_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

حقـــا که با مــن فــرق داری لا اقــل تـــــــو....

هوالمحبوب:

پاسخ بــدهــ از ایــن همـــه مخلوق چــرا مـــن؟

تا شرح دهــم از همه ی خلــق چـــرا تــــو....!


الـی نوشت :

یکـ)پیشکش به بانوی "نــــور و آییـــــنه "...

دو)امـــــــان از قصـــــه هایی که کـــلاغـــی نداره که آخـــــرش به خــونــه ش بـرسه یا نــرسه...!!!

سهـ)قصه را از اینجا با صدای الــی گـوش بدید >>> " می خـواستــمـ  بـنـویــسمـ  چــرا؟ چــرا ؟ "

چاهار)عرفه یعنی بیست روز تا محرم ماندهـ....

سبحانک اللهم و بحمدک

لا اله الا انت

علمت سوء و ظلمت نفسی

واعترفت بذنبی

اغفر لی انک انت الغفور الرحیم....

پنـجـ )فرمودند نامردیم اگر شعر پست بالا را بدون ذکر منبع نقل کنیم...ما هم عرض میکنیم :"عطف به..."!


***

.

.

.

چوب پنبه ی بشکه پریده .....

این از اون شعر هاست

از اون جمله هاست

از اون اتفاقاست

و اسماعیل میدانست....

آره میدانست

ابراهیم هم میدانست

اصلا انگار همه میدانستند فقط دلشون میخواست تا ته قصه برند

برند تا برسند

تا به خدا بگند ما کم نذاشتیم

درد کشیدیم اما کم نذاشتیم

یعنی اسماعیل شبا سرش را میذااشت روی دیوار و شعر بخونه تا برسه آخر قصه؟

اصلا اسماعیل شعر بلد بود؟

اگر بلد نبود پس چی کار میکرد؟

اسماعیل را هم با می بره و نمیبره مشغولش کردند یا....؟

یا ابراهیم....؟

توی دل ابراهیم چقدر درد بوده

و توی دل اسماعیل....

اسماعیل مطمئن بود نمیبره

چاقو نمیبره

ولی الــــــــی.....


و اسماعیل می دانست آن چاقــو نمی برد

که صیادی که من دیدم دل از آهو نمی برد


کدامین بارگاه است این کدامین خانقاه است این

که در اینجـــا نفس از گفتن یــــا هــــو  نمی برد


دلا دیوانگی کم نیست، شاید عشق کم باشد

اگر زنجیـــــرها را زور این بازو نمــی برد


چـــرا ناراحتی ای دوست از دست رفیقـــانت

که خنجرعادتش این است رو در رونمی برد


زلیخـــــا را بگو نارنــــج هایش را نگه دارد

که دیگر نوبت عشق است و تیغ او نمی برد


ولــــی الـــــی اسماعیل نبـــود....!


نظرات 58 + ارسال نظر
متانت 1391/08/04 ساعت 06:05

دختر شیرین ...چون همیشه زیبا...

متانت دلم هوی غروب دارد
دلم هوای آن سیاره ای که در یک روز میتوانستی چهل بار غروب آفتاب را تماشا کنی
آی متانت دلم غروب میخواهد....

خدای من
چشمهایت را ببند
باز کن
حالا همه چیز عوض شده
دنیا به اندازه یک پلک زدن
تغییر کرده است
حواست هست
همچنان عاشق تو هستم
که پار سال یک ستاره خواست
از آسمان دلت
حالا به هفت آسمانت هم راضی نمی شوم
چهارده شب است
همین وقت ها
کسی پشت حست نگاه من
تکه ای از نان نقره ای میکند
کاش زود تر به پیشت بیایم
کاش زود تر به پیشت بیایم

خدایا حاجتی دارم
که باید مطمئن باشم
تو هم مثل همه
امروز و فردا میکنی یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شاعرش هر که هست دست مریزاد..سلام الی احساس.خوبی؟

شعر از محمد علی بهمنی ِ رویا جان...
دستش درد نکنه
و دست اون کسی که این شعر را برای الی خوند....

خوبم رویای مــن....

خوبم

تو خودت اگه راس میگی خوبی ؟

شوخ شب 1391/08/04 ساعت 10:18 http://shokhi.blogsky.com

باز هم رجوع کنید به کامنت قبلیه بنده به ژست قبلیه شما!!

ما هی تند تند رجوع میکنیم به کامنت قبلیها
و شما رجوع کنید به آینده......

eli 1391/08/04 ساعت 10:51 http://eli1234.blogfa.com/

در این ایام که از رحمت و برکت انباشته است
و در این شب ها که از انوار خدا سپیدی گرفته انداز حق تعالی؛ راه سعادت، مفتاح رحمت، خیر دنیا و آخرت،وسلامتی وتندرستیتان را خواهانم التماس دعا...راستی اومده بودم که عید رو پیشا پیش بهت و خانواده عزیزت تبریک بگم.عیدتون مباراک باد

عیدت مبارک الـــی.....

علی ازهرمزگان 1391/08/04 ساعت 11:05

..............

عید قربان لطفــــــا....

بابک 1391/08/04 ساعت 12:24

یعنی خدا برایش فرق می کند که ما چه روزی چه ماهی و کجا به یادش باشیم و از او طلب امرزش کنیم --- روز عرفه را دوست ندارم اگر فقط همین یگ روز و یا همین یک روز ها را قرار است خدا شنونده باشد ...

معلومه که نه....
آدما فقط دنبال بهونه نند
بهونه برای بیشتر خواستن
بیشتر خواسته شدن
بیشتر دیدن
بیشتر دیده شدن
اینا فقط بهونه ست
بهونه که آدم خودش را بیشتر لوس کنه
قشنگتر لوس کنه
میون این همه آدم با اینکه هی به خودش میگه نکنه منو نبینه خودش را لوس کنه
و من میشینم یه گوشه تا خدا بقیه را ببینه
خودم را لوس نمیکنم
فقط براش شعر میخونم تا خستگیش در بره و حواسش پرت نشه از بقیه....
.
.
.
.
بابکمون یا بابکشون؟!

هستی 1391/08/04 ساعت 14:34 http://parvanegi.blogsky.com

التماس دعا

قبول باشه هستی م....

خدا نه امروز می کند نه فردا..قیمت عشقش را بپردازد ببین چه میکند..او منتظر همین است

او هم مثل ما منتظره آخرشه.....

سامان 1391/08/04 ساعت 18:18

بوی اسماعیل می‏آید؛ نیت بندگی محض کنید! دل را به پیر عشق دهید، سر به تیغ او بسپارید،
کشتگان عشق را آوازی است؛ شادتر از گنجشگکان بهار.
بوی اسماعیل می‏آید. سرسپرده باید بود؛ دلسپردگی کافی نیست.
بندگی یعنی محو شدن در تشعشع نگاه یار.
بندگی یعنی خندیدن به صدای تازیانه‏های خواجه، بوی اسماعیل می‏آید. باید بروم؛ بال می‏خواهم، پر می‏خواهم، در دلم کربلایی که همه ابراهیم، با میوه دلشان آمده‏اند و من هوای قربانی کردن دارم؛ هوای سعی بین صفا و مروه.
حرف، حرف گذشتن از مال دنیا نیست، حرف ریختن خونی برای صدقه سری نیست، حرف گذشتن از عزیزترین‏ها نیست؛ حرف بندگی است. بندگی یعنی گذشتن از مرز خویش و رسیدن به آبادی فنا؛ آبادی دوست.
بوی اسماعیل می‏آید. من از عرفه پشیمانی آمده‏ام. به نَفْسم سنگ زده‏ام. بت‏های باور را شکسته‏ام. تبر به دوش بت بزرگ بیندازید؛ من‏ها را باید شکست.
صدای شرشر آب می‏آید؛ همه دنیا آبشار شده، همه جا لاله روییده،

اسماعیل را دوست دارم
اسماعیل قوت قلب ابراهیم بود
آرامش اسماعیل تمام اقتدار ابراهیم بود

یادداشت های روزمرگی 1391/08/04 ساعت 18:20

سلام بانو.
اول عیدت مبارک.
دوم ای لاو یو.
سوم اگه سر زدی کامنتی که از آقای آقاجانی اومده رو بخون.
چهارم بای بای

عید تو هم خانووووم
خوبی آیا؟

ای خدا! بانوی دربار را که اعدام کردند که!
زهر خورد
من بانو جانگم ....
تاوان دوست داشتنم را دادم .....
بسپارید به آقای آقاجانی بی دب دبه کب کبه میرسیم خدمتشون

سلام دختره خوب...
دلم میخواد این پست و قبلی رو با صبر بخونم و آرامش
برمیگردم..فقط خواستم سلامی کنم عزیزم:)

علیک درود خاطره ها م....

نخوندی هم چیزه خاصی از دست ندادی....

سلامتان را پذیراییم

چطوری دختر خوب ؟

نمیدونم دوس دارم چاقو منو ببره یا نه اما منم اسماعیل نیستم :(

خوبم پسر خوب....

اسماعیل که باشی نمیبره

ولی الی اسماعیل نبود.....

رضا 1391/08/05 ساعت 10:13 http://sarabesakhtegi.blogfa.com

سلام
ادامه بده بهتر بخونی ولی اولش یکم بد شروع کردی!!! ولی صدات خوبه باز ادامه بده
عید شما مبارک

عید شما هم مبارک آقااااااااااااا

بابک 1391/08/05 ساعت 11:48

درود بر الی عزیز
و مثل همیشه زیبا...

عیلک درود بابک.....
ممنون
اگه گفتی شما کدوم بابکی آیا؟


بابا !خوب من گیج شدم خوب!
نشونی بی نشونی چیزی بذارید خو!

گیتی 1391/08/05 ساعت 16:27

وای الی جون چه صدای قشنگی چه صدای ژر احساسی

تا حالا بهت گفته بودم چقدر از اسمت خوشم میاد؟
حروفش که کنار هم میشینه انگار ملودی میسازه....



ممنون !قشنگ و با احساس میشنوی گیتی جان.....

پود 1391/08/05 ساعت 17:38 http://www.pud.blogfa.com

بیاد محرم هستی
روزهای انتظارت پرتغالی الی...

هم پرتقال را دوست داریم
هم محرم را
هم انتظار را
ممنون پود بابت آرزوی خوبت....

خودم 1391/08/05 ساعت 19:42 http://raha70sh.blogfa.com

باور داشته باش
این برجسب ها نیستند
که روزهای آدم را می سازند...
روزهایت را خودت بساز

باور نکن تنهایی ات را
باور نکن تنهایی ات را
من در تو پنهانم،تو در من

از من به من نزدیکتر تو
از تو به تو نزدیکتر من...
.
.
باور ندارم
ایمان دارم
مطمئنم

بابک 1391/08/05 ساعت 21:07 http://cloudysky.blogsky.com

اولی من بودم یعنی بابکمون اونی که با روز عرفه مشکل داشت :دی

اعتراف میکنم حدس زدم ولی مطمئن نبودم!
از کلماتت میفهمم اما این بابک جدید زیاد صحبت نمیکنه که من از کلماتش بفهمم شما نیستی بابکمون .....

................
.
.
.
..............................

باران
همه ی یه درد داریم
یه درد مشترک
فقط کلمه ها و تعریفهامون با هم فرق میکنه
شبهای همه مون یه رنگه
یه وزنه
فقط بیشتر و کمتره که قید حالتش را نشون میده
شک نکن
شک نکن یه روز تموم میشه
فقط امید به اون روز باعث میشه قشنگتر نفس بکشیم
باران
هی باران
با توام ها
الوووووووووووووووووووووووووو

داداشی 1391/08/05 ساعت 23:40

شعرش مگه مال کیه که مدیون شدی؟
من جای اسماییل بودم ترجیح میدادم چاقو کار کنه تا با یه گوسفند عوض بشم
......................

شعر از محمد علی بهمنی ِ
اونی که این شعر را برام فرستاده گفته ذکر نام فرستنده پیام الزامیست
منم که عمرا زیر بار حرف زور نمیرم
.
.
در ضمن اصلا شوخی ِ قشنگی نبود
توی روح ِ ترجیحاتت
رعیت!

اسطوره 1391/08/06 ساعت 01:25

روز عرفه دوست داشتم با تو باشم اما نشد
این روزها که نه شبها میهمانی اشک و غربت دله
یکم دیره اما تمام عیدای کذشته و نیومدت مبارک

و من روز عرفه دلم میخواست تنها باشم
تنهای تنها....
و بودم....
اشک و غربت مهمونه تمام دلهاست این روزا

تمام عیدها ی شما هم مبارک ....

کاکاپو 1391/08/06 ساعت 01:39 http://balapain.blogfa.con

دمت گرم بابت دکلمه های خوبت و همچنین متنای زیبات.یه سوال داشتم.وبلاگ منو از توی لیست به روزشده های بلاگفا پیدا کردی؟واسه این میگم که ببینم وبم توی لیست قرار می گیره یا نه.چون مدتیه فکر کنم قرار نمی گیره

خواهش میشود کاکاپو...
من از این ترفندهای وبلاگی بی اطلاع م
اطلاعات صفر...
در لیست هستید یا نیستید یا هستم یا نیستم یا چه میشود اگر بشود یا چه نمیشود اگر نشود یا چه کار کنیم که بشود حتی!!!
فقط میدونم شما دوست "پود " هستید
و دوست "پود" دوست الی هم هست
همین....

سلام‏ ‏....‏ ‏خدا‏ ‏به‏ ‏موسی‏ ‏فرمود‏ ‏موسی‏ ‏اگه‏ ‏ادم‏ ‏ها‏ ‏‏میدونستندکه‏ ‏چقدر‏ ‏دوسشون‏ ‏دارم‏ ‏همشون‏ ‏برام‏ ‏میمردند‏ ‏.....‏ ‏‏ ‏در‏ ‏وبلاگم‏ ‏منتظر‏ ‏شما‏ ‏هستم‏ ‏‏ ‏

خدا به موسی یک عالمه حرف دیگه هم زد....
و من هی یادم میاد و نمیاد....
آذین ببندید وبلاگ را ...حتما میرسیم خدمتتان ...

سلام به الی جانمان..راست بگم؟ خوبم و مشوش ..ولی بد هم نیستم.

همین که بد نیستی یعنی خوبی....
تشویش هم کاره هر روزه ی آدمهاست...
ما هم که جزوه....
جزوه آدمها بودیم دیگه؟؟؟؟

خوبم دخترک خوش صدای من!

دیدی گفتم...
مگه میشه رویا بد باشه....؟؟؟؟

eli kachar 1391/08/06 ساعت 10:44 http://kooche54.blogfa.com

خوب و بد میگذره الی

معلومه که میگذره....
باید قشنگ بگذره
حتی اگه درد آور باشه
یه درده قشنگ....

جا داره از وب خوبی که دارید و به ما هم گه گاهی سر میزنید تشکر به عمل آورده و آرزوی سلامتی و تندرسی برای شما داشته باشم !!

یعنی یه مقدار از ما ،فقط نذر کن سوره بقره هر روز ،روزی سه مرتبه قبل از صرف غذا تا به دستم نیفتی....

علی 1391/08/06 ساعت 13:42 http://saba1359.blogsky.com/

سلام دوست خوبم
ممنونم از نظر زیبا و پر معنات با افتخار شما جزو لینکهای من شدید امیدوارم که همواره شاد باشید و سلامت

خواستم اونی که شاید مهمتر از این حرفهاست را بدونید....
باعثه مسرته آقااااااااااااااااا

این بیت ها همیشه...
عالی بود سرودهء مرد ناتمام...
تبریک
همراه شدنت با پای پیاده رو جشن میگیرم...
دو صد سپاس از حضورت...

با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو...
باشد که خستگی بشود شرمسار تو....


دو صد خواهش میکنیم قابلی نداشت....

ماریا 1391/08/06 ساعت 16:14 http://paeeze1363.blogfa.com

سلام الی جان
به رسم ادب آمدیم عرض ادبی کرده باشیم
میدونی که چه روزگاری دارم تو این روزهای تمام نشدنی...
دختر خوب...

میدونم چه روزگاری داری خانوم دکتر.....
یعنی میشه منم یه همچین روزگاری داشته باشم آیا؟
هی تند تند برای صلوات هم شده یادتون میکنیم.....

راسی علیک درود خانوم دکتر....

سامان 1391/08/06 ساعت 16:50

نمی دونم چرا مردم از بارون به این قشنگی فرار میکنن
امروز 1 دل سیر وایسادم زیر بارون
یکی از خوبیا بارون اینه که راحت میشه گریه کرد

سلام حضرت باران چرا غریبه شدی؟
بیا دوباره برقصان...بیا و باور کن....

دلم گرفته از این قصه های پوشالی....
بیا بگو و بخند و بیا و باور کن....


نبینم یه دل سیر زیر بارون گریه کرده باشی ها
مهندس
ببینمت
سرتو بالا کن ببینم....
Akeheyyyyyyyyyyyyyy

رضا 1391/08/06 ساعت 19:58 http://sarabesakhtegi.blogfa.com

خدا عدالتش رو کم نصیب ما کرده

ان شالا تا اینجا....
نه تا اینجا نه!
تا اینجا!
نه....
تا اینجا هم نه ! دقیقن تا اینجا (تا توی حلقتون عجالتا!) خدا همچین نعمتهاشو سرتون هوار کنه!



یعنی نفرین بود یا دعا نمیدونم اما بکنه دیگه....

الی من که نفهمیدم چی شد!
مخصوصا الی نوشت هات خیلی مبهمه عزیزم!
الان سرمو می کوبم به دیفاااار بوخوداااا
آخااااا صدات خعلی ناسه و دکلمه هات همه شون خوشملن
شعر هم زیبا بود بگم کدوم قسمشتو بیشتر دوست داشتم؟؟؟ همون بیتی رو که یه مصرعش با صورتی نوشته بود!

نکن نگار
نههههههههههههههههههههه
نگار جون الی نکن
به خدا دیوار خراب میشه توی این گرونی چه خاکی به سرمون کنیم باز مصالح بیاریم اینجا را درست کنیم آیا؟؟؟

ناسه یعنی مثلا چشه؟برم عملش کنم؟

.
.
شاید غزل هوای دلش را عوض کند......

رضا 1391/08/06 ساعت 23:18 http://sarabesakhtegi.blogfa.com

نفرینیست شبیه به دعا!! یا دعاییست شبیه به نفرین!
بیا غیبت کنون داریم!!!

خدا قبول کنه :))

mamad 1391/08/06 ساعت 23:39

بگذشته‌ام از خود ولی از تو گذشتن
مرزی‌ست که مشکل‌تر از آن مرحله‌ای نیست

چه باید کـــرد پا در بند دوری هــــای بعد از تـــو

نشستن چشم در چشم صبوری های بعد از تو

چرا در قهـــــوه خانه چشـــــم ها اینقدر تاریک اند

چه غمگین است قلیان ها و قوری های بعد از تو

نگار 1391/08/06 ساعت 23:49 http://meyalood.mihanblog.com

نه عزیزم دست بهش نزن نمی خواد عملش کنی خودش عاااااالیه
شاید .....

مرسی...داشتم فک میکردم از کجا پول جور کنم واسه عمل ها
مرسی نگارم.....

شاید چی انوقت ...؟

eRFaN 1391/08/07 ساعت 00:09 http://www.zamin89.mihanblog.com

قلمرو تنهائی

مجموعه ی متفرق

مجموع بی بدیل تفرق

جمع رها شده در تفریق

مردمی که در جمع

تنهایند

مردمی تنها

تنها

تنها

مردمی فراموشکار

مردمی که خوبی را می بخشند

مردمی که بدی را

بدی را می بخشند

مردمی که در قادسیه پذیرفته اند :

« صدیق لاینفع کعد و لایضر »

مردمی با سوادی نمناک در ملیت

( مردمی که نادانا مردی چون تو را

پرورش داده اند

-مردی که نمی داند

تپانچه را

از کدام سر باید گرفت-)

مردمی که به خود

دروغ می گویند

مردمی که با خویشتن خویش دشمن اند

مردمی که با هم

چون سگ و درویش اند

مردمی که بره ی ابراهیم اند

-بره ای که نمی داند

ابراهیم کیست

اسماعیل کیست

قربانی چیست –

مردمی با آرزوهای متبادر

مردمی با اندک حسی در همکاری

ملتی که باهوش ترین ملت ها نیست

ملتی که اگر باهوش ترین ملت ها بود . . .

افسوس . . . ایران با ایرانی ها چنان رفتار می کند

که ایرانی ها

با ایران

می کنند

اینست زندگی

مال کیومرث منشی زاده بود . سهراب سپهری میگه " فتح یک قرن به دست یک شعر " ، این یه نمونه ی بارزشه . امیدوارم کیفور شده باشی لیدی ، هرچند ربطی به پستت نداشت ، ببخش ، که ما اصولا بی ربطیم .

فتح یک قرن به دست یک شعر....


بی ربطی هایتان کیفورمان میکند آقا......

nin 1391/08/07 ساعت 01:29

چقدر این عکس قشنگه

دعاهایت برسد تا خدا ...

و خدا همین نزدیکیست....

هنگامه 1391/08/07 ساعت 06:08

الی جان نمیدونم چرا نمیتونم صدات رو دانلود کنم

صدای تو رو هم سانسور کردن ها برو اون ور آب بخون
حالشون و بگیر

نه والووووو....
نیتت را صاف کن...قصدت قرب الهی باشه...الله اکبر...درست میشه....

والا زاینده رود خشکه وگرنه میرفتم اونطرفش میخوندم :)

چرا !!!!! چی شده مگه ؟!!!

بابکـ ــشون 1391/08/07 ساعت 12:34

......................

اولا شما گویا به ایمیلتون سر نمیزنید
دوما اون بالا نوشته "تماس با من" ،این همونجاست که شما دیگه لازم نیست قید کنید "بین خودمون سه تا باشه!"
سوما وقتی اوشون میشند "بابکمون" ...تحقیقا شما میشید "بابکـ ـشون" دیگه!
چاهارما به سلامتی و دل خوش

الــی پر مشغله...
اومدم پاشنه ی وبلاگت رو از جا در بیارم دیدم تو هم که نیستی بابا!
پست هم به کس دیگه پیشکش شده بود ما گفتیم هدایای بقیه رو کش نریم، خوب نیست!
یه چیز دیگه این عکست که روی پل شیری هست رو دوست دارم، مهربونه خیلی!

کل وبلاگ پیش کش به شما خانوووم :)

آهان ! دیدی سوختی!

اینجا پل شیری نیست که!
پل جویی یا چوبی یا چوغی ِ که من نشستم وسطش کل راه ملت را بند اوردم یه عکس نا قابل بگیرم!
یعنی جون میداد واسه کاسبی و به من بینوا کمک کنیدا!



مهربونی از خودتونه
قدم نو رسیدتون هم مبارک خانوووم


اسم وبلاگت که باشه میفهمم کدوم شهرزاده ....
آخه اون شهرزاد گاهی با اسم خودش هستن و گاهی با اسم غیر خودش که باز هم خودشه...
زیاد درگیر اسم نباش خانوووم
همین که هستی کافیه....

رهگذر 1391/08/07 ساعت 13:20 http://rahgozarrr.blogfa.com

ناراحت نشو عزیزم.من برگشتم!

ببخشیــــــــــــــد؟؟؟؟!!!

یعنی من مرده این به وبلاگ کشوندنتم ها!
.
.
.شوما راحت باش کلا!

رهگذر 1391/08/07 ساعت 22:36 http://rahgozarrr.blogfa.com

گفتم شاید دوس داشته باشی بدونی برگشتم...کلا بیخیال..

ما تمام برگشتن ها را دوست داریم........


مگه بی خیار هم میشه سالاد درست کرد آیا؟



سلام ـ بیماری التماس دعای فراوان دارد برای سلامتی اش لطفا از 14 صلوات تا هرچند مایلید صلوات بفرستید و در صورت تمایل به چند لینک خود سفارش کنید الهی مریض نشین

پیامبر اکرم ص فرمودند: «هرکس در دنیا بر من و آل من بسیار صلوات بفرستد در بهشت بمن نزدیکتراست.»

این متن به سفارش عمو مهربان عزیز است. [گل][گل]

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم......

الی الی من ..خوبی؟ سلام.

من خوبم
من همیشه خوبم
من کلا دختره خوبی ام!
خانوم اجازه؟!خودتون اگه راس میگید خوبید آیا؟



سلام دختره خوب
شال پراز خاطره رو دوست داشتم..و این شعری که خنجرش از پشت زده میشه!

و من تمام "خاطره ها" را.....

من به شکست خودم اعتراف می کنم... پل چوقی رو خوب اومدی فهمیدم یک اصفهانی شش سیلندر مث خودم هستی (گیو می ا فایو)
شما لطف داری ولی خودمم دوست داشتم که هر دفعه اسمم تغییر می کنه اینجوری steady نمیشم :))
و هم اکنون ما می توانیم با خیال راحت برویم و پست را بخوانیم و جنابعالی نیز مرحمت نموده و پست های جدیدتری تقریر بفرمائید :دی

یور ولکام لیدی!

اسمتون هر چی باشه دوس میداریم....
و شما با خیال راحت هر کاری دوس میداری بوکون! مام پشتتیم آباجی!

الی قرار مون یادت نره دوست دارم یادت نره

الان یعنی تو با موتور اومدی منو دزدوندی و توی تونل و تصادف و اینا ؟؟؟


حتما هنگامه جان!
من و تو و میدون بستنی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد