_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

شعر خودم است من تو را می بوسم...

هوالمحبوب:

این روزها وقتی ناخوداگاه یا خوداگاه جلوی آینه می ایستم ،هیچ چیز جز صورت زخم و زیلیم توجهم را جلب نمیکنه زل میزنم به زخمها و قربون صدقه شون میرم!

این زخمها از اون زخمهاست که نیاز به کرم و آرایش نداره تا قایم بشه...

نیاز به داستان نداره که حواسم نبود پله را ندیدم ،که تصادف کردم ،که از تخت افتادم،که خوردم تو دیوار و هزارتا داستان دیگه...!

این زخمها آرایش چشم غلیظ تر و خط لب پر رنگتر نمیخواد که حواست ازشون پرت بشه و نپرسی الی چی شده صورتت دختر؟

این زخمها دقیقا باید دیده بشه...!

اصلا دلم میخواد همه ببینندش و ازم بپرسند الی چرا صورت زخم و زیلی شده؟دعوا کردی؟

اصلا دلم میخواد یه خودکار قرمز بردارم و دورشون خط بکشم و بعد فلش بزنم تا از هزار فرسخی معلوم باشه!

اصلا دلم میخواد از اون ماژیکایی که شب امتحان برمیداری و زیر نکته های مهم خط میکشی بردارم و روی تمومش خط بکشم تا همه بفهمند چقدر مهمه ...!

اصلا دلم میخواد هی تند تند زل بزنم توی صورت این و اون تا حتی اگه نخواند هم، دقیق بشند توی صورتم و بپرسند الی کتک خوردی؟

تا توی دلم قند آب کنند و بگم آره!کتک خوردم!

این روزها تنها چیزی که توجهم را توی آینه جلب میکنه نه قیافه ی به هم ریختمه و نه رنگ و روی پریده م و نه ....!

این روزا دلم میخواد دور زخمهای صورتم ،کنار لبم ،بالای چشمم ،زیر گردنم ضریح بکشم و روزی هزار بار طوافشون کنم...

این روزا دلم میخواد دستایی که این زخمها را نشونده روی صورتم هزار بار ببوسم و قربون صدقه ش برم...!

از راه برسم ،چشم بندازه توی چشمم و خودش را برام لوس کنه.

بپرم بغلش کنم ،هی توی بغلم کش و قوس بیاد و داد بزنه و خودش را آویزون کنه تا لباس عوض نکرده گلاویز بشیم و صدای خنده ی از ته دلش بپیچه توی خونه...!

بندازمش روی زمین و برای هم مثل دوتا خرس وحشی شاخ و شونه بکشیم و قلمروهامون را مشخص کنیم و با هم گلاویز بشیم.

اون چنگ بزنه به صورتم و بلند بلند بخنده و من زیر گردنش را بو بکشم!

اون موهام را بکشه و من بیخ گوشش را ببوسم!

اون با اون دندونای مرواریدیش لپم را گاز بگیره و من دستاشو ببوسم!

من غلت بزنم و اون غلت بزنه و اون داد بزنه و من قربون صدقه ش برم و برای هم صداهای عجیب غریب در بیاریم...!

فرنگیس بـدو بدو بیاد نجاتش بده و من بغلش کنم و کلی بدو بدو کنیم توی اتاق و اون بلند بلند از ته دل بخنده و من جای دندونای کوچولوش را روی صورتم لمس کنم و کیف کنم...!

این روزا دلم میخواد بغلش کنم و بگیرمش جلوی همه ،جلوی سارا ،جلوی تک تک آدمها و  بگم کی دلش میاد "گل دختر "من رو دوسش نداشته باشه؟کی دلش میاد براش نمیره؟

اصلا کی دلش میاد از این زخمهای شیرین توی صورتش نداشته باشه؟

این روزا همه ش دلم میخواد از راه برسم و از همون دور ببینم داره بالا و پایین میپره و له له میزنه تا من بغلش کنم و پرتش کنم هوا و یه عالمه خر سواری کنه!

آخه فقط من بلدم قشنگ پرتش کنم هوا.

آخه فقط من بلدم یه ساعت بذارم خر سواری کنه و باهاش همصدا بلند بلند آواز بخونم و صداهای عجیب غریب در بیارم!

آخه فقط من بلدم باهاش بلند بلند بخندم و بلند بلند گریه کنم...!

آخه فقط من بلدم اونقدر بوسش کنم که از نفس بیفتم و فرنگیس داد و فریاد کشون بیاد و از دستم بگیردش و بگه :" دخترم را کشتی به خدا !ولش کن کافر!" و من تا آخرین نفس باز ببوسمش تا بالاخره از دستم خلاص بشه!

آخه فقط من بلدم روزی هزار بار جای ناخوناش را روی دست و صورتم ببوسم و ناخنگیر را بردارم و وقتی خوابه تا بالای سرش برم و بعد به خودم بگم:" این ناخونا را نباید گرفت.باید پرستید!" و بعد تک تک ناخونهای تیز و بلندش را ببوسم...!

آخه فقط من بلدم هر روز جای دوندوناش روی صورتم تیر بکشه و منتظر در اومدن هفتمین دندون باشم ...

مــصــراع نخــست من تو را می بوسم

در مـــصــرع بـعد هم تــو را می بـوسم

ایــراد نـــدارد! بـه کـســی چــه؟ اصـــلا

شع ـر خودم است،من تو را می بوسم

الی نوشت:

یکـ) قرار بود بعد از مدتها برویم پایتخت! شاید مثلا هوای پر از دود پایتخت حالمان را عوض کند..شاید فقط مترو را که میدیدیم با آن زنهای دستفروش ،دلمان میخواست از ذوق بمیریم اما...اما آنقدر حال جسمی مان سرمان بازی در آورده که میترسیم تا دانشگاه هم نکشیم چه برسد به شهر ماشین دودی!...پایتخت نشین ها قصه شما بماند برای بعد!

دو ) شنیدم که رفت...آنقدر معصوم بود و کودک بود که سنگ هم باشی دلت میخواهد بمیری...بچه ی جناب سرهنگ میگفت :مرگ حق است اما مرگ لای آهن پاره ها را خدا نصیب هیچ کس نکند!...امشب با اینکه میدانستم مرگ حق است اما...اما نتوانستم حتی یک ثانیه هم تصور کنم قبل از مردنم سوخته باشم!تو که آمرزیده ای .خدا به مادرت صبر دهد سیران!

سهـ) دلمان برای آن جاده ی لعنتی ه دانشگاه تنگ شده.برای همان جاده ی لعنتی که من را خوب میشناسد و من هم او را.میرویم دانشگاه...تنها نیستیم !...پتوی مسافرتی مان هم هست.همان که  شوهر هاله بهمان توی آخرین روز یک اردی بهشت هدیه داد!باشد که زنده برگردیم و رستگار شویم ...

چاهار) اصفهـــانی ها...

نظرات 110 + ارسال نظر

خدا هنوز زنده ست...

آرشید 1391/09/22 ساعت 01:06 http://arshid.blogsky.com

سلام

آنچه پروانگان را سوزاند
وجدان خاموش شمع بود

بسیار ملموس و زیباست نوشته های صمیمی شما
سپاسگزارم

شما زیبا خوندید...

ما ممنونیم آقاااا

:)

خدا این موجود دوست داشتنیو براتون نگه داره

ولی اول بدجور ذهنو منحرف کردید، اینش نامردی بود

سیان نه! سیران :((

و خدا تمام گل دخترهای دنیا را برای الی هاشون...

:)

منحرفش کردیم یا خودش به انحراف رفت؟

با عجله نوشتم سیان شد!

ممنون شوخ شب !

رستگاری با یک پتو
راسسی حواست باشه به شهرمون اومدی فقط دود بخوری
دودی نشی . . .

پتو که هیچ ...
ما با یک اشاره رستگار میشیم
با یک نگاه
با یک اسم
حتی با پله برقی...
.
.
قسمت نشد مقدممان خیر شود به پایتخت...
اما
وقتی آمدیم دود هم به چشم

آن را هم میخوریم...

:)

هستی 1391/09/22 ساعت 09:18 http://parvanegi.blogsky.com/

خدا حفظش کنه براتون

خدا تمام گل دخترای دنیا را حفظ کنه...

:)

ارمیا 1391/09/22 ساعت 10:06

غلط کرده هر کی به دوستای به این خوبی میگه مجازی.
این فضاها یکی از حقیقی ترین قسمتای زندگی ان.
راستی شعری هم که واسه پگاه گذاشتی عالیه
این روزا آمپر شعرم به برکت حضورتون رو ردآرکه.
حضورتون رو شادیم(تیکه های الی فرم اومدما)
قشنگ بود الی
مثل شعرات
مثل دخملی که شعر شد...

غلط کرده!
(جمله تاکیدی بر فرمایش ارمیای نبی بود ها! )

خودم عاشق اون شعر بودما
یعنی خیلی زور زدم براش ننویسم ولی نشد...
اول دو بیتش را نوشتم ،بعد هی بهش اضافه کردم تا دیدم یهو همه ش را نوشتم...
من اون شعر را بدجور عاشقم
:)
"برای کشتن من خواهش از تفنگ نکن...!"
.
.
با صدای اسطوره ی صداهای الی (REND) که بشنوی که دق میکنی این شعر را...
پیداش میکنم لینکش را بهت میدم تا تو هم این شعر را بمیری
:)

قشنگ ترین پدیده این روزها "گل دختره !"
همین...
:)
.
.
.
راسی حق چاپ هم محفوظ است ها!
واسه تیکه های کش رفت نوشتتون عرض نومودیم!
:)

خدا حفظش کنه صاحب این اثرای روی صورتتو الی جان
بی منظور فکرکنم خودش به انحراف رفت :)

ممنون فرشته جان!

خودش به انحراف رفت !

عمرا ما برده باشیم!

هیچ تعمدی هم در کار نبوده !

اسما 1391/09/22 ساعت 10:42 http://manobabajoon.blogfa.com

برای داشتنش خوشبخت ترینی

و من همیشه خوشبختم!

با گل دختر بیشتر...

:)

امروز ؛ 12 / 12 / 2012

ساعت ؛ 12/12 دقیقه

برای شما و بازدید کنندگـ ـان وبتان بهترین هـ ـا را آرزو دارم .

"مرد تنهایی"

ساعت 12 :12 دقیقه درست سر کلاس دکتر حضوری با اس ام اس خانوم فلانی لبخند زدم..اون هم از ته دل ...

خیره شدم به استاد که عاشقانه دوستش دارم و بعد قشنگترین آرزوها را در برابر قشنگترین استاد توی قشنگترین جای دنیا برای قشنگترین آدمای دنیا کردم

خوب باشی مرد تنهایی...

:)

آرمین 1391/09/22 ساعت 11:28

آتوسا ای شهبانوی پارسی راه زیادی آمده ای خسته ای

تو دوباره آدم را به ولع انداختی مهندس؟

با همین جمله های مرموزانه آدم را مینشونی کنار اون همه خطی که رج زدی ها!

اومدیم مهندس...
و آرمین تورا میخواند...

:)

علی.م 1391/09/22 ساعت 13:19 http://ashiane313.blogfa.com

دستهای گرم تو

کودکان توامان آغوش خویش

سخن ها می توانم گفت

غم نان اگر بگذارد.

نغمه در نغمه درافکنده

ای مسیح مادر، ای خورشید!

از مهربانی بی دریغ جانت

با چنگ تمامی ناپذیر تو سرودها می توانم کرد

غم نان اگر بگذارد.

در زد کسی انگار که مهمان داریم

در سفره گرسنگی فراوان داریم

امروز پدر ابر زیادی آورد

مانند همیشه شام باران داریم...
.
.
.
ممنون علی .م ...یاد یه شع ـر انداختیم...

"گفت آقا سفره خالی میخری؟!"

:)

آخ جون نی نی !!!!!!
الی نوشت یک: شما تشریف بیارید دستور میدیم دود و کثیفی برن مرخصی !!
الی نوشت دو: حتی فکر کردنم بهش آدمو زجر میده!
الی نوشت سه: ما منتظر رستگاریه شما میمونیم !!

فعلا که متوجه شدیم توی زحمت میفتید برای مرخص کردن ه اون همه مشغول!،گفتیم یه موقع دیگه مزاحمتون بشیم

و ما رستگار اما بیمار برگشتیم

:)

ماریا 1391/09/22 ساعت 16:01 http://paeeze1363.blogfa.com

سلام الی جان
خوبی؟
"اصلا دلم میخواد یه خودکار قرمز بردارم و دورشون خط بکشم و بعد فلش بزنم تا از هزار فرسخی معلوم باشه"
حس همزاد پنداری دارم با نوشته هات. فوق العادن. برای بار چندم میگم. و لازم باشه بازم میگم...

خوبی خانوم دکتر؟

و من هر موقع اسمت را میبنم ،صلواتم میاد !
:)

خودت فوق العاده ای خانوم دکتر...

از مشهد چه خبر دختر؟

:)

به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت نگاه کند ...

به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد
و دستی را بپذیرکه باز شدن را بهتر از مشت بلد باشد
....
این بود نصحیت من به تو ....
.
.
.
خیلى دوست دارم لینکت کنم نمیدونم تو هم دوست دارى یا نه ؟؟،

دوست داری با دوست من که دوست داره با دوست تو دوست بشه دوست بشی؟


نصیحتتون را ممنونیم آقاااا...

:)

پرهام 1391/09/22 ساعت 17:19 http://skyfall.blogsky.com/

سفر بی خطر

ما نیز که یک روز از اینجا رفتیم

رفتیم به جایی که نخواهیم رسید...

ممنون آقااا...

:)

برهوت 1391/09/22 ساعت 17:49

الـــــــــــی
من از این فسقلی قبل از اینکه خودشو نشون بده چیز دیگه ای ساخته بودم تو ذهنم از حرفات . . .

کلا من بگردم این ذهن رو که آدم را به کجاها که نمیبره ...



بگردمدون حاج خانوم :)

الی نمی دونستم که یه دختر کوچولوی شیرین داری.خدا حفظش کنه.چقدر معصوم و دوست داشتنیه.
من هم یه برادرزاده ی شیرین عسل دارم.اینارو که گفتی دلم پر کشید براش.
الی این بچه مرهم تمام دردای من.تو خوشی و ناخوشی تو سختی و خستگی پا به پاش بازی می کنم و می خندم و خدارو شکر می کنم هر لحظه هزار بار برای نعمتی که بهمون داده

متاسفانه سندش خورده به نام مامان و بابام!
ولی مال ه منه!
گفته باشم!

یادته اون ارشاد نامه ی فراموش کردن ؟
یکیش هم بازی شدن ه با بچه ها بود
از همونجا فهمیدم یه کوچولوی مامانی هست توی زندگی ه شاپری
راست گفتی
خدا "گل دختر" را دقیقن موقعی فرستاد که وقتش بود
فرستاد که بهم بگه الــــــــــــــــــــی...!

خدایا شکر برای نعمتش...:)

هنگامه 1391/09/22 ساعت 18:35

یاد کن روزی را که دلت سوخت،

نسوزن دلی را که بخاطرت سوخت،

با سوختن دل،دلی آرام نخواهد گرفت،

فقط آرامش دلی را خواهی گرفت

یک مشت کتاب و دفتر و دیگر هیچ

اندوخته ای مختصر و دیگر هیچ

ـ یک مشت کتاب و دفتر و دیگر چه؟

یک مشت کتابِ دیگر و دیگر هیچ


خوب باشی حاج خانوووم
:)

بعد مدتها اومدم
خیلی نوشتت خوب بود

یعنی مادرشدن اینقدر شیرینه؟

خوش برگشتی خانووووووووووووووووم!

خودت خوبی دختر...

میگند خیلی خوبه
میگند خیلی شیرینه
ما که ندیدیم
ولی شنیدیم
شنیدیم میگند تو که اینقدر فکر میکنی مادری و دلت میپره برای بچه هایی که خودت به دنیا نیوردی،وقتی مادر بشی تازه میفهمی مامان بودن یعنی چه!.
من هیچ بچه ای را به دنیا نیوردم
اما قلبم می ایسته وقتی بچه ی من...!
بچه ای که من به دنیاش نیوردم!
میترسم اگه راس راسی بچه ای به دنیا بیارم از شوووووووووووور بمیرم
:)

آخیییییییییییییی!خیلی خوب بود الی!کلی ذوق کردم!جای منم تا می تونی ببوسش این دختر گلت رو!

جای تمااااااااااااااااااااااااااااااااااااام کسایی که نبوسیدنش و نمیبوسندش می بوسمش...

ممنون کافه چی...

:)

الی جان یه آپ فوری
زو بیا بی زحمت
منتظرم عزیز

الان میام
الان میام
الان میام
هولم نکن
در رو باز کن اومدم..

:9

mamad 1391/09/23 ساعت 00:30

قفل در قفل است اگر این روزگار
خوشه خوشه من کلید آورده ام.

از آتشم و زبانه‌ام گم شده است
از بادم و آشیانه‌ام گم شده است

از آبم و رود، رود سرگردانم
در خاک کلید خانه‌ام گم شده است...

mamad 1391/09/23 ساعت 00:35

به ناامیدی ازین در مرو امید انجاست
فزون تر ز تعداد قفل ها کلید اینجاست

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش

بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش.

mamad 1391/09/23 ساعت 00:40

هر چیز بشکند ز بها افتد ولی
دل را بها و قدر بود تا شکسته است

آه ای پر و بال من پر و بال خودت!

من را نکشان چنین به دنبال خودت

کالای شکسته را خریداری نیست

این دل که خودت شکسته ای مال خودت

mamad 1391/09/23 ساعت 00:48

چشممان بود به ایینه و ایینه شکست
گفته بودند بزرگان که حقیقت تلخ است

به این شکسته بی دست و پای سرگردان
یقین گم شده اش را به عشق برگردان

هنوز می شود این دل شکسته تر باشد
دل شکسته ما را شکسته تر گردان...

mamad 1391/09/23 ساعت 00:53

اندیشه از شکست ندارم، که همچو موج
افزوده می‌شود ز شکستن سپاه من

قلبم شکسته است و هی سرد میشوم

بگذااااااااااااااااااااااااااار بشکند ،عوضش مــــــــرد میشوم...

mamad 1391/09/23 ساعت 00:58

بال شکسته است، کلید در قفس
این فتح بی شکستگی پر نمی‌شود

شیوه عاجز کشی از خسروان زیبنده نیست

بی تکلف، حیله ی پرویز نامردانه بود

mamad 1391/09/23 ساعت 01:03

من عاشق احساس پر از اتش خویشم
خاکستر سردی چو تو با من ننشیند
باید تو زمن دور شوی تا که جهانی
این اتش پنهان شده را باز ببیند

مگر نه هر که بامش بیش،برفش بیشتر آقااااا؟

اگر دوریت رنج آور،دلم رنجورتر بهتر...

mamad 1391/09/23 ساعت 01:12

گنبد تو ضرب المثل های مرا تغییر داد
هر که بامش بیش،برفش نه،کبوتر بیشتر

در لباس آبی از من بیشتر دل میبری

آسمان وقتی که میپوشی "کبوتر" میشوم...

mamad 1391/09/23 ساعت 01:23

با سنگها بگو که چه اندیشه می‌کنند
حتّی بدون بال، کبوتر کبوتر است

من نه سنگم نه آیینه حتی...

با شکستن چه کارم...تو امـــا...!

mamad 1391/09/23 ساعت 01:37

دام من نیست به اهوی تو لایق بگذار
تا به دام سر زلف تو شکار تو کنم
shab khosh

حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی

من از آن روز که دربند توام آزادم...

+شب و روزتون خوش...

:)

متانت 1391/09/23 ساعت 02:20

دختر شیرین ...الی جان...جایی خوندم وقتی به صورت کودکی می نگری گویا خدا را میبنی.....

مامانی هم همیشه همینو میگفت!
خدا در وجود همین بچه حلول میکنه و میاد بغلت...
و من هرشب با مزه کردن طعم شیرین اولین آغوشش توی بیمارستان چشم روی هم میذارم
خدایا شکرت...

:)

پود 1391/09/23 ساعت 17:36 http://www.pud.blogfa.com

از چشماش مشخصه که زخم کاری میکاره تو صورت.
من که ترس برم داشت!
خواهرته الی؟

زخم کاری هم تو صورت میکاره هم تو دلت
از اون زخمای کاری که دلت براش غنج میره ها!
:)

"گل دختر" خواهرمه !
اما شما بگو دخترمه :)

شایداین زخمها یه روزی روی صورت منم بوجود بیان....میگم دلیلشو بهت
ولی من بیشتر دلم میخواد زخمهای قلبمو نشون بدم....اونا الی....
همسفر برای پایتخت نمی خوای...ماهم عازمیم....البته اگر عزم سفر دلیلی برای زلزله و سیل و باد و طوفان نشه!!!

زخمای قلبت را بذار توی همون گوشه ی پستوی دلت مستانه جون
به هیشکی نشونش نده
آدما بدجور نامردند
ازش سوءاستفاده میکنند
از همون زخمها و دیدنش سوءاستفاده میکنند
به خودشون میگند وقتی این همه زخم را تونسته تحمل کنه خوب زخم منم رووش!
آدما را دوس داشته باش
کاری کن بهت اعتماد کنند و معتمد خوبی باش
خیلیییییییییییییییییی خوب باش!
ولی
ولی هیچ وقت بهشون اعتماد نکن
زخم دلت را قایم کن دختر
بخند
:)
.
.
یادته عزم تبریز کردی زلزله اومد؟
تو اشاره کنی دنیا به هم میریزه :)
پایتخت رفتن ما بمونه برای بهمن
شاید هم اسفند
این روزها درگیره زمستونه نیومده ایم خانوم دکتر :)

چقدر نانازه :*

میگما الی اینقدر خسیس نباش بذار این صورت منم یه کم خش خشی کنه

دوستت داشته باشه برای تو هم خش میندازه
اگرچه حسودیم میشه و خسیسیم میاد
اما
اما میسپاریم برای شما هم بندازه
بفرمایید جلو یه خورده خانوووم

بعدشم این که لهجدون تو حلقی منو دوستان :دی

O shooma ke dige farhikhteyn chera Abaaji?
o baz chera harfi halgho ina ra mikeshiin vasato ghaziya ra namoosish mikooniin ke mardoom began ayaa alem che khabaresa!
O shooma vo doosan roo tokhmi chesha ma ja dariin o chera too halghedoon ke gooloodon baad kooned ye ho naghafeli!
too jigeredoon ke hamchiin khonek sheda!
:)

صبا 1391/09/23 ساعت 18:57 http://www.ayeneh91.blogfa.com

سلام الی جان...
چه عاشقانه ی قشنگی را به قلم کشیدی
بماند که اول هزار علامت سوال بالای سرم ظاهر شد و وقتی به سطرهای اصلیت رسیدم لبخند زدم
علت لبخندم را می دانی بانو؟
عاشقانه بچه ها را دوست دارم و دلم ضعف می رود برایشان...
دنیاهای قشنگت با این کودک دوست داشتنی،پایدار...

امان از این سوالها و علامت تعجب ها که همه ی قشنگیه به هیجان کشیدن را همین علامتها تشکیل میدهند ها!
من عاشقه همون لبخند سطر اصلیتونم خانوووم
:)
دنیای شمام پر از این عاشقانه ها صبا...

خوب باشی صبا...
:)

مامان زهرا مسیحا و ... 1391/09/23 ساعت 19:34

زندگی حس غریبی است
مثل یک دانه برف سر یک قله کوه
مثل یک قوی سپید لب یک برکه خشک
مثل یک نیلوفر در کنار یک گل خشکیده
مثل یک شاخه بید بالای سر یک مجنون
زندگی می گذرد
پس چه خوب که آرام و روان باشد ونرم
زندگی را دریاب
"زندگی می گذرد"

اسم مجازیتون رو توی نظرات زهرا دیدم و خوشم اومد
فتم یه سر بزنم ببینم اینجا چه خبره

جای قشنگی بود

خوش گذشت

حالا یعنی شما مامان زهرایید یا ...؟
خوشحالم خوش گذشته!

لطف کنید برید صندوق!

من پیشه ام عاشقی است
***************************

پس این روزها پر از خراشهای عشقی

پیشه ی شما که خیلی وقته برای ما فاش شده زهرا خانوم :)


من تمام عمر پر از خراش عاشقی بودم
گاهی بعضیهاش را میشه فریاد زد
برای بعضیهاش باید داستان ساخت
و بعضی هاش را باید توی هزارتوی پستوی دلت قایم کرد
:)

سلام
ممنونم..شما چه دنیایی دارید برای خودتان...بچه رو کشتید..شما از اون دسته آدمهایی هستید که بچه ها از دیدن تون ذوق می کنند شما راحت میتونید با بچه ها سروکله بزنید ....برام جالب بود..

آدم ها مثل سایه اند !
ازشون فرار کنی ،
دنبالـــت میدوند !
دنبالشون که بدویی ،
ازت فرار میکنند !!

موفق باشید

تا قبل از گل دختر هیچ بچه ای را دوس نداشتم الا فاطمه !

و وقتی اومد تمومه بچه ها را دوس دارم
همه شون...
و بچه ی خودم
همون که یه روز من را "مامانی" صدا میزنه
باید بگه :"مامانی" !



فعلا که اون مارا کشته آقااااا
.
.
آدمها را گذاشتیم به حال خودشون
نه فرار میکنیم نه فرار بکنند
:)

....


یه روز که بالاخره مهر سکوت را میشکنید که!

ما منتظریم ماااه کامل بشود....
:)

خدا نکشه تو رو که دلم آب شد برای داشتن ی نی نی

دختری که دلش برای داشتن نی نی آب نشه دختر نیست
اصلا زن نیست
حالا هرچقدر هم میخواد زنانگیش را قایم کنه
قایم کنه پشت هزارتا غروره لعنتی که مبادا بشه بازیچه ی دست نامردها!


خدا من را نکشه
یهو دخترم بی مادر میشه خو
!
گناه داره!
:(

sahar 1391/09/24 ساعت 11:21 http://sahar-ho.blogfa.com/

ای جونم . ای جونم . خوش بحالش . خوش بحالت . بچه ها قشنگترین انرژی عالمو می دن به آدم

خوش به حالمون
:)

گل دختر من تمام انرژی عالم را بهم میده
گل دختر من یه قصه ی هزار و یک شبه که تمومی نداره

میترسم از ...!
:(

باهری 1391/09/24 ساعت 11:32 http://baheri54.blogfa.com/

سلام

پس الی خانم ما اصهفونیه ست !البت مهم نیست کجاییه مهم اینه که مثل ما اهل آبادی درد و محله شعوره و تو کوچه قلم واندیشه ساکنه...

راستش ازخدا پنهون نیست از شما چه پنهون تازه گیها خدا به ما یه نوه ناز وملوس داده که حسابی دل مارو برده.یادداشت قشنگت من وبرد تو حال وهوای اون دخترک دلبر...



خاک هنر خیز من ای اصفهان!
:)

ما شعریم و اهل شعر و خوده شعر
:)


خدا نوه ی گلتون را حفظ کنه!
از همین تریبون نوه ی گلتون را میبوسیم!
دختر کوچولوها همه شون دلبرند
ماهند
گل دخترند

سلام تا رسیدیم به آخرش که جونمون به لب رسید!!!
خدا انشاالله براتون حفظش کنه

الهی ی ی ی !

همیشه آخرش خوبه!
اگه آخرش خوب و شیرین نباشه که آخرش نیست!

خدا همه ی گل دخترا را حفظ کنه
:)

فرزانه 1391/09/24 ساعت 15:17

خدا نکشتت...
ترسیدم
خدا حفظش کنه این ریزه میزه بانمکو

نترس فرزانه خاتون!
من اینجام!



الهی آمین!
خوبی شاعر خانوم؟
:)

بیمارم الی جونم....

خوب باشی نرگس!
چرا؟

زوود خوب شو
زوووووووووووووووود....

آرمین 1391/09/24 ساعت 16:32

من گل دختر نمیخوام
گل پسر میخوام.از اون گل پسرای شیطون
الی با کلمات قشنگ هنر نمایی میکنی.راضی ام ازت

ما با کلمات هنرنمایی نمیکنیم آقاااا
کلمات با ما هنرنمایی میکنند
اونا میخواند با ما برقصند ما هم قبول میکنیم
.
.
گل پسر نداریم!
گل پسری وجود نداشته و نداره!
پسر که گل نمیشه!
فقط دختراند که گل اند و میشند گل دختر!
اون پسرای شیطونی که شما مدنظرتونه میشند .... !
مگه اینکه دلتون یه پسر بخواد مثل حسنی نگو یه دسته گل
اونم بهش میگند "حسنی"! نه گل پسر!

الی بهمن امسال....
من
و
تو
و
تهران
.
.
.

امان از بهمن!
من
تو
امسال
بهمن
تهران
بگو ایشالا خانوم دکتر
:)

رضا 1391/09/24 ساعت 21:23 http://sarabesakhtegi.blogfa.com

سلام
عزیز تهران هم برا دختراش شوهر نداره از اونجا بگذر میگن بری جمکران 40تا 3شنبه شوهر گیرت میاد
ینی نمیدونم چه کرمی به همه دخترا اینو میگما

هر موقع دنبال عباس آقایی برای زندگیمون گشتیم حتما به توصیه تون عمل میکنیم آقا!


گویا دخترای اطراف و اکناف شما زیاد در قید و بند شوهرند ها!

خوب شما یه دست عنایت بکشین سرشون آقا!

آرزومند بهبود اون جانوران وجودتونیم آقااا!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد