ،یک جور دیگر میشوم...."

غزال رعنا 1391/07/03 ساعت 11:10

سلام خانومی...مثل همیشه خوب مینویسی...اما خدایش ایندفعه خیلی باحال بود...ارزوی سلامتی برات دارم ...انرژیت هم بیش ازپیش افزون همکلاسی

و شما مثل همیشه لطف دارید آقااااا
آرزوی الی هم برای شما و اون دوتا دختر گل شادی و بهروزیه....
دلم برای دانشگاه و تمام بچه ها تنگه
حتی برای غفاری !
پاییزتون قشنگ

سلام الی خانوم!ممنون که سر زدی بهم!عجب خاطراتی داری شوما!جالب بودناگه کتاب شازده کوچولو نوشته دوسنت اگزوپری رو خونده باشی میفهمی که خودش و دلش چه جنسی بودن!یه آدم عجیب و غریب!
موفق باشی دوست عزیز!

اگه شازده کوچولو را خونده باشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
عـــجـــــَــبــــــــــــــــــــــ !
من الان باید چی بگم خدا؟
.
.
.
.
.
.
خدایا بیا یه دور با هم بزنیم

زهــرا دختر پاییــز 1391/07/03 ساعت 15:19

سلام گلم

اومدم شفاف سازی کنم ،

نمی دونم حرفام تو رو یاد چی یا کی یا چه موضوعی انداخته!

ولی من فقط دلم برا موجوداتی( ابنا بشر !!!) سوخت که بخاطر اغراض و اهداف خاص!! قربانی شدن و میشن!

دیگر انسانی نخواهد بود قربانی بس است ... همین!!!

زور که نیست یه دونه انسانم تو این دنیای خراب شده پیدا نمی شه دیگه ،حالا هی امتحان بگیر هی خلق کن و بکش
که چی بشه؟ هاااااااااااااااااااااان؟ که چی ؟!

امیدوارم ذهنت روووشن شده باشه!

بوووست دارم فراوان

شفاف سازیتان را ارج مینهیم بانو.....

نمیدونم که چی بشه و یا چی نشه...اما میدونم میونه این همه آدم تاریخ هم درس عبرت میخواد
بعضیها باید بشند درس عبرت تاریخ
بعضی هااااااااااااااااااااااااا

کبریای توبه را بشکن پشیمانی بس است
از جواهرخانه خالی نگهبانی بس است

ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
آبروداری کن ای زاهد مسلمانی بس است

خلق دلسنگ‌اند و من آیینه با خود می‌برم
بشکنیدم دوستان دشنام پنهانی بس است

یوسف از تعبیر خواب مصریان دلسرد شد
هفتصد سال است می‌بارد! فراوانی بس است

" نسل پشت نسل تنها امتحان پس می‌دهیم
دیگر انسانی نخواهد بود قربانی بس است..."

بر سر خوان تو تنها کفر نعمت می‌کنیم
""سفره‌ات را جمع کن ای عشق مهمانی بــــــــــس است!""
.
.
.
دلم برای صدات تنگ شده
برای شعر خودنت
تنها دختری هستی که شعر خوندنش به دلم میشینه
و یکی از سه آدمی که توی لیسته صداهای دلنشینه شعر خوندنه منند...
ذهنمان منور شد چنان چلچراغ ..... و دوستتان داریم اندازه تمام عمری که با هم گذراندیم...چرا که ارزش یک دوست به اندازه ی عمری که براش گذاشتی....

جالب بود خیلی...حتی میشد تصاویر رو هم تجسم کرد

جالبی از خودتونه
ما تعریف سازیمون لنگ میزنه خانومی ...شوما تصویرسازیتون بیسته

دعام در حق عمه ادیسون کارساز شد!

وامــا ادامه مکاتبات!

جیگرتو الی! می دونی که دوسِت دارم

زندگی خیلی درسا به آدم می ده ، درس بزرگی که من تو این چن سال اخیر از زندگی گرفتم اینه که خیلی از آدما رو نباید از نزدیک شناخت! چون بعضیا از دور شبیه آدمن! برا اینکه ذهنیتم درمورد آدما خراب نشه همون بهتر که از همون فاصله ای ببینمشون که آدم دیده می شن!!!
برا همینم هیچ وقت هیچ اصراری برا شناخت زیاد آدما نداشتم و ندارم

یعنی تا گفتی برق رفت رفتم زنگ بزنم سازمان کشوری لشکری ها!

.
.
و اما بعد....

آدمها قشنگن
همه!
اما از دور.....همه از دور قشنگن.....
همه....
از نزدیک هم قشنگند ها!
ولی من پره قشنگی ام ....نه من بی جنبه م !اضافه شدنه قشنگی های بیشتر باعث میشه رو دل کنم
واسه همین نزدیک که نمیشدیم هیچ وقت!
نزدیکمون میشدند
و ما سکوت میکردیم
قبلش مستقیم و غیر مستقیم میگفتیم مواظب باش اشتباه نکنی
اینی که داری میگردی و میخوای بگردی هیچی توش نیست که به دردت بخوره
ولی کو گوش شنوا
واسه همین،
دیگه حتی نمیذاریم نزدیک هم بشند
کلا جفتک میندازیم!
اساسی!
برای شادی روحه عمه ی ادیسون لال از دنیا نری بلند صلواااااااااااااااااات....
.
.
.

ماریا 1391/07/03 ساعت 16:20 http://paeeze1363.blogfa.com

سلام الی جان
خیلی دختر باحالی هستی
خیلی
تو پست بعدی ادامه شو بنویس. من هنوز نگرفتم که چی سرت اومد

خیلی ارادت داریم

باحالی از خودتونه س!



پست بعدی چی بنویسم خواهر؟

پست بعدی دعوت نامه ست برای مراسم هفته و چهلم و سال!
مگه اینکه این آدم خواره رو دل کنه ما را بالا بیاره!
بستگی داره خدا باز بخواد چه کلکی برامون سوار کنه

.
.
.
.
آقایی!
!!!!!!!!!!
اشتباه گفتم ! خانومی ی ی ی ی ی!

mamad 1391/07/03 ساعت 16:22 http://jabarotttt.blogfa.com

پاییز آمدست کــــه خود را ببارمت

پاییز لفظ دیگر"من دوست دارمت"

بر باد می دهــم همـه ی بــود خویش را

یعنی تو را به دست خودت می سپارمت

باران بشو ، ببار بــه کاغذ ،سخن بگــو

وقتی که در میان خودم می فشارمت

پایان تو رسیده گل کاغذی من

حتی اگر خاک شوم تا بکارمت

اصرار می کنـــی کـــه مرا زود تر بگو

گاهی چنان سریع که جا می گذارمت

پاییز من ، عزیـــز غــم انگیز برگریـــز

یک روز می رسم و تو را می بهارمت!!!
dars pas midim

به چشم بستن و واکردنی خزان آمد
خزان به سادگی برف از آسمان آمد

نشست روی درختان شکوفه ها یخ بست
نشست و اشک به چشمان باغبان آمد

و من سرم به هوای تو گرم بود و بلا
شبیه بهمنی از برف ناگهان آمد

تو زیر بهمنی از برف گمشدی...(بعدا
برای بردن ساکت زنی جوان آمد...)

چقدر زود درختان میوه خشکیدند
چه زود موقع کوچ پرندگان آمد

و ما که از دلمان آفتاب می جوشید
چقدر زود زمستان به خانه مان آمد!
.
.
.
مثل همیشه از شعر و صاحب اثر "مهدی موسوی " و حسن انتخابتون مستفیض شدیم

ببین الی جون ممکنه خیلیا سعی کنن خودشونو بهمون

نزدیک کنن ولــــــی عمرا بتونن بهمون نزدیک بشن

(یعنی به گرد پامون برسن! به لحاظ کمالات و انسانیت و ادب و ... )
ایهامو داشتی خدایی

از قدیم گفتن مشک آنست که خود ببوید برا همینم

خودمون در مورد شخصیت شخیصمون حرف می زنیم که

نیازی به عطار!! (این روزا بهشون می گن فضول) نباشه!!

تا یار که را خواهد و میلش به که افتد.....
.
.
نفستون داااااغ بانوی پاییز.....

پگاه 1391/07/03 ساعت 19:24 http://mamnoeh.blogfa.com/

سلام الی گلی!
چطور مطوری؟

حالمان خوبست و روزها را میشماریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد