_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

بی‌مـــــن تـــو در کجای جهـــانی که نیــستــی ؟...

هـــــوالمـحبوب :

مــــن  بــی تـــــو در غــــریب تـــرین شهــر عالـمم

بی مــن تـــو در کجـای جهـــانـی کهـ  نیســـتـــی...؟

باید چند روز بعد از فلان روز باشه و حتما توی اسفند و دم دمای نوروز که همه زدند به خونه تکونی و بوی بهار میاد و حتما هم باید برات مهم نباشه چقدر فاصله داری و یکی دو سال پیش در اون آخرین بار چی شد و چی بین تون گذشت و چی گفتی و چی شنیدی و اصلا چیا نگفتی و چیا نشنیدی و چقدر آروم و متین توی پیچ کدوم خیابون خداحافظی کردید!

و من چقدر متنفرم از کلمه ی "آخرین بار "...انگاری که هیچ آخرین باری در کار نیست مگر اینکه من بخوام و کافیه نخوام تا باز آخرین بار رنگ ببازه و بشه چندمین بار قبل از آخرین بار!

آره!...باید چند روز بعد از فلان روز باشه و حتما توی اسفند و دم دمای نوروز که همه زدند به خونه تکونی و بوی بهار میاد و حتما هم اگه میخوای اون کاری که دلت میخواد را بکنی ، باید به هیچی توجه نکنی .به اینکه بعدش درد بکشی یا نکشی.بعدش درد بکشه یا نکشه و یا چی قراره بعدش بشنوی و یا در شأن تو هست یا نه و یا ازت انتظار میره یا نه و یا اصلا گور بابای دختره خوب بودن.

 بعد بلند شی سوار تاکسی یا اتوبوس بشی و برای اینکه مبادا با سبک و سنگین کردن و فکرای معقول به خرج دادن منصرف بشی هدفن را بچپونی توی گوشت و مثلا "شاه دوماد" یا " زن زیبا " ی  ویگن و یا "بابا کــَرَم" را گوش بدی و یا خودت را بزنی به خواب و بعد درست سر پیچ ورودی چشمات را باز کنی و اشاره کنی به بالای کوه و به مسافر بغل دستیت بگی دیگه توی شهر جا نبود که چرخ و فلک را گذاشتند اون بالا و بعد خنده ت بگیره !!!

پیاده شی .خیابونا را تند تند رد کنی.اصلا هم به بلندی ساختمون و شلوغی و نگاه آدما توجه نکنی.تند تند از پله ها بری بالا...در سکوریت جلوی روت باز بشه.سراغش را از مسئول مربوطه بگیری و پشت میز پیداش کنی.

مستقیم بری طرفش و قبل از اینکه فرصت عکس العمل داشته باشه و بخواد خوشحال یا ناراحت یا متعجب یا سورپریز یا عصبانی یا عصبی بشه از دیدنت،یقه ش را بگیری بکشیش جلوی صورتت،توی چشماش زل بزنی و بگی :"مـــــن دلــم برات خ ی لــــ ی تنـــگ شده...میفهمی ؟...خیلـــــــی...". و تا بخواد چیزی بگه انگشت سبابه ت را به نشونه ی سکوت بذاری جلوی دماغت و بدون اینکه بغض کنی همونطور محکم بگی :"هیــــس!هیچـــی نگو...حتی یه کلمه...".بعد یقه ش را مرتب کنی و میون ه اون همه نگاه و توی اون همه شوک و سکوت بدون اینکه حرفی بزنی برگردی...

از پیچ خیابون رد بشی...به اولین ساندویچی که رسیدی خودت را هل بدی توش...و از بس دست و پاهات میلرزه و نمیتونی سرپا بایستی بشینی روی اولین صندلی سفید پلاستیکی و پشت اولین میزی که مگس ها روش کنفراس خبری گرفتند و دارند راجب اتفاقی که توی بانک افتاد با هم حرف میزنند و بدون توجه به راننده های تاکسی که نشستند به سیگار کشیدن و چرت و پرت گفتن، شلخته ترین ژامبون عمرت را سفارش بدی و بعد تند تند از بس عطش داری نوشابه ت را با بطری سر بکشی و به همون سرعت سوار تاکسی بشی و تا میاد بغضت بگیره انگشتت را به نشونه ی اخطار بگیری جلوی صورت خودت و بگی اگه بغض کردی و آبغوره گرفتی خودم حسابت را میرسم.

دماغت را بکشی بالا و با شوق درد بکشی و ازهمون جاده ای که اومدی با یه موزیک ه شیش و هشت تر برگردی...

باید چند روز بعد از فلان روز باشه و حتما توی اسفند و دم دمای نوروز که همه زدند به خونه تکونی و بوی بهار میاد و باید برات مهم نباشه که بعدش درد بکشی یا نکشی.بعدش درد بکشه یا نکشه و یا چی قراره بعدش بشنوی و یا در شأن تو هست یا نه و یا ازت انتظار میره یا نه و یا اصلا گور بابای دختره خوب بودن...ولــــی حیف که هنوز خیلی چیزها مهمـــه...


الــــی نــوشت :

اولین آدمـ) تولــــدت مبــــارکـــ بانـــوی اسفـــــند...

دومیـن آدمـ)نگران درهای بسته نیستم... باز میشوند همه ی شان... نگران توأم که کدام طرف آستانه می ایستـــی! ....... "رضا کاظمی "

سومین آدمـ)گوشی م را برمیدارم و براش مینویسم : من دوســـِد دارمــــااااا...

برام مینویسه :جهنــــم!(Jandam!)

میخندم!انگاری که هیچ جمله ی عاشقانه ای از هیچ مردی به اندازه ی این حرف احسان به من نمیچسبید!گوشی م را می بوسم و میخوابـــم :)

چاهارمین...)هنوز هم قرار نیست از کسی توقع داشته باشم.هنوز هم ندارم امـــــــــا...

امـــا تو مسئول تمام دردهای من هستی.مسئول ِ تمام بغض هایم تا آخر عمـــر.مسئول تمام ترس و دلهره ام از آدمهایی که " گــــل قرمــز "*میدهند و من توی صورتشان چنگ میزنم(!).حتی اگر هزار بهار هم بیاید و برود...من حفظ ظاهر میکنم تو هم کلمات را به بازی بگیـــر!

چندمین آدمــ) من این صدا را به خاطر این شع ـر می میرم...من این شع ـر را به خاطر این صدا می میرم...من این شع ـر و صدا را به خاطر این روزها می میرم.

من می میرم،شما گــوش کنیــد >>> " دردا کـه تــو همیـشه همـانـی کـه  نیستـی ... "

* شایـد بعــدهــا گفتیم!

نظرات 75 + ارسال نظر
ermia 1391/12/22 ساعت 23:15

تکه یخی که عاشق ابر عذاب می شود

سر قرار عاشقی همیشه آب می شود

به چشم فرش زیر پا سقف که مبتلا شود

روز وصالشان کسی خانه خراب می شود

کنار قله های غم نخوان برای سنگ ها

کوه که بغض می کند سنگ ، مذاب می شود

باغ پر از گلی که شب به آسمان نظر کند

صبح به دیگ می رود ؛ غنچه گلاب می شود

چه کرده ای تو با دلم که از تو پیش دیگران

گلایه هم که می کنم شعر حساب می شود

کاظم بهمنی

چه کرده ای تو با دلم

چه کرده ای تو با دلم

چه کرده ای تو با دلم

که از تو پچیش دیگران

گلایه هم که میکنم

شع ـر حساب میشود.....

ermia 1391/12/22 ساعت 23:16

سینه ام این روزها بوی شقایق می دهد



داغ از نوعی که من دیدم تو را دق می دهد



"او" که اخمت را گرفت و خنده تقدیم تو کرد



آه را می گیرد از من جاش هق هق می دهد



برگ هایم ریخت بر روی زمین؛ یعنی درخت



خود به مرگ خویشتن رای موافق می دهد



چشمهایت یک سوال تازه می پرسد ولی



چشمهایم پاسخت را مثل سابق می دهد



زندگی توی قفس یا مرگ بیرون از قفس ؟



دومی ! چون اولی دارد مرا دق می دهد

کاظم بهمنی
===================
زندگی توی قفس یا مرگ بیرون از قفس ؟



دومی ! چون اولی دارد مرا دق می دهد

بگردندتون ...


باور میکنی ارمیای نبی توی این شع ر صداتون هم بود

انگار داشتید خودتون میخوندید ها!!!

ما این شعر را دق کردیم...

همراه با اولی و دومی و سومی !!!!

ermia 1391/12/22 ساعت 23:17

سی که در حضور تو غــــزل ارائه می کند
حـــــرف نمی زند تو را ، عمل ارائه می کند

...فقـــــــط برای کام خود لـب تو را نمی گزم!
کسی که شهد می خورد عسل ارائه می کند

نشسته تـوی دفترم نگاه ِ لـــــــرزه افـکنت
و صفحه صفحه شاعرت گسل ارائه می کند

به کُشته مرده های تو قسم که چشم محشرت
به خاطر ِ معـــاد تـو اجـــل ارائه می کند

« رفــاه ِ» دست های تو شنیده ام به تازگی
برای جــذب مشتری « بغـــل » ارائه می کند

بگو به کعبه از سحر درون صــــــف بایستد
ظهــر ، قریش ِ طبع من هبل ارائه می کند
( )
ظهــر ، کلاس ِ دینی و مـن و تـو و معـلمی
که هی برای بـــودنت عـلل ارائه می کند

و غیبتی که می زند برای"بهمنی"ست که
نشسته در حضــــور تو غزل ارائه می کند

کاظم بهمنی

با نگاهی، تبسمی، حرفی، در بیاور مرا از این تردید

ای نگاهت محصّل شیطان، اخم‌هایت معلّم دینی


بگردند قافیه شون رو :)

ermia 1391/12/22 ساعت 23:19

فاضل نظری‎
کبریای توبه را بشکن پشیمانی بس است
از جواهرخانه خالی نگهبانی بس است

ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
آبروداری کن ای زاهد مسلمانی بس است

خلق دلسنگ‌اند و من آیینه با خود می‌برم
بشکنیدم دوستان دشنام پنهانی بس است

یوسف از تعبیر خواب مصریان دلسرد شد
هفتصد سال است می‌بارد! فراوانی بس است

نسل پشت نسل تنها امتحان پس می‌دهیم
دیگر انسانی نخواهد بود قربانی بس است

بر سر خوان تو تنها کفر نعمت می‌کنیم
سفره‌ات را جمع کن ای عشق مهمانی بس است!

از اون شعراست که هر بیتش شاه بیتیه واسه خودش

ما از این شعر کم خاطره و حرف نداریم...

سفره ات را جمع کن ای عشق مهمانی بس است....

الی!
بار اوله به وبلاگت سر میزنم

خوشم اومد از الی نوشت هات !

دوست دارم بهت سر بزنم

و بخونم شعــــرهاتو

شاید شعـــــر هامو دوست داشتی

بهم سر بزن

خوش اومدید خانووووم :)

absolution 1391/12/23 ساعت 10:30

دیر شده رفیق...
نخوندم!!

آخرین چاهارشنبه تون بخیر مهندس...

یه خورده دیگه ازش مونده

زود باش تا تموم نشده :)

ا م ی ر 1391/12/23 ساعت 11:16

دلم گرفت
همین . . .

دلم گرفته برایت...

همین...

aref eghma 1391/12/23 ساعت 12:34 http://gun-abx.blogfa.com

قشنگ بید

قشنگ باد :)

علی.م 1391/12/24 ساعت 07:39 http://ashiane313.blogfa.com

چرا من هر صبح خودم را در آینه تو سبز می‌بینم و تو خودت را در آینه من آبی!؟

بیا برویم باورمان را قدم بزنیم

تا شانه‌های خیابان خیال کنند جنگل و دریا بهم رسیده‌اند...

و عشق ، تنها عشق
تورا به گرمی یک سیب می کند مانوس‌.
و عشق ، تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد ،
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن‌.

هزاران بار دیگر هم بگویی: «دوستت دارم»
کسی معنای این حرف مبرهن را نمی فهمد

من ابراهیم عشقم، مردم اسماعیل دلهاشان
محبت مانده شمشیری که گردن را نمی فهمد

فاطمه 1391/12/24 ساعت 10:17 http://toranj135.blogfa.com

توشاید مثل پرنده ای...رهاوآزاد
یاشایدهم مثل رود...جاری
سیلاب هم انتخاب خوبیست...محکم وقوی.

این پستت منویاد یک فیلمی انداخت که اسمشو یادم نیست .اصلن هیچ چیز از فیلم یادم نیست بجز این صحنه هایی که تو گفی.

من منتظرم *(شاید بعدهاگفتم) هستم.

و تمام این پست واقعی بود الا اون صحنه گانگستریش :)

ولی راستش فیلمش را من ندیدم .خیال میکردم تو ذهنم بوده .نگو مصداق واقعی داشته :)

اون * هم به چشم...شاید بعدها :)

سلام الی جونم

خیلی روزهای دلسوزناکین..

وقتی این دوره گردها یا گداها را می بینم دلم داغون می شه.

چه مرموز بود این پستت بانو.

این دوره گردها همیشه سر هزار راهیم میذارند جای دو راهی...

مرموز ماییم بانو ...پست را ولش کن :))

omid 1391/12/24 ساعت 12:35 http://3daye2nya.mihanblog.com

سلام دوست عزیز
تبریک میگم بابت وبلاگ قشنگتون با مطالبی که هر کدوم زیبایی خاص خودشونو دارن
خیلی خیلی زیباست
خوشحال میشه وب منم سر بزنید

ممنون آقااااااااااااااا :)

حتما :)

الـــی دخترم دختر خوبی باش خوب؟
:)

چشم خانوووم....چه عجب از سر پایان نامه ت بلند شدی :)

در ضمن بابت اون کامنت یواشکی : چی طور مگه ؟؟؟ ما خونه نیسیما :))

sahar 1391/12/24 ساعت 16:53 http://sahar-ho.blogfa.com/

نمی دونم چرا مدام میام می خونمت و هیچی نمی تونم بگم ...
دلتنگی مثل رفتن ، خوب نیست . آزار دهنده است .

همه چیز این دنیا خوب است...حتی مردن...

فقط کاش کمتر درد داشت...

همین...

و گرنه ما مرد روزهاس سختیم....نه ؟

لعنت به همه راه هایی که عرضه ندارنداو را به من برسانند!!!

من حواس فاصله هارا پرت میکنم!

او فقط بیاید . . .

لعنت به تمام روزهایی که لبخند تو را ندارند...


من حواس دنیا را پرت میکنم تو فقط بخند...

سخته بانو ... سخته سخته!

سخت است اما میشود...در نقش یک عاقل روم...

شب نه دعایت میکنم نه صبح نفرین میکنم...

فاطمه 1391/12/25 ساعت 10:34 http://yadegari20.blogfa.com


تمامش یک طرف ، اینکه هی منتظر باشی بشود و هی نشود که بشود یک طرف! بعد جالبی ه قضیه این است که تظاهر کنی انگار آب از آب تکان نخورده!!!!

چقدر تو این حس غرقم الــی بانو
زیارتت قبول @};-

"گاهی گمان نمی کنی ولی می شـــود

گاهی نمی شود که نمــی شــــــــــــود

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت اســـت

گاهی نگفته قرعه به نام تو می شـــود

گاهی گدایٍ گدایی و بخت یار نیســـت

گاهی تمام شهر گدای تو می شـــــــود "

+ممنون فاطمه جان...

زیارت همه ی آدمای زندگیم قبول :)

حوا 1391/12/25 ساعت 10:51 http://monshain.blogfa.com

خیلی با محبتی الی جان . ممنون به یادم هستی .
ببخش نمیتونم زیاد سر بزنم . ولی در خاطرم هستی مهربان .

شاد باشی

حوای عصر آهنی و میشناسمت ... ؟ :)

تو باش سر زدن نمیخوام خانوووم...خوب و آروووم باشی کافیه دختر :)

بگذار آهوهای این دوره برای خود گرگی کنند و به حساب خود زرنگ باشند. اما تو همان شیر ساده بمان ! همان شیری که بحساب آنها هیچ آهویی نخورده است !؟
سلام زیبا مینویسی

گفت تو دختره خوبی هستی

گفتم میدونم

گفت خیلی پرویی

گفتم میدونم

گفت چرا اصرار داری آدم بده ی قصه باشی؟

گفتم اصرار ندارم آدم بده ی قصه باشم ...اصرار دارم آدم بده ی خوب قصه باشم :)

+یک شیر آهو نخورده که دهانش خون آلود است بدجور در معرض اتهام است ، نه؟
مثل گرگ یوسف ندریده :)

ممنون :)

چیه فکر کردی منم الان میگم بگو عزیزم چشششششم همه رو گوش میکنم

نه این دل لعنتی اونقدر لجباز هست که گاهی فقط و فقط کار خودش را بکند و به حرف و نصیحت هیچ کس گوش ندهد : (

اهنگت ... اهنگت ... الی حق دارد با این میمیرد ...

تمامش یک طرف انتظارش یک طرف و وای از این انتظار که اخرش نمیشود
نمیشود که نمیشود که نمیشود : (

من مرده ی همین لجبازی ها هستیم ...مرده ی همین در و دروازه بودن گوشها.... مرده ی همین سرتق بازی ها :)

آهنگش ...آهنگش...آهنگش حق میدهد که الی بمیرد

انتظار را دوست دارم...حتی با اینکه دلم نمیخواهد تمام شود :)

فاطمه 1391/12/25 ساعت 18:02 http://yadegari20.blogfa.com


نشستم دارم دکمه های مانتوم ُ می دوزم
فقط و فقط هم یک آهنگ رو پلی کردم ...

به هر کرانه رفتـــــه ای ... به یــــک بـــهانه رفتــــه ای
دلــــم نـــشانــــه رفتــــه ای بجویـــــمت ز بی نشان ها...

مرسی الــی جان @};-

توی خیابان خرید عید میکنند و من گوش میدهم...توی جاده غر میزنند و من گوش میدهم... آدمهای زندگی ام را موقع خواب دعوت به آرامش میکنم و گوش میدهم...

میپرسد الی حال دلت چطوره؟

میگم خوبم و گوش میدهم...

چقدر قشنگ دکمه میدوزی فاطمه...

این دکمه ها با این ملودی قشنگترین دکمه های مانتو اند :)

کاش بارانی ببارد قلبها را تر کند
بگذرد از هفت بند ما ، صدا را تر کند

قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها
رشته رشته مویرگهای هوا را تر کند

بشکند در هم طلسم کهنه ی این باغ را
شاخه های خشک بی بار دعا را تر کند

مثل طوفان بزرگ نوح، در صبحی شگفت
سرزمین سینه ها، تا نا کجا را تر کند

چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها
شاید این باران که می بارد، شما را تر کند

کاش میشد لحظه ها را پس گرفت

کاش میشد از تو بود و با تو بود

کاش می شد در تو گم شد از همه

کاش میشد تا همیشه با تو بود

کاش فردا را کسی پنهان کند

لحظه را در لحظه سرگردان کند

کاش ساعت را بمیراند به خواب

ماه را بر شاخه آویزان کند



هرچه کردم نشدم از تو جدا ، بدتر شد
گفته بودم بزنم قید تو را ، بدتر شد
مثلا خواستم این بار موقر باشم
و به جای "تو" بگویم که "شما"، بدتر شد
این متانت به دل سنگ تو تاثیر نکرد
بلکه بر عکس فقط رابطه ها بدتر شد
آسمان وقت قرار من و تو ابری بود
تازه، با رفتن تو وضع هوا بدتر شد

چاره دارو و دوا نیست که حال بد من
بی تو با خوردن دارو و دوا بدتر شد

گفته بودی نزنم حرف دلم را به کسی
زده ام حرف دلم را به خدا، بدتر شد

روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت
آمدم پاک کنم عشق تو را ، بدتر شد


د
و
س
ت
ت
د
ا
ر
م
ب
ا
و
ر
ک
ن
:
)


ا
ص
ل
ا
ش
م
ا
آ
ر
ز
و
ی
م
ن
ی
چ
ق
د
د
ل
م
ی
ه
ا
ل
ی
م
ی
خ
و
ا
د

الهی بگردم ساااااااااااااااااااااااااغر ِ الـــی...



بدتر شد...بدتر شد...بدتر شد...
.
.
بخوان! با لهجه‌ات حسّی عجیب و مشترک دارم

فضا را یک‌ نفس پُر کن بـــه هــــم نگذار لب‌ها را...

رها 1392/01/03 ساعت 11:56 http://raha-vesal.blogfa.com

تو عاشق واقعی هستی الی....

عاشق شدم همان که تو را خوووووووووووووووووب میسرود...

متین 1392/02/03 ساعت 13:17 http://www.kabooood.blofa.com

سلاااااااام گلم خوبی میسی که اومدی واقعا یادش بخیر .ماکه دلمون و دادیم ولی شما هال دلمون و جویا نشودین خیلی خوبی حتما همش بیا

با تشکــــــر....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد