_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

عــــمـو بــا آب برمیــــگرده کـــاکــا...

هوالمحبوب:

درست مثل آدمهایی که اولین بارشونه میشنوند و میبینند

انگار که تا حالا توی این کره ی خاکی زندگی نکردند

انگار تا حالا هیچ کتابی نخوندن و هیچ قصه ای نشنیدند و هیچ آدمی ندیدند

همونقدر هیجان زده و مضطرب ،که وقتی یکی دو پستی از وبلاگم را میخونم و هی میخوام برسم به آْخرش که ببینم این دختری که شع ـر شد به کجا رسید...!

اصلا گاهی شک میکنم به تمام روزهای رفته...

که اصلا من شنیدم یا دیدم؟!


میگند این صحنه ش را تلویزیون پخش نکرده

اما خوب من اصلا هیچ صحنه ایش را ندیده بودم

میدونند من مستعده منفجر شدن ام

میدونند فقط دنباله بهونه م تا برسم به لحظه ی انفجار

از شنیدنه صدای سنج و دمام بگیر که منو میکُشه تا گردوندن ه گهواره ی سبز رنگ علی اصغـر که فقط باعث میشه من گل دختر را محکمتر به خودم فشار بدم و بی صدا احساسم قل بخوره از روی گونه هام پایین...

میدونند من میمیرم برای سکوتی که توش یه عالمه حرفه

بهم میگه الی اینو ببین.میدونم بهت میچسبه...!

دکمه ی play را فشار میدم...

"...از پشت درخت ،سوار به اسب پیداش میشه

پیاده میشه

خم میشه

عکسش میفته توی آب...

دستش پره آب میشه

میاد طرف لبش

مکث میکنه

توی دلم دارند داد میکشند تمام آدمهاش

انگار که بشنوه آروم میگم یه خورده بخور...

نگاهش را میدوزه جلو و بعد آب را میریزه

قل میخوره از رو گونه م پایین...

تمام آرزوش را میریزه توی مشک...

میره جلو

مثل سگ پاتول خورده که دنبال صاحبشون راه بیفتند، دنبالش آهسته و محتاط قدم برمیدارند

همیشه باید اونا شروع کنند

لعنتی ها!

شروع میشه

یه پرچمه سبز هی  توی هوا تکون میخوره

میزنه

میزنند

میترسند با اون همه اهن و اوهونشون!

دلهره دارم

خیلی دلهره دارم

میدونم خوشحاله از اونی که داره ولی نگرانه که آسیبی ببینه

خودش نه ها!

اونی که هی دستش را حایل میکنه که لمسش کنه

نگرانه اونه که واسش اومده اونجا

میدونم وقتی لمسش میکنه دلش یه جوری میشه.از اینی که سر جاشه...از اینی که این همه بهش نزدیکه و این همه از اونا دوره !

این همه نزدیک...اون همه دور...!

میچرخه

میزنه

باز میچرخه

دلهره دارم

دارم دعا میکنم

تند تند

روی دستش جابه جاش میکنه

که یهو یکی از پشت میزنه

دستش کنده میشه

من یه جیغ میکشم و زود دهنم را با دستم میبندم محکم که صدام نره از اتاق بیرون

با لگد میکوبونه توی سینه ی اون لعنتی

خم میشه

شمشیر را از دستی که روی زمین افتاده برمیداره و اونی که به خاطرش اومده را به دندون میکشه

میزنه

میزنه

هی تند تند از گونه هام قل میخوره پایین

هی آیت الکرسی میخونم

فقط همینو بلدم

یک نفر دیگه میزنه و اون دستش هم می افته

دهنم را محکمتر میگیرم که صدام بلند نشه

با لگد میزنه توی سینه ی اون هم و میدوه

اون میدوه و من هی میگم بدو

بدو

بدو بدو.... تو رو خدا بدو تا نگرفتنت

بدو...

به دندون گرفته و میدوه

حالم اونقدر بده که نمیفهمم چقدر صدام بلند شده 

بدووو....بدوو.....

داره تصور میکنه خوشحالیه کسایی که براشون هدیه برده را

باید هم نیروش مضاعف بشه و بدوه از این صحنه!

انگار که التماس من تاثیر داشته باشه بلند تر میگم بدو...تو رو خدا بدو...

میدوه...

میزنند

از دور میزنند

تیر اول...تیر دوم...تیر سوم...

زدند...

زددددددددددددددددددددند....

من جیغ زدم...

مشکش را زدند

مشکش را زدند

تمام آرزوش را زدند

تمام امیدش را زدند

دیگه دلیلی نداشت بدوه

مگه زندگیش مهمه

میفته روی زانو...

آب میریزه زمین

خون میریزه زمین..

امیدش میریزه زمین..."

من هق هق میشم

در اتاق باز میشه

فرنگیس گل دختر به بغل با الناز با عجله میاند توی اتاق و مضطرب نگاهم میکنند...

سرم را میذارم روی زانوهامو بلند بلند گریه میکنم...

درست مثل آدمهایی که اولین بارشونه میشنوند و میبینند

انگار که تا حالا توی این کره ی خاکی زندگی نکردند

انگار تا حالا هیچ کتابی نخوندن و هیچ قصه ای نشنیدند و هیچ آدمی ندیدند

انگار هیچ جای تاریخ نخوندند که اون مرد هیچ وقت مشکی به خیمه نرسوند...

از دیروز هزار دفعه این کلیپ را میبینم و عجیبه که هر دفعه انتظار دارم بتونه خودش را برسونه به خیمه ها...

هردفعه آیت الکرسی میخونم -آخه فقط همینو بلدم-که بتونه از دستشون سالم برسه خیمه!

هر دفعه درست مثل آدمهایی که اولین بارشونه میشنوند و میبینند

انگار که تا حالا توی این کره ی خاکی زندگی نکردند

انگار تا حالا هیچ کتابی نخوندن و هیچ قصه ای نشنیدند و هیچ آدمی ندیدند که بهشون بگه...


از اینــجـــا ببینید...

شـــنیدی که میگند مردِ و قولش؟؟!!

عــــمـو بــا آب برمیــــگرده کـــاکــا...

الـــی نوشـت:

یکـ) خدایا!

حواست به مـَشکم هست؟...نذار تیــرش بزنند!

دل و چشم و امیده خیلی ها به این مَشک ِ ها!

دو) من عاشق این صـِدام.وقتی میشنوم تمومه وجودم شوق میشه.یه شوق که از چشمام میزنه بیرون.یه ملت بسیج شدند تا بالاخره پیداش کردم.ممنون مهندس !

از اینــجــا گـــوش بـــدیــــد

سهـ)تولدت مبارک نفیس...

خودت میدونی چقدر برام عزیزی...حالا هر اتفاقی میخواد بیفته...همین !

نظرات 59 + ارسال نظر

خدا بگم چکارت نکنه اول صب اونم تو اداره اشک مارو درآوردی

دماغتان را بکشید بالا
به این صورت که گمان کنند سردتان شده و دست خودتان نیست این اشکها و فین فین کردنتان
:)
ترجیحا هم پستها را آخر شب بخوانید که بهانه ای باشد برای اشکهای موقع خواب

:)

کلا بگردند کار کردنتون رو توی اداره

ermia 1391/09/12 ساعت 10:28

خوبم !!!
مثل مزرعه ای که محصولش را ملخها خورده اند،
دیگر نگران داسها نیستم....

خوبم الی،
تو خوبی؟

خوبه وقتی چیزی برای از دست دادن نداری
و البته به همون اندازه خطرناک !

من کلا دختره خوبی ام !

:)

علی.م 1391/09/13 ساعت 18:01 http://ashiane313.blogfa.com

سلام عمو جان
خوبی عمو جان؟
خواستی آب بیاوری اما نذاشتند..دلت نیامد دست خالی بگردی
...................
عباس یعنی کلید شفاعت برای اهل زمین
عباس جز معصومین نبود اما کاری کرد که شد نور جداکننده دوزخ از بهشت
...............

چشم ها غرق تماشا، که نیامد عباس

نگران بر لب دریا،که نیامد عباس

اشک ها همسفر آه، در آن لحظه ی تلخ

خسته از دیدن صحرا که ، نیامد عباس

کودکان منتظر او که مگر برگردد

آه از این شوق تماشا، که نیامد عباس؟!

بانگی از دور که در حنجره زخمی دارد

می کند فاش سخن را: که نیامد عباس

کودکی از دل خیمه، به پدر می گوید:

تو ندیدیش؟ بگو،یا که نیامد عباس!

شـــنیدی که میگند مردِ و قولش؟؟!!

عــــمـو بــا آب برمیــــگرده کـــاکــا...

احمد 1391/09/22 ساعت 02:27 http://hor-73.blogsky.com/

مردن دراین بادیه رویاست باحسن
راه طواف کعبه ازاینجاست باحسین
گاهی عطش نشانه سیراب بودن است
وقتی دلی به وسعت دریاست باحسین
هنوز نمیدانیم که تشنه بودندامانه تشنه آب.تشنه شهادت
هرعطشی با آب برطرف نمیشود.آب شایدبهانه بود.شایدهم کنایه.
هرپیروزی پیروزی نیست
هرشکستی هم شکست نیست

حق دارد اگر ز خلق دامن چیده ست
از داغ عزیزی ست اگر خشکیده ست

بیهوده ترک نخورده لب های کویر
لب های حسین بن علی را دیده ست...

احمد 1391/09/22 ساعت 02:30 http://hor-73.blogsky.com/

راستی وبلاگ خوبی دارین واینکه شماعربین درسته؟

ممنون آقااااا


نه !
من شع رم...
الـــی ...دختری که شع ـر شد...

:)

احمد 1391/09/24 ساعت 20:21 http://hor-73.blogsky.com/

من که چیزی متوجه نشدم

دقیقن چی را متوجه نشدید؟

منیژ 1391/09/28 ساعت 10:11 http://manij.mihanblog.com/

کاش هنوزم کسی بود که این همه مرد باشه .

هنوزم هست...

تا وقتی خدا زنده ست هنوز هم از این مردها هستند
فقط طول میکشه بشناسیمشون

همین

:)

احمد 1391/10/01 ساعت 19:20 http://hor-73.blogsky.com

نخیر
اینکه عربین یا نه...

آهان!
عرب؟
والا مامان و بابام فارسند
حالا اگه عربی ادعا کرده من دخترشم چیزی دیگه ست
:)

احمد 1391/10/03 ساعت 21:32 http://hor-73.blogsky.com/

نه هیشکی ادعایی نکرده چون توجواب کامنتاتون نوشتیدقال دخترخوب برام سوال شد
به هرحال مرسی ازجوابتون

ما کلا از هر انگشتمون هنر میاره و مسلط به تمام زبانهای دنیا ییم!
قال دختر خوب:Goodlady Says : دختره خوب فرمودند :....

بقیه زبانهای دنیا را هم به دلیل ضیق وقت و کمبود امکانات در زمانهای بعدی اعلام مینماییم!

:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد