_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

هیچکس منـــجی مـــن نیست مـــگر چشمــــــانـــت...

هوالمحبوب:


دســـت و پـــا مــی زنـــم و غـــــرق در افــکار خـــودمــ

هیــچ کــــس منجــــی من نیســت مــگـــر چشــمـــانت...

برای بعضی آدمها نمیتونی خط و نشون بکشی.نمیتونی به خودت بگی از اینجا به بعد حق نداره بیاد جلو از اینجا به بعد حق ندارم برم جلو.نمیتونی برای بودنشون قانون و مقررات بذاری.نمیتونی بگی حق ندارم و یا حق نداره از اینجا به بعد را بشنوه یا بخونه یا بدونه ...

به بعضی آدمها وقتی ازت چیزی میپرسند یا میخواند بدونند و وقتی جواب سوالاتشون میشه سکوت تو و بعد بهت میگند:" ببخشید!من فکر کردم اونطرفی ام .شاید نباید بدونم ..."، نمیتونی مثل بقیه بگی دقیقن تو اون طرف حصاری و درست حدس زدی که دلیلی نداره بدونی!

نمیتونی وقتی ازت در مورد فلان اتفاق یا جمله یا آدم یکی از خاطراتت خیلی محتاطانه توضیح میخواند، فکر کنی بهشون مربوط نیست و بگی چه طور به خودت اجازه میدی در مورد چیزی که بهت مربوط نیست و شاید هم هست ولی من نیازی نمیبینم توضیح بدم ازم توضیح بخوای؟

نمیتونی وقتی توی اوج عصبانیتت و وقتی حالت بده و اصرار داری خفه شی و گم و گور بشی  و تلخ بشی ،صاف می ایستند و اصرار دارند الـــی حرف بزن!، گردنشون را بشکنی و بزنی تو گوششون و بهشون بگی برو به جهنم یا هر مزخرفی که توی عصبانیتت تحویل بقیه میدی...

نمیتونی برات مهم نباشند وقتی اونقدر عصبانی ای و حتی با خودت لج میکنی و بعد با درد ولشون میکنی و صبح اولین کسی هستند که ازت میپرسند الــی بهتری؟ و تمام زورشون را میزنند تا با اینکه میدونند حق با خودشونه آرومت کنند...

نمیتونی ازشون بدت بیاد یا کلافه بشی وقتی که نیاز داری کسی نباشه تا توی خلوتت دق کنی و اونا اصرار دارند خلوتی نباشه تا مبادا توی خلوتت و سکوتت به احساس بدی که داری پر و بال بدی...

نمیتونی هرچقدر هم تمام قانونهایی که برای خودت و تموم ه آدما وضع کردی را میشکنند و میاند جلو ،بدت بیاد و نگران بشی و تلخی کنی و بهشون بگی اجازه ندارند همه جا باشند...!

نمیتونی  وقتی میفهمه از کسایی که "گل قرمـــز" *بهت میدند بدون اینکه خودت بخوای متنفری ،تمام گلهای دنیا را پر پر میکنه و از تمام "گل ها " و "قرمــزها" بدش میاد،تحت تاثیر قرار نگیری...

اون موقع هر چقدر هم بد باشی نمیتونی دلت براش تنگ نشه و با اینکه همین چند دقیقه پیش باهاش حرف زدی ،اشک توی چشمات ندوه از اینکه یادت میاد نیست...

نمیتونی دلت نخواد اسمش را هی به هر بهونه صدا کنی تا حتی از "هااااااان؟ " گفتنش ذوق مرگ بشی...

نمیتونی زل نزنی توی عکس چشماش و نگی :" باز هم خیره به عکست شده ام تا شاید...این سری چشم تو را چشم من از رو ببرد..." و وقتی شعرت را زمزمه میکنه با خجالت ذوق نشی...

نمیتونی وقتی حتی توی قشنگترین قسمت حس و خاطراتت هستی و باید با تمومه وجودت لذت ببری ،تموم ه وجودت غصه نشه از اینکه کنارت نیست و کنارش نیستی...

نمیتونی با اینکه آدمی هستی که همیشه همه جا دیر میرسی از اینکه یک ساعت و نیم توی اومدنش و دیدنش تاخیر داره ،خم به ابروت بیاری و به خودت نگی هزار سال هم طول بکشه میشینم تا بیاد  و بعد هیچ ازش نپرسی "پس کی میرسی ؟" که مبادا به خاطر یواش روندن ه راننده حرص بخوره  یا عصبی بشه...

اون موقع تمومه این آدم میشه شوق....میشه لذت...میشه عشق...میشه دوست داشتن...

اون موقع تمومه خستگی و کلافه گیه ساعت ها توی برق آفتاب توی هزارتوی کوچه های قدیمی دنبال مقبره ی "محتشم" ی که هیشکی ازش خبر نداره گشتن و همون چند دقیقه فاتحه خوندن سر مزارش و پاهات را دراز کردن و نشستن و لپت را چسبوندن به مرمر خنک دیوار تا از خنکیش خستگیت بریزه پایین ،می ارزه به چشم انداختن توی چشمایی که اونم از خستگی و گرما چیزی از تو کم نداره و تو می میریشون...

اون موقع با اینکه تموم ه ساندویچی های دنیا بسته ست و تو داری از گرسنگی تلف میشی و سرت را میذاری روی دیوار و با غر میگی :"به خداااااااااااااامن دیگه از جاام تکون نمیخورم! " می ارزه به خنده ش و نشستنش روبروت که با اکراه ساندویچی ایی را بخوره که به سالم بودنش مشکوکه و تو غذا خوردنش را کیف کنی...

اون موقع است که دلت میخواد از اینکه کاپشنش را دستش بگیره کلافه بشه و تو داوطلب گرفتن کاپشنش بشی و از اینکه داری کاپشنش را حمل میکنی و کنارته دلت غنج بره...

اون موقع دلت میخواد برای تمام الویه های بدون مرغ و نخود سبز دنیا یه قاشق بیشتر نداشته باشی تا تو براش لقمه بگیری و هی اصرار کنی تا بخوره و تو کیف کنی و بعد مثلا به با کلاس خوردنش بخندی...

اون موقع است که زل میزنی به گزی که داره میخوره و شاید اگه یه بار دیگه تعارف میکرد تو میخوردی ،تا به این نتیجه برسه که باید گزش را نصف کنه و تو هیچ خجالت نمیکشی از گرفتنش و تند تند میخوریش که حتی فرصت خجالت کشیدن هم نداشته باشی!

اون موقع است که ذوق میشی وقتی حتی دستت میندازه و ادات را در میاره که بهش گفتی معادل فارسی Downsizing را بلد نیستی و هربار بهت میگه :"چقدر شما خارجی هستیند که فارسیش را نمیدونید!"و هر بار معادل فارسی تمام چیزهایی که بلد نیستی و هستی را به مسخره میگیره!

اون موقع است که با اینکه پیشته دلت پر از غم ه که امروز و بودنش پیشت تموم میشه و باز از فردا تا هزار روز ه دیگه نیست...

اون موقع است که وقتی نگات میکنه، تو میخندی و غرق میشی توی چشماش و اصلا هم مهم نیست که "در گرداب چشمانی غرق میشوی ،شنا بلدی؟!"...

اون موقع است که دلت میخواد باهاش قهر کنی وقتی یادت میاد که این همه روز که تو بودی ،اون کجا بوده که نبوده!...

اون موقع است که وقتی شعر میخونه دیگه دلت نمیاد بزنی روی دستاش که اینقدر پوست لبت را نکن بچه!!!! و میخندی و وقتی بهت میگه :با صدای رسا که میخندی ،بنده مسئول خنده ها هستم..."چشم ازش بر نمیداری و حتی "مژه بر هم نزنی تا که ز دستت نرود..." و باز به خوندنش گوش میدی...

اون موقع است که دلت درد میشه وقتی میبینی عقربه ی بزگ ساعت روی دوازدهه و تو حتی فرصت اینکه توی گوشش بگی چقدر دوستش داری را نداری و باید بری...

آره!بعضی آدمها هستند که هر چقدر هم تو سخت باشی ،نمیتونی کنارشون سختی کنی...هرچقدر بد باشی ،نمیتونی کنارشون بدی کنی...هرچقدر تلخ باشی ،نمیتونی کنارشون تلخی کنی...

اصلا دلت میخواد با تمومه ادعای قدرتت کنارشون ضعیف باشی...دلت میخواد خانومیت را بذاری زمین و با تمومه جراتت بهشون بگی که از تک تک  ه اونایی که گند زدند توی زندگیت متنفری و نمیتونی ببخشیشون.حتی بلند بلند گریه کنی و ناسزا بگی و هیچ برات مهم نباشه که وجهه ی دختر خوب بودنت شکسته میشه یا نه!

بعضی آدمها هستند که هر چقدر هم به خودت بگی :" دگر برای کسی درد دل نخواهم کرد..." و پاسفت کنی که دوستشون نداشته باشی و "دگر هیچ چیزی برایم مهم نیست...!" نمیتونی وقتی با این همه دردی که خودشون دارند و شروع میکنند خاطرات خنده دار تعریف کردن و بلند بلند میخندند که تو هرچقدر هم نخوای،از لحن خنده هاشون خنده ت بگیره و بعد وسط خنده ها و سکوتت بهت میگند :"خوبــــی آجـــی؟ " ،دوستشون نداشته باشی...

بعضی آدمها هستند که تو نمیتونی تعیین کنی کجای زندگیت باشند و یا اصلا باشند یا نباشند ، از بس که هستنــــد و بلدند که باشنــــد...

*شاید دوباره بعدها گفتیم!

الــــی نوشت :

یکــ) اردی بهشت یعنی زمان دلبری دختـــر بهـــار...

فقط اردی بهشت میدونه من چقدر دوستش دارم!

دو) نرفته بودم ولی برگشتــــم ، با اردی بهشت...

سهــ) چقدر دوستتون داشته باشم ،خوبه؟

چاهار)من این مـــرد "سورمـــه ای پوش " ه رهـــــا را انگار جایی دیده ام!...مردها بیشتر بخوانند!

پنجـ) نـــذر کــردم که بــه پابـــوس خـــداوند رومـــ  <<< از اینجـــــا گــــوشـ کنــــید

نظرات 97 + ارسال نظر

مدت هاست دلم احساس سنگینی می کند...

مدت هاست یاد گرفته ام گریه نکنم ...

مدت هاست دلم نتوانسته خودش رو سبک کنه ...

مدت هاست دیگر در عمق قلبم کسی لانه ندارد ...

مدت هاست تمام باورم این است که هرچه بود تمام شد،

چه خوب چه بد

نسیمی بود که وزید و رفت ...

مدت هاست دل تنگ بارانم ...

مدت هاست عاشقی را از یاد برده ام ...

مدت هاست یاد گرفته ام بگویم، بنویسم

خوبم تا بقیه بشنوند و بخوانند

و باور کنند که خوبم.....

_______________

فکر میکنم بلدم
:)

گریه دختر سبک شی...


یادش بده...

خوب باش تو خودت باورت بشه زهرای مسیحا
.
.
وقتی بلد باشی ، همه چی حل ه معجزه :)

خانم این نمیتونم های شومام که توی مایه های همون نمیفهمم های ماست !! خوب پس چرا مارو سوژه میکنید !!!
با تشکر سال خوبی را برای شوما میخوایم !!

مهندس شوما که بی بی فیسی دیگه چرا؟؟

یه خورده دقت کن این با اون فرق میکنه ها!

در ضمن من استعداد سوژه کردن ندارم ، طرف خودش باید زمینه سوژه شدن را داشته باشه

ما هم سال خوبی را برای شوما میخوایم اما انگاری یادتون رفت وب ه خوبی داریما بهتون سر بزنیما!

در سال جدید راس راسی حول حالنا شدیندا

مــن،

بهــار مــی‌شــوم!




تــو،

تنــم را پــر از شکــوفــه کــن . . .


_______________
آدمها در ذهن من جایی ندارند مگر اینکه حک شوند
و دیگر ترسی از گزند هیچ باد و بارانی نیست...
می مانند
و تو حک شده ای
با همین سه نقطه همیشه مجهول!

پاییزی ام،بهار چه دارد برای من

عید تورا چه رابطه با عزای من؟

باصدبهار نیز گلی وا نمی شود

در ساقه های بی ثمر دست های من

آری بهار خود نه؛که نام بهار نیز

دیگر نمی زند،در ویران سرای من...
.
.
.
مرد شعرهاو نامه های ناتموم مهرداد محمدی که تمومش میشه"سارا" را نمیشه به یاد نیورد و یا فراموش کرد حتی اگه خودت دلت بخواد

ممنون آآآآقاااااا

از بس بلدی باشی هرچی میگم اول کارم بعد کامنت دلم نمیاد ساکت باشم در مقابلت
از بس بلدی باشی دلم آب شده برای دیدنت
از بس بلدی باشی دوست دارم همیشه باشی مثل همه اونایی که تو زندگیم از بس بلدند باشند همه جوری نفس میکشمشون

خدا حفظ کنه عزیزانت رو و داداش گلت رو که منم هلاک داداشی‎ام

دوستت دارم

از بس که بلد باشی چه طور کلمه هات را تکون بدی و برقصونیش تا دلبری کنیا :)

خدا با هلاکیونتون محشورتون کنه

نظرت چیه اردی بهشت اردی بهشت تر بشه؟؟

ینی خداوند متعال چی توی این اردیبهشت گنجونده که من از صب تا حالا هر وبلاگی میرم بساط عشق و عاشقی و اینا پهنه نمیدونم!!!!!!!!
عجب!!!
ما هم که مصداق اون شعره که میگه...
قاصدک هان چه خبر آوردی
از کجا وز که خبر آوردی
خوش خبر باشی اما
گرد بام و در من بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا!!!!


پاسخ عرایض جنابعالی:
کوچولومونم خوبس دسدونا می بوسد، بلایی شده س برا خودش، تا باشد از این بلاوا!!!
آره زاینده رود...چقدر همه جا قشنگ شده، جدی شهر داریم بهشت!
اصفهان نیستی؟ یا خونه بس نشستی سر پروژه؟
دلت آآآآآآآآآآآآآآب!
در ضمن هر آن کس که قبل از بنده از هر گونه پروژه ای دفاع نموده و فارغ التحصیل شود خر است :((((((
الــــــی فرسوده دارم میشم زیر بار این پروژه ینی :|

اون وبلاگایی که تو از صب تا حالا رفتی و بساط عاشقیشون برای اردی بهشت "من" جور ه ،اونا تا اردی بهشت شده عاشق شدند، ما تموم ه سال منتظریم و عاشق تا از راه برسه...بعدشم من نمیدونم خدا تو اردی بهشت چی چی گنجونده س که مردوم اینجور هلاکشند ولی من میدونم خوده اردی بهشت چی چی تو خودش گنجونده س که من هلاکشم !!!آآآ خیلی حسودید میشــِد تـُــوَام برو عاشقش شو!



تو که میگی بلا شده س میفمم چی چی میگوی آباجی! که اِز این بلاوا که تا باشد از این بلاوا باشِد مااام داریم.چی چی پدر سوخته آتیش پاره س آکله بیگیردش!

و اما زاینده رود که الای بُپُکند با این آبا واز کردنشون ،دو روز هی نیشسیم بیاد ،نیومد .ماام رفتیم پی کارا زندگیمون ،اصی سرد شدیما! بعدشم که شنفتیم اومدِس دیگه بندی پروژمون بودیم آآ دیگه نیمیشد!

آآآ فک کرده ی چه خبــِرِس؟ همی امشب میرم تا بیبینم دلی کی آآآب که من دو هفته دیگه فارغ التحصیل میشما تو هنوز نشُدِی!
در ضمنی درضمنتون :آآآآآآیــــنه ! آیـــنه!

و گاهی باید بسپاریشان دست بــــــــاد

که بروند تا خــــــــــــــــدا…

قاصــــــــدک همیشه خوش خبر است!

برآورده شدن آرزویــــــــت را پیغام خواهد آورد….

کامنتت چقدر با شعر کامنت شهرزاد همخونی داره ها :)

قاصدک هان چه خبر آوردی

از کجا وز که خبر آوردی

خوش خبر باشی اما

گرد بام و در من بی ثمر می گردی

انتظار خبری نیست مرا!!!!
.
.
.
ولی انتظار خبری هست مرا بانو

الی نازنینم
خوبی الی؟
دلم تنگ شده بود برات
ادمهایی در زندگی هستند که در اصل نیستند یعنی نه اینکه نیستند هست یادشان مهرشان اما خودشان نه
و این دل ادم را ریش میکند
کاش از اول کسی نباشد نه اینکه اول باشد و بعد نباشد نه اینکه بسوزی همه عمر از بودن و نبودنشان

من از داشتن آدمهایی که یک روز دلیل تمام لبخندهام و آرزوهام بودند و الان نیستند خوشحالم...

نبودنشون درد داره نسرین

اما

فکر اینکه یه روز اندازه ی داشتنشون بودی شیرین ه...

شاید نباید باشند که نیستند...


این آدمها اگرچه نیستند اما همیشه هستند...


خوبی مامان نسرین ه من؟

شکیبا 1392/02/04 ساعت 19:03 http://shakiba1.blogsky.com/

سلام الی جون

آدرس وبلاگ منو وقتی یه روز از دسترس خارجش کردم یه پسره سرقت کرده و خیلی ناراحتم

اگه خواستی پیشم بیای به آدرسی که وبلاگمو منتقل کردم بیا...

خوش باشی

حتمــــــا...

زین پس مراقب وبلاگ خود باشیـــــــد

شکیبا 1392/02/04 ساعت 19:08 http://shakiba1.blogsky.com/

من تا حالا اینایی رو که نوشتی رو هیچ وقت تجربه نکردم...دوست داشتنهای من فقط اینترنتی بوده و بس!

و من انگار که از روزی که به دنیا اومدم فقط دوست داشتن را تجربه کرده باشم...

انگار که تموم ه وجودم دوست داشتن باشه...

دوست داشتن واقعی را برات آرزو دارم دختر...

نگاه ها
می مانند روی پوست من
تا ابد

تنت

به دشت گلهای وحشی می ماند :

معطر و ناشناخته .

بوسه ام

هر جا که می نشیند

پروانه ای از خواب می پرد!



"رضا کاظمی"

دلم برایتان تنگ شده بود الی جان..
چه خوب ه آمدی..
خوبی الی جان؟

باراااااااااااااااااااااااااااااان...


تو خودت کجا بودی دختر اون هم توی اردی بهشتی که بهشته...؟

من اومدم ...تو خوبی؟

توی زندگی باید به بعضی ها گفت :
من چشم می ذارم ، تو فقط گمشو

دستهای تو

تصمیم بود

باید می گرفتم و

دور می شدم.........................

هیجان زده چرا عزیزکم؟:)

به خاطر تهداد اردی بهشت هاتون که هیچ گمان نمیکردم اینقدر خاطره باشید :)

sahar 1392/02/04 ساعت 23:54 http://sahar-ho.blogfa.com/

بعضی آدم ها ، واقعن آدمن

بعضی آدم ها چون آدمند بهشون میگیم " آدم " !

sahar 1392/02/04 ساعت 23:56 http://sahar-ho.blogfa.com/

ما که تمام این چند وقت نشسته بودیم دست ب دعا ، که مامان الی بذاره بند و بساط دختر خوب توی آشپزخونه یا هرجای دیگه ای از اون خونه پهن و برقرار باشه .
دیگه از این غیبت های طولانی نمی کنی ها .

هرچی سحرمون بگه :)

از تو آشپزخونه مجبورمون کردند نقل مکان کنیم توی اتاق برادر محترم که درست مثل سربازی ساعت خاموشی داره و از ساعت "N" به بعد باید برقا خاموش بشه وگرنه کامپیوتر تو کوچه!!!!

کلا شانس و اقبال را مستحضرید بانو؟؟؟

من نمیدونم آدم چرا وسایلش نباید توی اتاق خودش باشه ! کلا مسئولین جواب بدند!

من از شما میپرسم...!!

سوسن بانو 1392/02/05 ساعت 03:33

نرسید بازم؟
الان که دیر وقته صبح دوباره می فرستمش
بدی اس ام اس های طولانی همینه دیگه

نچ!

ما همیشه صدای اس ام اس گوشیم بسته ست...

نگران نصف ه و شبه نصفه صبحش نباش سوسن بانو....


من چشم به راهه شفاف شدن ه جواب سوالمم


خودت خوبی دختر ؟

زیتون 1392/02/05 ساعت 10:37 http://zatun.blogsky.com

سلام
چقدرحکیمانه وهمچنین حکمت اموزوعقل گستر
درودبرشما

درود بر حکیم باشی ما...

حکمت کجا بود حکیم باشی؟ حرفای ما شما و تجویزهای شما کجا؟


ممنون برای اون همه ایمل گوهر بار

[ بدون نام ] 1392/02/05 ساعت 12:04

از این آدمها کم نداشتی توی زندگیت.یه کم فکر کنی یادت میاد.فقط تو این طور ندیدی.شاید هم من اشتباه میکنم.....................................................

حرف زدن در مورد بعضی چیزها و آدمها اذیتم میکنه...

نه به خاطر اهمیتش...

نه!

به خاطر اینکه " من دختره خوبی ام!...همین!"

من " آدمهایی که خودشونند را دوست دارم حتی اگه خودشون حال به هم زن باشند! ".
.
.
اگه گفتی اسمتو کجا نوشتی؟

اردی بهشت یعنی تو
یعنی انتظار همیشگی من برا تو ...

حس و حال این روزهای منو داری الــی عزیزم

بیا و ببین که در حرفهای نگفته مان مشترکیم ...
منتظرم

همواره ما شبیه به هم دوره میشویم...

:)

حس و حال این روزهاتون قشنگ خانوووووووووووووووم

اومدم...

تو ک هستی خوبتر از همه چیزم ..
سطرهای تو را باید با حوصله خواند .. باید شب خواند .. باید با چای و قهوه خواند ..

با حوصله...شب قهوه و چایی را قاطی کن ساعت یازده و سی و دو دقیقه منتظرم دختر...


خوب باشی نفیسه

"مریم" یه همچین ادمیه واسه من
از اینا که "با یه جمله مثل من میتونه ارومت کنه"

انگار که خودت خواسته باشی...

انگار که خسته شده باشی از نخواستن...

انگار که....

:|

مریمتون پایدار ....خوبی سحر؟

H.k 1392/02/05 ساعت 14:55 http://bescot.blogsky.com

...به قول فروغ"کسی که شبیه به هیچ که نیست!"

و من خواب دیده ام که کسی می آید...


و کووووووووووووووووور شوم اگر دروغ بگویم....:)

الف 1392/02/05 ساعت 15:55 http://www.alefsweb.blogsky.com

سلام
پس اومدی بالاخره ..من از این پست دارم خیلی انرژی مثبت می گیرم ..حالت خوبه ..معلومه ...
چقدر خوبه که هست این ادم تو زندگیت...برات خوشحالم ...این شعر تقدیم به تو.... ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم این ترانه از توست

آن بانگ بلند صبحگاهی
وین ...زمزمه ی شبانه از توست

من انده خویش را ندانم
این گریه ی بی بهانه از توست

ای آتش جان پاکبازان
در خرمن من زبانه از توست

افسون شده ی تو را زبان نیست
ور هست همه فسانه از توست

کشتی مرا چه بیم دریا؟
توفان ز تو و کرانه از توست

گر باده دهی و گر نه، غم نیست
مست از تو، شرابخانه از توست

می را چه اثر به پیش چشمت؟
کاین مستی شادمانه از توست

پیش تو چه توسنی کند عقل؟
رام است که تازیانه از توست

من می گذرم خموش و گمنام
آوازه ی جاودانه از توست

چون «سایه» مرا ز خاک برگیر



عشق از من و نگاه تو تشکیل میشود...

گاهی تمام من به تو تبدیــــــــــــــــل میشود...

قرار بوده خوب باشم...

قرار بوده دختر خوبی باشم

خوشحالم انرژی مثبت پر و پخش میکنم

خاصیت اردی بهشت ه آدم را هر چقدر هم برزخی باشه بهشتی میکنه

چه طوری الف بانو ؟؟؟

همیشه یکی هست بفهمه چی میگی غماتو ببینه
همیشه یکی هست کناره غروب غریبیت بشینه

همیشه یکی هست که از کوله بارت بگیره غبارو
چشاتو بگیره نذاره ببینی بد روزگارو

همیشه یکی با دوتا چشم معصوم حواسش بهت هست
یکی مثله آینه مثه سایه آروم حواسش بهت هست

همیشه یجایی که پاتو بریدن ک دستاتو بستن
یجایی ک دردا با دیوارو زنجیر سر رات نشستن

همیشه یجایی که هیچ حرفو راهی جز افسوس نداری
یجایی ک هیچی نه عشقو نه شعرو دیگه دوس نداری

یکی با یه قلــب ِ هراسونو لــرزون حواسش بهت هست
یکی مثله ابـــرا پریشونو گریــون حواسش بهت هست

همیشه یکی با دوتا چشم معصوم حواسش بهت هست
یکی مثله آینه مثه سایه آروم حواسش بهت هست


همیشه یـــــکی باید باشد

یــــــکی که آدم را صدا کند

به نام کوچـــکش صــــدا کند

یک‌جوری که حــــال آدم را خوب کند

یک‌جوری که هیچ‌ کس دیگر بلد نباشد

یکی باید آدم را بلد باشد ...

:)

فرزانه 1392/02/05 ساعت 23:52

هیییییییییییییییی....
سلام الی جون
حرفای قشنگ قشنگت یه آه عمییییییییییییییق نیاز داشت که من کشیدم...

ارردیبهههشتت بهشت

هــــــــــــــــــی فرزانه ی شاعر ِ مــــن...

اردی بهشت تو هم مبارک دختر...

آآآآآآه کشیدنتون را بگردند

سلام
خوبی؟
=============
رستنی ها کم نیست ،من و تو کم بودیم ،
خشک و پژمرده و تا روی زمین خم بودیم .
گفتنی ها کم نیست،من و تو کم گفتیم،
مثل هذیان دم مرگ از آغاز چنین درهم و برهم گفتیم .
دیدنی ها کم نیست،من و تو کم دیدیم
بی سبب از پاییز جای میلاد اقاقی ها را پرسیدیم .
چیدنی ها کم نیست،من و تو کم چیدیم ،
وقت گل دادن عشق روی دار قالی ، بی سبب حتی پرتاب گل سرخی را ترسیدیم .
خواندنی ها کم نیست،من و تو کم خواندیم،
من و تو ساده ترین شکل سرودن را در معبر باد ، با دهانی بسته واماندیم .
من و تو ، خم نه و ، در هم نه و ، کم هم نه ، که می باید با هم باشیم .
من و تو حق داریم در شب این جنبش نبض آدم باشیم .
من و تو حق داریم که به اندازه ما هم شده با هم باشیم .
گفتنی ها کم نیست …
=============
موفق باشی

من و تو حق داریم در شب این جنبش نبض آدم باشیم .

من و تو حق داریم که به اندازه ما هم شده با هم باشیم .

گفتنی ها کم نیست …

ممنون یه دوست...

سلام الـــــی :)
بعد برگشتنت با یه همچین نوشته ای، بوست نکنم چی کار کنم؟ :*

این آدما ک نوشتی، همینا که اصلن واسه وسعت بودنشون نمیشه جایی مشخص کرد، نمیشه گفت باید کجا باشن و کجا نباشن، چی بدونن و چی ندونن، اینا همون آدمایی اند که از نظر من هر کسی باید و باید یکی داشته باشه ازشون فقط هم یکی ، تا اون وتا و اون لحظه ها ک دلت از دنیا بدجور گرفته، از دنیا و آدماش خسته ای این آدم بهت ثابت کنه دنیا جای بدی نیست

میس راوی من ،دختر مامان فاطمه ی من...

دلم برای خودت و کاشی های خیال آبی ت یه ذره شده دختر :)

اینایی که خودشون هم میدونند دنیا بی رحم ه و جای قشنگی نیست و چه بسا زیاد هم راجع به زشت بودنش حرف میزنند خودشون دنیا را برات قشنگ میکنند

اهممم میس راوی من :*

بعضی ها را اگر میشد در قانون جا داد که حال و روزمان این نبود...
کاش کمی شعور داشتند و فرتی نمیرفتند در قلبمان :)

تا باشه از این توی قلب رفتن ها :)

پرستو اخماتو وا کن دختر :)

و خــــــــــــدا خواست که یک عمــــر نبیند…


یعقــــــــــــوب..


شهر بی یــــــــــــار مگر ارزش دیدن دارد…

دیگر همیشه عینکی از اشک میزنم

وقتی تو نیستی چه نیازی به دیدن است...


دختر تو منو میکشی با این همه قشنگی ها :)

بی یار شدم، ولی... مهم نیست!
هی خوار شدم... ولی مهم نیست

یک خانه ی بی ستون که هرشب
آوار شدم... ولی مهم نیست

تو خوبتر از همیشه و من
بیمار شدم... ولی مهم نیست

از هرچه که زندگی ست دیگر
بیزار شدم... ولی مهم نیست

من آدم ساکتی نبودم
انگار شدم! ولی مهم نیست

من! آدمِ خنده رویِ پرحرف!
تودار شدم... ولی مهم نیست

بعد از تو برای چندمین بار
بیکار شدم... ولی مهم نیست...

من آدم ساکتی نبودم
انگار شدم! ولی مهم نیست

من! آدمِ خنده رویِ پرحرف!
تودار شدم... ولی مهم نیست


ساغر تو و این شعرهات منو به یه عالمه حس خوب به "ساغر" پیوند میزنه ...

بعضی وقتا شعرات بدجور با همه ی وجود آدم بازی میکنه

:)

من نمی ترسد و آنقدر شهامت دارد

که بگوید به تو کمبود محبت دارد

ولی انگار که چشم تو سیاسی شده است

عشق حزبی شده چشمان شما خط دارد

نه فقط چشم که لب های تو خط می گیرند

پدر عشق بسوزد که سیاست دارد

تازه فهیده برای تو بمیرد بد نیست

در جهانی که فقط مرگ عدالت دارد

پدر عشق بسوزد که سیاااااااااست دارد....


ممنون ساغر...

حالم از این بهانه ی بد می خورد به هم
صد عقده جمع می شود انگار در دلــــم

آوار می شود به گلو ، بغض واژه ها
دادم نمی رسد به خدا تا ستاره ها

از بس که قرص عشق تو را قورت داده ام
گیــــــــــجم / تو را ولی به توّهم نزاده ام

تهدید می شود نفســــــم تا تو می روی
قلبم نمی تپد ، و تو هی دور می شوی

احساس روی شعــــــــرِ لبان تو مرده و
دستم هنوز هم به تنت ! نه ، نخورده و

باید تو را به عقد خودم در بیاورم
باید زنم شوی بپری توی بسترم

من عقده ای شدم ـ و سرم درد می کند
نزدیک من شو وسوسه ِی خــــوبِ تا ابد!

نزدیک من شو ، طرح تنم را به هم بزن
مثل تمام وسوســــه هایت ـ شبیه زن ـ

بابا ولــــم کنید! سرم درد می کند

حتی هوای دور و برم درد می کند



زیر فشار طعنه و گوشه کنایه و

زخم زبانتان کمـــرم درد می کند

رها 1392/02/06 ساعت 18:32 http://raha-vesal.blogfa.com

میخوام امشب بیفته به پای تو غرورم ...
نمیتونم ببینم از تو دورم ...

پیش شما کی باشم لب از لبم وا کنم؟

کاش تو نگاتون میشد آیینه پیدا کنم...

این چیزا مال تو قصه هاست.
این جور آدما یا نسلشون منقرض شده یا ما تا حالا کشفشون نکردیم.

من یه دونه از این آدمای منقرض شده دارم...

انگار که آدم قصه ها باشه


فاطمه به روز شد ...

فاطمه به شب هم باشه دوست داشتنی ه

هر کسی را در این جهان سهمی است

تا که در سهم ما سهیم شود؟

سهم ما حیرتی، گلی، شعری...

منتظرما دوست خوبم

سهم من هم فقط کمی لبخند....

میرسیم خدمتتون :)

ملیح 1392/02/07 ساعت 01:14 http://malih.blogfa.com/

باز این ادمای خوب خوبُ به رخ ما کشیدی بانو
نکن خب ..دلمون میخواد :)

واااای ملیح کجا بودی دختر...؟

آره!انگاری دلم بخواد به رخ همه ی دنیا حتی خودش بکشم


که حسودیش بشه من که دارمش ....که همه ی دنیا حسودیشون بشه که دارمش ...

حسودی بلامانع است :)

اتفاقا خیلی دوست دارم اردیبهشت تر بشه
بخصوص که من این روزا خوبم و میتونم پر از انرژی به دیدنت بیام
اذیتت کنم حتی

بذار من برم دفاع کنم برگردم...

اولین قرار اردی بهشتی با تو کولی....باشه ؟

اشـــْـتـِـبآ ـﮫْ از مـَنْ بــ ــودْ ... !
مـَـن از ڪــَـسـﮯ انـْــتـِظآر دآشــْـتـَم سـُڪـــوتـَم رآ بـِـفـَـهـْمــَ دْ
ڪـﮧ حــَتــّﮯ فـَـ ـــریـآدهـآیــَ م رآ نـَــ ـــشـِـنیـدْ ......

در طالعت ستاره زیاد است ماااااه ،نه!

گاهی شکست هست ولی اشتباه نه!

آبروی ماه در خطر است هرکجا هستی شب چهاردهم برگرد...

ما منتظریم مااااه کامل بشود


دور قمری چاهارده شب نشده....!

:)

شبی 1392/02/10 ساعت 10:47 http://www.zolfaqar91.blogfa.com


همه ی اینا اومدن تورو ببینن............تبریک میگم بخاطر وب قشنگت

به سلامتی و دل خوش :)

این همه که تو تعریف کردی
گمانم حتما چشم میخورید هر دوتان

خدا قسمت همه کند از این حال و احوال.
گمانم «حول حالنا» ی شما به جای فروردین در اردی بهشت است

اسفند میشم روی آتیش تا چشم نخوریم...

:)

اردی بهشت تحویل سال منه ساره :)

گفته بودم اسمت را دوست دارم ؟

واقعا درد دل خیلی خوبی بود
کاملا قشنگ توضیح دادی
این حرف دل خیلی هاست
میدونی ادما با همن اما خیلی تنهان
پیش منم بیا

من با خودم یه دنیام... چه برسه با دنیا ...

ممنون که قشنگ توضیح دادم!

:|

ماچ و دیگر هیچ :*

تنکس اِ لات بیکاز آو یور کایندنس مای دیـیـِر و دیگر هیچ !

درود.وبلاگ زیبایی دارید!بهتون تبریک میگم!
با افتخار لینگ شدید!
به کلبه منم سر بزنید!
آهنگ بال بال اندیشه
اشعار دکتر فضل الله ناظم

با تشکر...

کلبه تون پر رونق....

:)

نه اینکه فکر کنی فضولم ها !
ولی واجب بود به امروز بیام و این عکس رو پیدا کنم و یک بار دیگه ذوق کنم از ذوق کردنت برای این چشم ها
بیست و شش صفحه از بلاگتو زیر و رو کردم !
نه اینکه فکر کنی فضولم ها ! فقط برای اینکه وقتی آرزوی قشنگ بودن عاشقانه هات رو میکنم، کنار تصویر خودت که حک شده توی دلم، تصویر این چشم ها رو هم بذارم

میدونی از دیشب زل زدم به مجسمه ی ساره و فقط خندیدنت رو میبینم و سر کیف میشم.
میدونی دیشب فقط و فقط به خاطر بودنت از ته دل احساس خوشبختی کردم اونم زیاد...
میدونی تو زیادی ماهی ساره؟
میدونی ...؟

من کرم شبتابم خانوم دکتر. ما رو چه به ماه !
ولی به همین شبتاب بودنم افتخار میکنم. نورش کمه، ریزه ، بی رمقه، ولی از خودشه. مث ماه دنبال رو خورشید نیست که عاریتی بتابه و هی شکل عوض کنه.
همیشه بخندی الی. گفته بودم چقدر قهوه ای چشمات عمیق بود وقتی برق ذوق ها و هیجانت میافتاد توش ؟

کرم شب و روز تابه...
اومدم بگم کرم شب و روز تابه الی یادم افتادی گفتی ما صاحاب داریم :)
.
.
قهوه ای چشمای الی در برابر خنده و قشنگیه ساره و اون خال خوشگلای روی دماغش که همینجوری دل آدمو قلقلک میکرد و من دلم ضعف میرفت واسه ضعف رفتن دل آقاتون وقتی حرف میزدی و تصور میکردم چه جور با همه ی وجودش میلرزه وقتی با حرف زدن و خندیدنت دلبری میکنی براش ،هیچه خانوم مهندس :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد