_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

این زخم ها معلمِ خندیدنِ من اند...حیرانم از ترحمِ مرهم برای من!

هوالمحبوب:

باید این همه ساعت و روز و هفته و ماه  و سال برود تا یک روزی یک جایی یک وقتی چشم در چشم شویم و تو بغض کنی و از چشمهات شراره ببارد و من هی فکر کنم که تو را کجا دیده ام و کجای کدام روز زندگی ام قرار داشته ای!

من باید هزار روز و هزار اتفاق و هزار درد را پشت سر گذاشته باشم با هزاران آدمی روبرو شده باشم که شلوارشان را کشیده اند پایین و درست وسط زندگیه من شاشیده اند و خم به ابروی مبارک هم نیاورده اند و  من هم از درد ناچاری و مثلا سرخود معطلی و اینکه باید آبروداری کرد آن هم در ملأ عام،با زهرخند و زجر لبخند زده ام و گاهی هم غــر ...و تو شبها با یاد صدای من و چشمهای من سر بر بالین گذاشته باشی...

من بجنگم برای رسیدن به فردا و فرداها و هرشب با درد چشمهایم را ببندم و تو خیره به صفحه ی گوشی همراهت منتظر نقش بستن اسم من روی آن صفحه ی کذایی باشی و کم کم پلکهایت سنگین شود...

چقدر خنده دار است بازی روزگار و بازیگرهاش که آدمهایی به مراتب خنده دارترند...

باید هزار روز بگذرد تا من و تو ،توی پیچ یکی از خیابانها چشم در چشم شویم و تو دلت بخواهد خاطراتی که این همه روز انبار کرده ای تا یک روز که مرا دیدی برایم تعریف کنی،نقل کنی  و من هی به دقیقه هایی که تند تند میگذرد و اتوبوسی که آمد و رفت و من از آن جا مانده م فکر کنم...

برایم از زنی بگویی که شبیه من نیست...

که چشمهایش برق نمیزند که صدایش روح ندارد که بلد نیست وقتی دعوایتان میشود با یک ظرف عدسی صبح زود پشت در اتاقت حاضر شود ،آن هم با سنگک داغ و وقتی عجله داری برایت لقمه بگیرد وبه تو تشر بزند که یا میخوری یا قهر میکند و  هیچ به رویت نیاورد که دیشب با هم دعوایتان شده...

که بلد نیست وقتی قدم میزنید دستش را دور بازویت حلقه کند و راجب گنجشکهای روی درختان نظریه صادر کرده و فلسفه بافی کند...

که بلد نیست وقتی داد میکشی خفه شود و بعد که آرام شدی با بغض اشک شود و بعد وقتی برای هزارمین بار  با التماس میپرسی که چه باید بکنی تا دلش آرام شود...بگوید هرکاری میخواهی انجام بده ولی هیچ وقت سر من داد نزن ...و تو قول بدهی و باز فراموش کنی و او باز مدارا...

که بلد نیست افسار گسیخته باشد و گاهی به همان اندازه آرام و رام...

که شع ـر بلد نیست...که نرگس دوست ندارد...که از زمستان متنفر است...که بلد نیست روی برفها لیز بخورد و همه اش کفش پاشنه چند سانتی میپوشد و همیشه نگران ناخنهایش هست که نشکند...

تو از زنی تعریف میکنی که دوستش نداری چون شبیه من نیست ولی من زیبا و کدبانو تصورش میکنم و من به لــیلــی فکر میکنم و زنهایی که در حسرت مردی دیگر به بچه های شوهرشان شیر میدهند و مردهایی که در حسرت زنی دیگر با مادر فرزندانشان میخوابند...!

حرفهای تو تمامی ندارد و انصاف نیست وقتی در من هیچ آتشی شعله ور نمیشود ،باعث آتش افروزی در تو شوم و باید بروم...

تو غصه ی از دست دادن من را میخوری و دستهایی که هیچ وقت دور بازوهایت حلقه نشد و من غصه ی از دست دادن چندمین اتوبوسی که آمد و رفت و من مسافرش نبودم...!!!


الــی نوشت:

یکـ)هر آدمی توی زندگیش،یکی رو داره که نداره...!

دو)صبر باید!بالاخره تموم میشه!یا من...و یا روزهای ِپر از درد!

سهـ) DVD های "میتی کومون" برای پرورش اندام و افکار شما به صورت عملی و تئوری،با هر سلیقه و وسع مالی آماده ی عرضه و فروش میباشد...!امید به زندگی را 125% و به صورت تضمینی تجربه کنید!

چاهار)حـــواهای تنهای مرحومه را از اینــجـــا بخوانید

پنجـ) یاهو میل و فیس بوکم مدتیه کار نمیکنه!احتمالا مشکل از سیستم و یا سروره! فقط خواستم در جریان باشید...!

خاص نوشت :

همیشه از داشتنتون و بودنتون

 و اینکه آدم زندگی ه من هستید و بودید

 به خودم افتخار کردم و میکنم!

این همه زندگی و مهربانی و شورتون قابل ستایشه!

روزتون مبارک آقای اسدی ِ عزیز :)

نظرات 83 + ارسال نظر
پیدا 1391/09/11 ساعت 10:47 http://gom-name.blogfa.com/

می دانی دوست من
گاهی فکر می کنم ادم ها به دنبال کامل کردن پازل ذهن خودشانند!!
بعد هرجوری شده تو را هم قد آنچه که می خواهند در می آوردند!!

یک روزهایی تمام حواسم جمع قد من بودن و نبودن بود
خیلی وقته چشمهام هیچ کسی را نمیبینه که متر بر دارم و اندازه بگیرم که قدم هست یا نه...

از چشمهام افتادند... !
سَقَطَ من عینی...
به همین راحتی...

سلام الی جانم.خوبی؟ بله بله ..ما از جهات دیگر هم منحرف هستیم

ای وای .. چه خبطی کرد تو رو از دست داد!

انحرافتون را ارج مینهیم خانوم معلم

:)

دنیا پر ه از آدمای خاطی

:)

sahar 1391/09/11 ساعت 13:54 http://sahar-ho.blogfa.com/

همیشه اینطوره الی جان .
حکایت همیشگی ما آدمهاست .
یکی را دوست داری و دوستت ندارد/
یکی دوستت دارد و دوستش نداری.

خنده داره

من سوختم همیشه همین طور بوده است

ای گرگ بی ملاحظه !بازی حساب نیست

:)

واحه 1391/09/11 ساعت 18:17 http://naena.blogfa.com/

باید اینهمه سال از عمرم گذشته باشد تا بفهمم از انواع عشق ها... عشق والدین و فرزندان به هم، عشق به قدیسین، عشق به شغل، عشق به طبیعت، عشق همسران به هم و...
در میان تمام این عشق ها، پست ترین و بی ارزش ترین و ناپایدار ترین همان عشق همسران است...

یه روایتی شنیدم چون ظاهرا مذهبی به نظر می رسید بد نیست دانستنش...
اگر زن یا مردی در ارتباط زناشویی با همسرش، مرد یا زن دیگری را در تصور یا ذهن خود داشته باشد در نطفهء فرزندشان شیطان شریک است...
نمی دونم این روایت از کدام امام ست اما به نظرم از زبان آیت الله جوادی آملی این را شنیدم...

عشق ها را طبقه بندی نکنید
بسته بندی نکنید
اسم روشون نذارید
عشق ،عشق است

اندازه و عنوان نداره

وقتی عشق ،به درد و ناپایداری منجر میشه عشق نیست
از اول نبوده
ما اسمش را اشتباهی گذاشتیم عشق
اسمش هر کوفتی بوده عشق نبوده

زیر سوال نبرید این کلمه را
:)

روایتتان را تقدیر میکنیم واحه

:)

مثل همیشه عالی بود
از قلمت لذت میبرم دختره خوب...بووووس

قلممان پیشکش بانو

همراه با یک دنیا شوق

:)

لعنت به تو دختر
لعنت

لعنت به من پسر
لعنت به من

:)

چه کردی الی با این نوشته ات؟؟؟

چه کرده ای تو با دلم که از تو پیش دیگران

گلایه هم که میکنم ،"شع ـر " حساب میشود...

وختی ماکسیمال کسی رو نمی‌خونی بیتره خودتم مینیمال نویس باشی :)

ما هم ماکسیمال میخونیم هم مینی مال
فقط گاهی برای بعضی هاش حرفمون میاد
نذر که نداریم حرف بزنیم
داریم؟

من حرفام را اندازه نمیگیرم
تا اونجایی میگم که تموم بشه
همین..

:)

حس زنی را دارم با گیسوان سپید و پوستی چروکیده و دستانی لرزان
بر من هزاران هزار روز گذشته اما نه چشمی را ب شوق دیم و نه دستی ک اشکهایم را از گونه هایم پاک کند
نه این اندازه تنها، اما تنهایم

به قول گلارهـ مون :

من درد بوده ام همـ ـه...


سرتو بذار رو شونه هام خوابت بگیره میس راوی :)

فاطمه 1391/09/12 ساعت 00:30 http://yadegari20.blogfa.com


چقدر دوست داشتم مثل الی خوب بنویسم...
خوب حرف بزنم ...
کاش میشد ...
موفق باشی الی @};-

چقدر دوست داشتم فاطمه بودم
تا دلم میخواست مثل الی خوب بنویسم

:)

خوب باشی فاطمه :)

میس راوی 1391/09/12 ساعت 01:13

میتی کومون؟ من چوبین رو ترجیح میدم حتا اگه غلظت امد ب زندگیش زیر صفر باشه!

برای من ترجیحی در کار نیست

:)

mamad 1391/09/12 ساعت 01:28

چنان آشفته ام کرده ای که ابراهیم بت ها را


به حدی دوستت دارم که دنیا دوست دنیا را

جهان را با تو تنها می شود چندی تحمل کرد

الهی بی تو چشمانم نبیند روی فردا را

جهان زندان دلبازی ست، دلتنگی به من می گفت

که ماهی ها نمی خواهند حتی تنگ ماهی را

برایم سیب و آرامش بخر با لحن ازمیری

که من امروز بی رحمانه ناظم حکمتم سارا

کسی در چشمهایم زیر لب انجیل می خواند

و رحمت می فرستد مردگان_ حتی یهودا را_

پر زدن از دام ابریشم به من هم می رسد
شادمانی های بعد از غم به من هم می رسد

برگ ها از شاخه می افتند و تنها می شوند
از جدایی ، گرچه می ترسم ، به من هم می رسد

هر کجا هستم من از یاد تو غافل نیستم
در خیابان شاخه ی مریم به من هم می رسد

نسرین.شب نوشته ها 1391/09/12 ساعت 01:54

وای الی
همیشه یکی باید باشد که نیست
نمیفهمم چرا همیشه یه چی میلنگه این وسط
دلم میسوزدد برای همه ان زنانی که عشقشان همخوابشان نیست و برای مردانی که عاشق عشقند و اونو تو همسرشون نمیبینند..
میدونی الی تو اگر جوک هم تعریف کنی من گریم میگیره نمیفهمم چه حسی داره وبلاگت برام جالبه جذابه
تمام خوبیهای دنیا مال تو

به قول روباه شازده کوچولو:
" همیشه یه پایه ی بساط میلنگه !"

کامنتت را خوندم لبخند زدم

از اون لبخندهای کشدار و پت و پهن :)

و به این فکر کردم که من اون بیرون وقتی حتی مصیبت کبری را هم تعریف می کنم ملت میخندند
وحالا اینجا جک هم تعریف کنم تو گریه میکنی
:)
خاصیته نوشتنه ناگفته هاست
وگرنه گفتنی ها همیشه با تعریف کردنه الی خنده دار میشه
حتی اگه حکایت سوگ سیاوش باشه
:)

ببخش بانو برای اشکهات

بقول گروس عبدالملکیان :
کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچ کس به خانه اش نمی رسد ..

امان از قصه هایی که کلاغی نداره که به خونه ش برسه یا نرسه

:)

خوب باشی لیلی م

:)

پود 1391/09/12 ساعت 02:43 http://www.pud.blogfa.com

این dvd رو چه جوری میتونیم بخریم...

کافیه نیت کنید و قصدتون زیارت حضرت والا باشه

ایشون خودشون پخش زنده دارند

همچین سرخود و اتوماتیک !

:)

ممنونم که به کافه ام سر زدی الی جان!وب زیبایی داری!

ما برای قهوه اومدیم و یه تیکه کیک

قهوه چی نبود

من میز قهوه خانه و چایی که مدتیست

هی فکر میکنم به شمایی که مدتیست..

:)

خوندمت دوستم خیلی تلخ بود اتفاقی بود که هر روز تکرار میشه و دردی بود که لابد درمانی نداره که اینقدر کش اومده این همه سال ادامه دار شده و این همه آدم مبتلا..
به امید روزهای پر لبخند

دردم از یار است و درمان نیز هم

دل فدای او شد و جان نیز هم...

اتفاقهایی که هر روز تکرار میشه تلخ نیست
شوره
مثل بیسکوییت پتی بور
یا چوب شور...
یا پفک !
با لبخند میخوریم

:)

میدونم چی نوشتی !! یعنی تقریبا میفهمم !!
الـــی نوشت یک خیلی حرف توش بود !!
الـــی نوشت 3 هم به درد ما میخورد !!!
الـــی نوشت پنج ، اگر از اینترنت اکسپلورر استفاده میکنی ممکنه برای اون باشه ! اینبار از فایرفاکس استفاده کن !

خدارا شکر...

از فایر فاکس ...گوگل کروم و اینترنت اکسپلور هر سه استفاده میکنم ولی عین خیالش نیست
روی http علامت ضربدر قرمز میزنه و خطای SSL میده!
ما که سر در نیوردیم مهندس !

سلام عزیز دلم. خوبی؟

معلول ..واژه ی خوبی نیست .. تقسیم بندی خوبی هم .. چه بسا ما هم به علت العللی کم باشیم و کم توان.


هر کجا هستند شاد باشند.

روزشون مبارک تمام آدمهای ِ آدم

:)

عمورضا 1391/09/12 ساعت 10:10 http://madraji.blogfa.com/

سلام الی خوبی؟
گاهی اوقات باید نگاه کردو حرفی نزد وخواندو چیزی نگفت
وامروز من خواندمتو چیزی نمیگم فقط سکوت سکوت.......

سکوتتون را ارج مینهیم عمو

:)

من کلا دختره خوبی ام!

شما خوبید آیا؟

:)

رضا 1391/09/12 ساعت 10:21 http://social-logy.blogfa.com

سلام
عزیزم خوبی؟چه خبر؟میشه به منم سر بزنی؟با این مطالبت منو شیفته کردی.......

با تشکر از شیفته ی محترم
:)

احتمالا قبلا به اندازه کافی به حرف هایش گوش داده ای. همان بهتر که به فکر اتوبوس هایی باشی که از دست می دهی! فکر کنم اگر قهرمان بازی در بیاری هم خودت را به درد سر می اندازی و هم ته مانده زندگی آن بدبخت را به تاراج می دهی.
پا نوشت: منظورم از بدبخت همان کسی است که شاید قرار بود امروز جای او باشی.

دنیا پره از این دسته بدبخت ها
بدبخت هایی که جفتشون فقط به فکره رفتنه
اصلا از همون اول که اومده میخواسته بره
فقط بلد نبوده
حالا یا با این
یا با اون
دنیا پره از بدبختایی که میبینند اما باید کور باشند
میشنوند اما باید کر باشند
دنیا پره از این بدبخت ها...
حتی یادم نمیاد که شنیده باشم تمومه اون حرفا
اصلا حالا که دارم باز این پست را میخونم به خودم میگم الی واقعا تو اینا را شنیدی؟
پس چرا یادم نمیاد
نمیدونم
شاید قبلا هم زیاد نشنیدم
لعنت به تمومه اونایی که درست وسط زندگیه من....
و من دیگه چیزی یادم نمیاد...
لعنت...

آره حکایت همونه کم بخور ولی همیشه بخور
همینه غصه ها تموم نمیشن
قناعت همینه

از آن شادم که غم پیوسته می آید به بالینم

چه سازم گر که غم هم گم کند کاشانه ی ما را...

:)

سلام دختر خوب

خیلی خوب نوشته بودی. حال عجیبی بهم دست داد. به ویژه از عنوان نوشته ت...

با دستنوشته ای تحت عنوان "آسمانی می شوم وقتی نگاهت می کنم.." به روزم و منتظر حضور گرانمایه ی شما

حاله عجیبتون را بگردند
:)


در لباس آبی از من بیشتر دل میبری

آسمان وقتی که میپوشی کبوتر میشوم...

میرسیم خدمتتون :)

رامین 1391/09/12 ساعت 13:41 http://zamin89.mihanblog.com

یا غرعان 10 ساعت نیس که یه مطلب گذاشتی
مخاطبای بامرامت تو حلقم

مواظب باش تو گلوت گیر نکن آقااااا


:)

باید این همه مدت بگذره تا بفهمم که چرا من باید اون آدم سوم بشم بدون اینکه گناهی داشته باشم که چرا هیچ وقت نتوانستی دستم را محکم بگیری که چرا گریه هایم برایت دردناک نبود که چرا انقدر دیر فهمیدم من شبیه کسی که تو دوستش داری نیستم... باید چقدر له میشدم که بفهمم من عشق تو نیستم و این تلاش برای خوشحالی تو عبث و بی پایان است...

آدم سوم بودن سخته

آدم بهتره نباشه تا نفر سوم باشه

لعنت به تمومه اونایی که بقیه براشون عروسک خیمه شب بازی اند

تا فقط راحت تر زندگی کنند

گاهی سکوت....

عجب!

گندم 1391/09/12 ساعت 15:17 http://spcompeng.blogfa.com

[یک شاخه گل ارکیده]

یک دنیا شادکامی...

:)

خوش به حالت آدم
خودت بودی و حوای خودت
وگرنه حوای تو هم هوایی میشد

خوش به حالت حوا

خودت بودی و کسی که " آدم " بود...


:)

یک مقدار من 1391/09/12 ساعت 16:05

از https استفاده کن(خودت تایپ کن) ، نشد ایراد از اینترنت منطقه تونه که احتمالا پورتای ssl رو بسته

نشد مهندس...

توی منطقه تحقیق کردم فقط من اینطوری ام!

فک کنم فقط پورت من رو بستند

:(

هر آدمی توی زندگیش،یکی رو داره که نداره...!
.
.
.
ممنون

هر آدمی

توی زندگیش،

یکی رو داره

که

نداره...!

یک مقدار من 1391/09/12 ساعت 18:13

نشدنی ست خواهر !! اگه ببندن همه رو میبندن !!
فقط یاهو و فیس بوک کار نمیکه ؟ اگه فقط این دوتاست history بروزرت رو پاک کن(کل هیستوری رو) اگرم هیچ صفحه ای باز نمیشه ip proxy فعال شده باید غیر فعال کنی !! از قسمت اینترنت آپشن - کانکشن - لن ستینگ
سخت که نشد ؟
اگر پیغام error رو کامل بگی میگم چیه

فعلا که فقط از من را بستند :)

همه ی سایتها باز میشه غیر از فیس بوک و یاهو
و در هر دو روی https یه خط قرمز میزنه و کنارش هم یه دونه قفله که روی اون هم ضربدره!
و پیغامش هم اینه :
The server' s security certificate is not yet valid!
بعد در ادامه اون پایین توضیح میده شما سعی داری به این آدرس وصل بشی اما سرور سرتیفیکتتون ولید نیست!
.
.
حالا چرا ولید نیست الله اعلم!
تا همین یه هفته پیش که ولید بود
:)
در ضمن مهندس اون مراحل را طی نمودیم و البته که سخت هم نبود اما...
اما پروکسی فعال نبود
همچنان غیر فعال طی طریق مینومود..
:)

مائده 1391/09/12 ساعت 18:13 http://matarrsag.blogfa.com

شماره یک تو حلقم.
تو همچنان دختر خوبی هستی؟؟

تو حلقتون؟
شما دیگه چرا حاج خانوم؟
!

:(

گویا هنوز خوبیم !

:)

این نوشته ای که مگذارم برام اس ام اس امده بود که قلب مرا لرزاند .....
دختری پشت هزارتومنی نوشته بود بخاطر همین پولی که پیش توست پدر معتادم یک شب مرا بدست صاحب خانمان سپرد ... خدایا چقدر میگری ؟ شب اول قبر قبل از اینکه تو از من سوال کنی من ازت پرسم چرا....؟
موفق و سربلند باشید
یاعلی

از قصّــــه ی دروغــــی ِ آدم بزرگ ها
تقسیم گوسفند جوان بین گرگ ها!

تسلیم باد، رفتن ِ نامـوس ِ باغ ها
آواز دسته جمعی و شاد ِ کلاغ ها

یک جفت دست، دُور گلویم که سست شد
افتادن ِ من از همـــــه ی اتفــــــاق هـــا

جنگل به خون نشست و درختان تبر شدند
و بار مـــی بــرنــــــد کماکان الاغ هــــــــا!
.
.
.
چرا؟؟؟؟

رضا 1391/09/12 ساعت 21:16 http://sarabesakhtegi.blogfa.com

سلام بر الی خانم
نه من هنوز زنده ام و چایی میخورم
شما هم میخوری؟ پس برو برا من بریز

من چایی خور نیستم آقاااا...

قوری اوناهاشا !

روی اجاق گازه!

ظاهر و باطن....

:)


می روی پارک چای می نوشی
می روی بغض می خوری با چای

بغض یعنی نه راه پس و نه پیش
می زنی توی پارک داد:" آهای"!!! :)

صبا 1391/09/12 ساعت 21:34 http://www.ayeneh91.blogfa.com

سلام الی مهربان
چقدر دوست دارم برایت چند خطی به یادگار بنویسم
حیف که فکرم مشغول است و دست ِ دلم به نوشتن نمیرود
مرا ببخش
خواهم آمد و جبران خواهم کرد
موفق باشی

وقتی نوشتن خودش نمیاد مجبورش نکنید بیاد

گناه دارند ها!

تمام آدمهایی که مجبورها را میشنوند و تمام کلماتی که به اجبار متولد میشوندو تمام مادرهایی که میزایندشان!

ممنون صبا...
خوب باشی...

:)

بابک 1391/09/12 ساعت 21:44

از آن حرفها و دل نوشته هاست که تو آرام آرام می خوانی و پیش می روی و هی شبیه به مرد و زن داستان می شوی و هی غصه دار تر می شوی و غصه دار تر و از هر چه اتوبوس و خاطره هست دلسرد می شوی ... کمی بخند بانو کمی بخند :) دنیای نوشته ات لبخند نداشت

حرف‌هایم را

در کتاب‌هایم نوشته‌ام

فکر کردم:

این روزها کسی کتاب نمی‌خرد…
.
.
.
میگوییم سیـــــــــب !

لبخند شد مهندس ،نه؟


تو از اتوبوسها بیزار میشی و من مترو که میبینم همه اش میشود بابک با آن نوشته های سر راه هر ایستگاه...
:)

لبخندیم مهندس!
بد به دلت راه نده مادر :)

با اجازه لینک کردم وبتو

اجازه ی ما هم دست شماست خانوووم

با تشکر کافه ترانه :)

سلام الی جان
نه که بخوام الکی تعریف کنم ، قلمت عالیه عالی
خیلی خوب تصویر سازی میکنی فضای ذهنتو ، با مهارت انتقال میدی حرفای دلتو

ممنونم ، ممنون
بابت یاد آوری ثبت نام دکتری هم تشکر
راستی جناب اسدی رو من میشناسم ؟ منظورم اینه که از دوستان دانشگاه هستن ایشون ؟ آخه دفه ی اول که اومدی وبم گفتی که آدرس رو از ایشون گرفتی ، درسته ؟

گوشه ی دنجی،شرابی،راحتی،حرف دلی

من به این ها قانعم اما تو حتما بیشتر...

ممنون آقاااا...

:)

بعله!
ایشون همکلاسی هستند و یکی از بهترین های روزگار
با یک دنیا شور و زندگی و لطف و سخاوت ...
البته نمیدونم شما میشناسیدشون یا نه!
ولی ما هم با این همه شناختن هنوز کلی مونده تا بشناسیمشون :)

mamad 1391/09/12 ساعت 22:40

آدمی دیوانه چون من یار می خواهد چه کار؟!

این سر بی عقل من دستار می خواهد چه کار؟!

شعر خود را از تمام شهر پنهان کرده ام

یوسف بی مشتری بازار میخواهد چه کار؟!

هرکسی در خود فرو رفته ست دستش را نگیر!

کشتی مغروق سکاندار میخواهد چه کار؟!

نقشه هایم یک به یک از دیگری ناکام تر!

این شکست مستمر آمار میخواهد چه کار؟!

در زمان جنگ؛ دشمن زود اشغالش کند -

شهر مرزی جاده ی هموار می خواهد چه کار ؟!

کاش عمر آدمی با مرگ پایان میگرفت

مردن تدریجی ام تکرار می خواهد چه کار؟

بعداز این لطفی ندارد حکمرانی بر دلم!

شهر ویران گشته فرماندار می خواهد چه کار ؟!

دیوانگی زین بیشتر؟ زین بیشتر ، دیوانه جان
با ما ، سر دیوانگی داری اگر ، دیوانه جان

در اولین دیدار هم بوی جنون آمد ز تو
وقتی نشستی اندکی نزدیک تر دیوانه جان

چون می نشستی پیش من گفتم که اینک خویش من
ای آشنا در چشم من با یک نظر دیوانه جان....

شوخ شب 1391/09/12 ساعت 22:42 http://shokhi.blogsky.com

نی حریف هرکه از یاری برید....
.
.
.
صبر، مزخرفترین واژه و در عین حال کاربردی ترین.

فیس بووووقِ من هم ایضا! دلیلشو نمیدونم.

گفتی صبور باش چه جوری پسر عمو؟
دیگر بس است عشق و صبوری پسر عمو

جان خودت به خاطره‌ها اکتفا نکن
دق می‌کنم از این همه دوری پسر عمو

گفتی به من لجوجی و مغرور و خیره سر
وقتی ندارمت چه غروری پسر عمو

یعنی ندیده‌ای که مرا آب کرده‌اند
این گریه‌های هر شبه، کوری پسر عمو!؟؟!!!
.
.
دلیلش را ما هم نمیدونیم!

فکر کنم دست عوامل بیگانه توی کاره

:)

[ بدون نام ] 1391/09/13 ساعت 00:53

دست مــــــرا از دورهای دووور می گیری

داری تلو... داری تلو... از درد می میری

خاموش گریه می کنی بر سینه ی دیوار

با بغض روشن می کنی سیگار با سیگار

باید بخوابی توی آغوشی که مجبوری

داری تنت را داخل حمّام می شوری!

با گریــــه، با خون، با صدای شوهرت در تخت

کز می کند کنج خودش این سایه ی بدبخت

«من» باختم... اما کسی جز «ما» نخواهد برد

بوی مـــرا این آب و صـــــابون هـــا نخواهد برد

جای مـــرا خالی بکن وقت ِ هماغوشی

از بچّه ای که سقط کردی در فراموشی

از شوهرت از هـــر نفس از سردی لب هات

جای مرا خالی بکن در گوشه ی شب هات

بیدار شو از خُرخُرش در اوج تنهــــایی

و گریه کن با یاد من وقت خودارضایی

حس کن مرا که دست برده داخل گیست

حس کن مرا بر لکه های بالش خیست

مهدی موسوی...

شعرش درد داره ها!

فکر کنم از بحث دور افتادیم

نمیدونم

شایدم نزدیک شدیم...!

.
.
.
هیچم! ولی دارم عزیــــــزم «هیچ» را از تـو

مستیم از نوشابه ی مشکی ست یا از تو؟! ....

بالا بیاور آسمــــــــــان را از خـــــــــدا، از مــــن

مستیت از نوشابه ی مشکی ست یا از من؟!

هستی 1391/09/13 ساعت 08:36 http://parvanegi.blogsky.com/

آ ه ه ه ...

فوق العاده نوشتین

فوق العاده خوندی هستی م

:)

علی.م 1391/09/13 ساعت 08:55 http://ashiane313.blogfa.com

سلام..روز به خیر.....

بانگ برداشتم :آه دختر

وای ازین مایه بی بند و باری!

بازگو ، سال از نیمه بگذشت،

از چه با خود کتابی نداری؟

میخرم

_کی

_همین روزها

_آه...

آه ازین مستی و سستی و خواب

معنی وعده های تو اینست :

"نوشدارو پس از مرگ سهراب"

از کتاب رفیقان دیگر

نیک دانم که درسی نخواندی

دیگران پیش رفتند و ، اینک

این تویی کاینچنین بازماندی...

دیده ی دختران بر وی افتاد

گرم از شعله ی خود پسندی.

دخترک دیده را بر زمین دوخت

شرمگین زین همه دردمندی.

گفتی از چشمم آهسته دزدید

چشم غمگین و پر آب خود را.

پا ، پی پا نهاد و نهان کرد

پارگیهای جوراب خود را.

بر رخش ،از عرق شبنم افتاد

چهره ی زرد او زرد تر شد

گوهری زیر مژگان درخشید

از چه دستی سحر بلند شدی

که تفقد به بی نوا کردی...؟؟

:)

رسیدن بخیر آقاااا

اسیر این "هوالمحجوب" تم رفیق... :)
کارت ردیفه!!

ما هم مدتیه اسیره همینیم رفیق ...



خودت ردیفی ...

:)

یک مقدار من 1391/09/13 ساعت 09:58

اول تاریخ کامپیوتر رو چک کن که درست باشه (پیغام سرتیفیکیت این ولید معمولا از تاریخ کامپیوتره )
بعد احتمالا توی صفحه ای که باز نمیشه ، وسط اکسپلورر یا فایر فاکس ، یه پیغام نوشته که کانتینیو کن ولی آن سیفه و از این جور پرندیات !! اگه بود بزن میره !!
باز اگه نشد دیگه میتونی هرچی از دهنت دراومد بگی !!

ببینم شما کتاب دارید یا جزوه میگید که ما بهتون ایمان بیاریم مهندس!؟!

:)

میترا 1391/09/13 ساعت 10:28 http://mi-ti.blogfa.com

سلام الی جان ممنوم از حضورت ... دست نوشته های زیبایی داری .... پیروز باشی و مانا

می چسبم از خودم به غم و شعر می شوم

از شعر گریــــه می کنــــــم و شعر می شوم!


هر جا شع ـر باشه ما هم هستیم گویا !

ممنون از شما خانووووم :)

من همیشه همین حوالی ام...کیک را که ندارم!شرمنده!کیک بدون شکر که کیک نیست...در این کافه حتی یک دانه شکر پیدا نمی شود...علتش را توضیح داده ام...این جا بیا برای یک فنجان قهوه داغ...اما تلخ...!

قهوه ی تلخ و داغ فقط روز لیلا...

روز لیلا یک فنجان قهوه ی تلخ را فقط برای شیرین کامی تمام سالی که روبروم هست میخورم

می نوشم از این قهوه ی تلخ قجر اما...
با استکان و جام و فنجان داستان دارم...

:)

... 1391/09/13 ساعت 11:22

https
s
را بردار
یا کلشو حذف کن و www بذار
درست میشود
انشاالله

به برکت وجود مهندس "یک مقدار از ما" مشکل مرتفع گردید به حمد و قوه ی الهی!

با تشکر از مهندس "سه نقطه "!

یک مقدار من 1391/09/13 ساعت 12:56

الان این یعنی دست از سرت بردارم و بیخیال مشکل بشم یا اینکه مشکل حل شد ؟!!!
حالا چرا آدمو ضایع میکنی !!!

ای بابا مهندس!

یعنی درست شد!

عجبا !

:)

ای ول ای وله ای ول
یک مقدار از ما ای ول

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد