_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

من سیب زردخاطـره را گـاز میزدم*او سیب سرخ حادثه را در سبد گذاشت

هوالمحبوب:

باید باهاش روبرو بشی

نمیدونم کی بود یا چه موقع بود یا اصلا بود یا نبود

ولی بود!

یه روزی بود که یکی گفت

و شایدم نگفت ولی من شنیدم

که باید باهاش روبرو بشی....

و من باید از اول روبرو میشدم

نباید مثلا تظاهر میکردم که مثلا که چی؟!

از همون اول به خودم گفتم همه چی اتفاقیه!

همه چی اتفاقی داره با هم پیش میره!

ذهنم میخواد همه چی رو به هم ربط بده ...واسه همین کلا به تقارن حلول عباس آقا و رسیدن مهمونای ناخونده ای که یه دفعه پیداشون شد فکر نکردم و اصلا سعی کردم به هیچی فکر نکنم!

از همون اول!

از همون صبح ساعت 6 که از راه رسیدند!

که هی جلوی چشمم رژه میرفت و من پسش میزدم

که هی فرنگیس میگفت بهشون میگم باید الهام را ببرم دکتر و با هم میریم و برمیگردیم...و من چقدر این سه روز  Calf  چپم درد میکرد!(فارسیش را بلد نیستم...اصلا من هیچی بلد نیستم!)

استرس داشتم....اومدنه مهمونای ناخونده که من را به آخرین باری میکشوند که دیده بودمشون و قرار امروز صبح با عباس آقایی که نوید رسیدنش را سوسن داده بود و انگار که همون بود (این دفعه باید سوسن فالم را بگیره!)و این درد لعنتی که داشت من را میکشت و آروم نمیشد و چقدر سعی میکردم لنگ نزنم و نمیشد!

سفره پهن شد...

-الی کجاست؟....

-من صبحونه نمیخورم....پام درد میکنه !(همون Calf  ام!) و دراز کشیدم و چشمام را بستم...

نمیدونم هجوم رویای کی بود یا چی بود که کلافه م کرده بود ...ولی گوشیم زنگ خورد

هراسون جواب دادم!

انگار که مثلا بخوام.....!

لا اله الا الله!

زینب بود....

-الی کجایی؟

-خونه! نرفتم دانشگاه!............

و خداحافظی ...

و من میترسم که باز کسی زنگ بزنه اول صبح ....یا اس ام اس بیاد صبح بخیــــــر....

و گوشیم را خاموش میکنم و باز دراز میکشم و مهمونا دارند صبحونه میخورن و به خدا میگم جون خودت من هیچی نمیگم تو هم به رووم نیار!

پذیرایی.... آماده میشیم بریم...و اسمش را میذاره دکتر بردن الی.... و من چقدر هنوزم Calf  ام درد میکنه....

استرس ندارم

ولی انگار دارم....حالت تهوع!

بی خیال الی!

بهت برنخوره!

قول میدم هیچی بهم برنخوره. حتی اگه از حقوقم هم پرسید بهم برنخوره و بهش بگم ساعتی 4200 تومن میگیرم و خوراسگون میرم و حتی بهش نگم از خوراسگون متنفرم و از آدماش حالم بد میشه ولی فقط برای تنبیه، خودم را تبعید کردم اونجا!

حالت تهوع دارم ولی مهم نیست!

و من مثل احمق ها لبخند میزنم و مهم نیست!

برمیگردیم و من هنوز دردم میاد...امان از این پای لعنتی ! (Calf  ام!)

ناهار....

قدم هم نمیزنم

- سوغاتی هات را باز نمیکنی الی؟

- بعدا باز میکنم....پام درد میکنه! داره میکشتم!

شام....

- الی دیگه به گوشیت ور نمیری مثل اون دفعه....هر موقع میگفتیم الی کوش میگفتن داره با موبایل حرف میزنه....

- خاموشه!

- چرا گوشیت خاموشه ؟!

 و من برای اینکه جواب ندم از اتاق میرم بیرون تا با گل دختر آسمون را تماشا کنیم...

صبح جمعه....

ظهرمیخوایم بریم بیرون شهر....

- الی سورمه ای بپوش! بهت میاد!

- آره ! من سورمه ای خیلی دوست دارم ولی شما از کجا میدونی؟

- آخه توی عکسات که روسری سورمه ای سر کردی خیلی خوشگل شدی!

-عکسا؟

- آره عکسا! اوردم برات ...تو دوربینه! صبر کن بیارم!

و دوربین را میده دستم....

یه دختر با لباس کردی....دستم را گرفتم بالا و دارم میخندم..انگار که دارم میرقصم....

قلبم داره می ایسته....

- ببین این عکس را چقدر باحال افتادی.....

....دارم میمیرم...پاهام داره منو میکشه! آآآآآآآآآآآآآآخ !

-الی خواهرم که عکستو دید گفت چقدر این لباس بهت میاد...واسه همین برات سوغاتی اوردم که بپوشیش!..سوغاتی هات را باز کردی؟...چرا گریه میکنی؟

- پاهام درد میکنه! ببخشید.....

و میرم توی اتاق فرنگیس و میشینم روی تخت و زار میزنم....

آآخ پام...آآخ قلبم.....

رژه میره......رژه میره.....

شله زرد......زرشک...زعفرون.....من اگه به شما بگم نه چی کار میکنید؟......این فقط زن میخواد....منو نمیخواد.....قده من نیست.....فلانی میگه هر موقع الی میگه اون قده من نیست حالم به هم میخوره.....یک نفر از زندگی الی..مهندس....این دختر مهده کودکیه.....من کم نمیذارم....من بهترین احمق دنیام.....نمیبره....میبره.....زندگی...بازی......کفش فروشی....جناب مهندس...مدرس.....خاک بر سرم....حرف نزن......شمسی جونم.....خاکای گلدونا را هم چک کن شاید اونجا هم خرابکاری کرده باشند.... دارم دیوونه مییییییشم.....جواب من به شما مثبته....منم همینطور!!!!....مثل تست اعتیاد؟.....اینجا سند حماقته منه....الی هرکاری کرد تا اونو از چشم من بندازه!!!!!!!!!!......عقلش به چشمشه.....من میدونستم....من بیشتر!!!!

دارم زااااااااااااااااااار میزنم.....

باز رژه میره...رژه میره....

کامپیوترم خرابه...بگید مسئول پروژه اوکی داد....اون نامحرمه.....واسه من فرقی نمیکنه....

- الی چی شده؟چته؟؟این در رو باز کن...الی.....

- پام درد میکننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننه...هیچیم نیست......

نرگس....نرگس تو رو خدا تو یه کاری بکن.....من دیگه عقلم به هیچ جا نمیرسه...گم شده......نرگس....

آره روی همین تخت دراز کشیده بودم و به نرگس گفتم تو رو خدا یه کاری بکن.... و اون گفت گریه نکنم و مطمئن باشم خودش درستش میکنه و پیداش میکنه...آره روی همین تخت بود....

درد پام داره می کشتم...درد Calf ام...لعنت به هرچی کافه!

گوشیم را برمیدارم اسم نرگس را میارم.....نگاش میکنم....پاهام درد میکنه

و....... دیگه اسم نرگس توی گوشیم نیست.....


 

من واژگون من واژگون من واژگون رقصیده‌ام
من بی‌سر و بی‌دست و پا در خواب خون رقصیده‌ام...


فردای ناپیدای من پیداست در سیمای من
این سان که با فرداییان در خود کنون رقصیده‌ام....