_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

اردی بهـــشت بی تـــــو بـــرایم جـــهنم است...

هوالمحبوب:

اردی بهشـــت بی تــــو برایم جــــهنم است

اردی جهنمی که همیشه پر از غم است...

بی شک امروز برای خیلی ها روز هیجان انگیز و خبرسازی بود!امروز همه یه پا برای خودشون سیاستمدار شدند و چشم به دهان اعضای شورایی که از اول هم معلوم بود چی قراره از دهنش بیرون بیاد ! چقدر تب سیاسی بالا رفته بود و چقدر همه جا حرف بود!

روزنامه ها...اینترنت...تلویزیون...ماهواره...

همه جا اولین خبر روز ،رد صلاحیت و تایید صلاحیت آدمهایی بود که قرار بود مثلا دنیا را گلستان کنند!

انگار که آدم بزرگ ها یادشون رفته بود موضوع مهمتری از این بازی مسخره هم هست...

هر کی بهم میرسید و حرف میزد اولین جمله اش این بود:"فهمیدی کیا تایید صلاحیت شدند؟"..."منبعش موثق نیست اما..."..."منبعش موثقه اما..."...

چقدر خنده دار که این چیزهای کم اهمیت مهم بود...

چقدر خنده دار که خبری موثق تر از این نبود که "داره میره و رفت "و دنیا حواسش نبود...

انگار که برای هیشکی مهم نبود که امروز " تمام شد "!

موثق ترین و مهم ترین خبری که تیتر هیچ روزنامه ی کثیر الانتشاری نشد...که عنوان مهم هیچ خبر تلویزیونی یا محور بحث هیچ نشست خبری نبود این بود:

"اردی بهشت ه دوست داشتنی ه من تمام شد!

درست روز سه شنبه!!!!

و من به این فکر میکنم که چرا تمام رفتن ها باید سه شنبه اتفاق بیفته؟

مهم نیست که یادشون نیست و یادشون رفت یا تیتر هیچ روزنامه و خبر و نشستی نشد...

با تمام مهمیش مهم نیست...

آدم بزرگ ها همیشه چیزهای مهم را فراموش میکنند و انگار که باز باید ما ببخشیمشون!

و من این بار هم باز به خاطر تمام چاهارشنبه ها درد سه شنبه ها و رفتنش را به جون میخرم!

و ایمان دارم و میدونم که تو از چهارشنبه طلوع میکنی! یک روز،بعد از صدای گلدسته ها و درست یک صبح زوده دوست داشتنی...

 و من تمام چهارشنبه ها منتظرم!

وقتی تو باشی تمام سال اردی بهشت ه! حتی بهمن!!

مهم نیست!بذار آدم ها باز به این فکر کنند که قراره سر دنیاشون که از قبل ساخته و برنامه ریزی شده و همه ش داره طبق یه بازی مسخره پیش میره ،چی بیاد و خودشون را با گلف و سیاست و کروات سرگرم کنند...!!!!

الــــــی نوشــــت:

یکـ) تو رفته ای!

و بحران نوشیدن چای بی تو در این خانه 

مهمترین بحران خاورمیانه است...

و این احمق ها هنوز بر سر نفت میجنگند...!                    "پوریا عالمی"

دو) پاییز هم آبستن اردی بهشتـم بود ...... فرقی ندارد در کجای سال من باشـــی!

سهـ) همیشه آرزو داشتم یک بار اردی بهشت،شیراز باشم!یک شب در حافظیه تا صبح یا یک غروب در ارم...امسال هم نشد :|

نظرات 44 + ارسال نظر

اردیبهشت بی تو برایم جهنم است
اردی جهنمی که همیشه پر از غم است

اینجا به اوج عشق و علاقه نمی رسی
اینجا حضور خاطره ها گیج و مبهم است

می ترسم از خودم به خودم طعنه میزنم
این طعنه ها برای رسیدن به تو کم است

هر لحظه مثل صاعقه در من نشسته ای
سیلی دست حادثه هامان چه محکم است

کاری به جز شکستن وزن غزل نبود
وقتی که زخم قافیه ات عین مرهم است

اردیبهشت گفتی و گفتم نمی روم
آخر بهشت بی تو برایم جهنم است...

سلام الی خانوم
قلمت محشره خانوم
وقتی تو باشی تمام سال اردیبهشت است!!! حتی بهمن!
منم چقدر دلم میخواد یه بار اردیبهشت شیراز باشم
وای چ شود؟؟؟

اردی بهشت شیراز یعنی بهشت...

چیزی شبیه اصفهان و حتی قشنگ تر

درست شبیه بهشت :)

ممنون مریم :)

الی نگو جهنم عاخه گلهای به این خشنگی و دشت به این زیبایی و الی به ای ماهی و میگی جهنم .............

د نگو دنگو عزیزم

وقتی تو نیستی در و دیوار خانه را...

هرچی قشنگ تر و زیباتر ،بدون " او " جهنم تر...

حتی اگه اردی بهشت باشه ...

اردیبهشت بی تو برایم جهنم است:|

اما هرچی هنگامه مون بگه.بفرما نیمیگم :)

در زندگـﮯ بـرآﮮ هر آدمـﮯ !
از یـڪ روز،

از یـڪ جــآ،

از یـڪ نفـر،

بـہ بعـد...!

دیگـر هـیچ چیـز مثـل قبـل نیستــ!

نـہ روزهآ، نـہ رنگ هآ،نـہ خیـآبـآטּ هآ

همـہ چیـز مـﮯ شـود:

دلتنگـﮯ...!

همه چیز میشود مرور یه اتفاق...

همه چیز به "او" ختم میشه....

همه ی آدمها را میکاوی برای شباهتشان با "او"...

"هرکسی را دوست دارم در تو رویت میکنم...!"

گندم 1392/03/01 ساعت 08:26 http://spcompeng.blogfa.com

چرا آخه الی؟
خدا نکنه اینجا ویران شه ..

خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود ...

:)

تموم شد.

به همین سادگی...

عوضش خرداد هم قشنگ است
نه به اندازه اردیبهشت اما خوب
باز هم بهار است

همه میدونند من بهار را دوست ندارم...

خوبی دختر خرداد ؟

:)

من از طرف تمام روزهای هفته از شما عذرخواهی میکنم !!
ما هم برای شما یک شب تاصبح در حافظیه آرزو میکنیم ! آن هم در اردی بهشت !!!
از صبح تا حالا آن فیلتر شکن مذکور در گلویمان گیر کرده !
اگر نیاز شد آدرس ایمیل بدید براتون میل کنم ! بلکه راضی بشید و این بابا از گلوم بیرون بیاد !!!!

ممنون مهندس!

عذر خواهیتون را پذیرفتیم اما همچنان از روزای هفته دلگیریم:|

در ضمن آدرس ایمل درست روبروتون ه .بیبین کارادا!

فک نکنی با آب میره پایینا .عمرا :)

چه اسفند ها برایت دود کردم
ای آرزوی اردی بهشتی


سلام دوست خوبم
زیبا خواندمت

چه اسفند ها، آه!

چه اسفند ها دود کردیم

برای تو ای روز اردیبهشتی

که گفتند این روز ها می رسی

از همین راه...

ممنون آقاااااا:)

خنــــــــــده ها ش دوباره بی قــــرار می کند مــــرا

چشــــــم هــــاش دچــــار

عشــــــق ته نشین نمــــــی شــــود . . .

مسیر قاصدک ها را به چشم اش بسته اند انگار

قنـــاری در قفس انداخته این بار تیهــــو چشم..!

اگــــر آن تـــــرک شیرازی نخواهد مهـــربان گردد

بخارا را نمی بخشم بر او ، - هر چند هندو چشم..!

:)

عطیه عزیزم

اردیبهشت دوست داشتنی تو تمام شد و من امیدوارم خرداد برات زیبا و پر از اتفاقای خوب باشه.

شعر آخر که از پوریا عالم نوشتی خیلی خیلی قشنگ بود.


منم آپم دوست خوبم

الـــی هستم !

حتی تو خونه هم الــی صدا میکنند !

حتی تو کوچه !

:)

ممنون محبوبه ...

اردی بهشت هنوز شروع نشده!!!

یازده ماه دیگه شروع میشه...

من منتظرم :)

mamad 1392/03/01 ساعت 22:44

اخم کن،اخر نمی دانی که وقتی ابرویت
چین می اندازد به پیشانی،چه می اید به تو

به اخمت خستگی در میرود لبخند لازم نیست

کنار سینی چای تو اصلا قند لازم نیست...

عه! شمام اصفهانی هستی

اگه خدا قبول کنه :

مازیار 1392/03/02 ساعت 01:40 http://maniaque.blogfa.com

مردم ...شاید گناهی ندارند... چراکه آدم ها ، مثل ماشینی می مانند که هرچه ورودی بگیرند به ازایش خروجی های خاصی بیرون می دهند... اما حقیقتن که راست گفتی اردیبهشت را !


+ و در این بین ، بین ِ همین مردمی که شاید نصف نویسنده های بلاگ ها خودشان را از آن ها جدا می دانند(یکیشان خود من)، کسانی هم بودند که این هفته ی آخری را ، روزشماری می کردند که سر ماه حقوق شان را بگیرند!

ما هم شبیه شما همیشه منتظر آخر ماهیم!

ولی نه اردی بهشت !

حقوق ها هم اردی بهشت که میره نمیاند!!

واسه این پستت..
یعنی هیچکی بهت نگفته آخر اردیبهشته؟!!!!!


و شعرو خیلی خوب اومدی
عالی بود

یادمه کاوه بهم گفت...

و یکی دو نفر دیگه همین جا...

و نفیسه پشت تلفن...

و....

اینا از همه ی منابع خبری مهم تر و بهترند ، نه؟

:)

رقصنده 1392/03/02 ساعت 09:50 http://sh-gh.blogfa.com

منم این آرزو رو دارم...!

-
سه شنبه برایِ رفتنت کافی نبود؟
اردی‌بهشت را هم بهانه کردی...

شاید یک روز اردی بهشتی با هم جایی بودیم که آرزوش را داشتیم...

اون موقع تو باید به قولت عمل کنی رقصنده

یادت که نرفته؟

همیشه همه ش با هم اتفاق میفته!

رقصنده 1392/03/02 ساعت 09:50 http://sh-gh.blogfa.com

راستی یادم رفت بگم
عکسِ فوق‌العادست ....

خود ِ بهشت ه !

من با اینکه زیاد گل دوست ندارم اما غرق میشم توی بوی این عکس!

سلام بانو.خوبی؟ تو هم مثل منی عشق اردیبهشت ... و رفتنش قلبت رو به درد میاره ..درست مثل من.

راستی آرزوی شیراز رو هم مثل تو دارم ..در همین ماه و تا به حال بهش نرسیدم..

همیشه هر چی دوست دارم از دست لیز میخوره و میره

اردی بهشت تنها چیزیه که با اینکه لیز میخوره و میره باز برمیگرده

خدا انگار یادش رفته باهام لج بازی کنه :)

بیا یه آرزونامه بنویسیم و زیرش را امضا کنیم که اردی بهشت بعد یه شب توی حافظیه ی شیراز باشیم یا غروب در ارم :)

سلام

ممنونم از همراهی شما با دلنوشته هام

دروغ نشدیم ولی شع ــر چرا!

ممنون از اینکه مینویسی :)

رویا 1392/03/02 ساعت 12:28 http://royadd.blogfa.com

بعد از اردیبهشت
تنهاتر می شوم
تو به ییلاق می روی
و من کنار این چشمه و درختها
هم باید با سبزه های اطراف خدا حافظی کنم
هم با سبزه روی تو
و تو می دانی
تا سال دیگر انتظار کشیدن
نه به قامت من می آید
نه با مرام ایل و تبارم سازگاری دارد
پس باید
یا رانده شده ایلم شوم
یا چوپان گله بابایت
راستی اگر
چوپان نتوانم بشوم
بعد از اردیبهشت
کنار چشمه
مشکهای چه کسی را پر خواهم کرد

اردیبهشت باشد

نازنین شمعدانی های قرمز و صورتی اش را

چیده باشد دورا دور درخت توت

در حیاط

نشسته باشد پشت پنجره

خیره ی بنفشه ها

که دهانشان را باز کرده اند زیر قطرات باران

و تو بی هوا

برگشته باشی از تهران بی دود



"سجاد گودرزی"

ملیح 1392/03/02 ساعت 12:32 http://malih.blogfa.com/

سومی رو منم می میرم .. انشالله سال دیگه هر دوتا باهم

شدیم تا حالا چهار نفر...

بقیه ی آرزومندای اردی بهشت شیراز بدوید تعهد بدید و آرزو کنید تا جا نموندید...

اتوبوس سال بعد داره رزو میشه ها :)

رقصنده 1392/03/02 ساعت 13:18 http://sh-gh.blogfa.com

این روزا زیاد حالم خوش نیست
مهم نیست دنیا سر جاشه یا نه
قولم هم حتی یادم نیست!

خوب میشی رقصنده...

قول دادی یه دل سیر برقصی

من یادمه...نمیتونی زیرش بزنی :)

پود 1392/03/02 ساعت 14:06

بحران خاورمیانه با اشک های اردیبهشتی گویا قرار است پایان یابد

بحران خاورمیانه فقط با آدمی که چهارشنبه از راه میرسه تموم میشه...

اشک ها فقط درک این بحران را تعدیل میکنه مهندس...!

همین ...

:)maRjAn 1392/03/02 ساعت 15:20 http://www.zodiack.blogfa.com

اردیبهشت شیراز با شکوفه های بهارنارنج ..

عطر بهار نارنج ه اردی بهشت های شیراز را فقط باید مرد...

:(

دعوتت می کنم به شنیدن آهنگ پست آخر :)
به قول خودت من که میمیرمش...

من هم مردم...

قبلش نشسته بودم توی وبلاگی که خیلی وقت بود میترسیدم برم سر بزنم...

آره میترسیدم...!!!

رفتم

نشستم و فقط به آهنگش گوش دادم...

بعد از مدتها هزار تا خاطره اومد و رفت و موزیکی که...

عــَجــَب!

مرسی الـــی...

مردم!

همین ...!

ermia 1392/03/02 ساعت 19:31

از تمام ماه های سال چیزی جز جهنمش نمونده.
هیچی
هیچی
هیچی
همین...

وقتی تو باشی تمام سال اردی بهشت ه!

حتی بهمن!!

ermia 1392/03/02 ساعت 19:34

اما تو بگو «دوستی» ما به چه قیمت؟
امروز به این قیمت، فردا به چه قیمت؟

ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ
این حسرت دریاست تماشا به چه قیمت


یک عمر جدایی به هوای نفسی وصل
گیرم که جوان گشت زلیخا به چه قیمت

از مضحکه دشمن تا سرزنش دوست
تاوان تو را می‌دهم اما به چه قیمت

مقصود اگر از دیدن دنیا فقط این بود
دیدیم، ولی دیدن دنیا به چه قیمت

فاضل نظری

هرچند ناشیانه فقط دست و پا زدم
میخواستم که در دل دریا شنا کنم

میگیرمت نهنگ من از دست آب‌ها
تا برتری به کشور صیادها کنم

ermia 1392/03/02 ساعت 19:35



میان اینهمه شعر این یکی برای خودم
برای آخر غمگین ماجرای خودم

سرم غروب به بالای دار خواهد رفت
خدا کند که ببخشد مرا خدای خودم

یکی شدیم و افسوس آخرش این شد
که اشتباه بگیرم تو را به جای خودم

تو بی گناه اسیری بگو به قاضی شهر
بگو اضافه کند روی جرم های خودم

به چشمات چه پاسخ دهم نمی دانم
و سالهاست که ماندم در این چرای خودم

زیاد وقت ندارم برو خداحافظ
غروب شد و رسیدم به انتهای خودم

مهرانه جندقی

می روم! اما نه دور از تو که دائم در منی

گرچه گور خاطراتم را به توفان می کًنی!

می روم! تا آن من ِ من ، آن من دیگر شوم

خسته ام از این من ِ با چشم هایت ناتنی!

می روم! تا مردنــــم را دوره ای دیگــر کنم

شاید این نوبت جنون کاسه ام را بشکنی!

رفته ام از یــــاد تقویمت به قهــــر روزگار

ای در عمق خاطراتم تا همیشه ماندنی!...
.
.
ارمیای نبــــی ! این شع ــری که گذاشتی را هیچ وقت نمیتونم تا تهش بخونم و وسطش گریه م نگیره

عزم جزم کردید مارا بکشید ها!

ermia 1392/03/02 ساعت 19:35



پشت دیوار همین کوچه بدارم بزنید
من که رفتم بنشینیدو...هوارم بزنید

باد هم آگهی مرگ مرا خواهد برد
بنوسید که: "بد بودم" و جارم بزنید

من از آیین شما سیر شدم.. سیر شدم
پنجه در هر چه که من واهمه دارم بزنید

دست هایم چقدر بود و به دریا نرسید؟!
خبر مرگ مرا طعنه به یارم بزنید

آی! آنها!! که به بی برگی من می خندید!
مرد باشید و... بیایید ... و.... کنارم بزنید

در شهر پر شده است که احوال من سگی است
آری سگی است, حالِ من و قال من سگی است

دندان جمله های خودم را کشیده ام...
نام و نهاد و فاعل و افعال من سگی است!

هر شب مرا به ساعتِ سگ کوک می کنند,
هر صبحدم ستاره ی اقبال من سگی است!

تقویمِ روزگار ورق می خورد...ولی،
مال شما کبوتری و ... مال من سگی است

سم و سکوت و سُرب و سِل و سنگ و سنگ و سنگ...
هر هفت سینِ سفره ی هر سالِ من سگی است!

ermia 1392/03/02 ساعت 19:37



چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند
و تماشای تو زیباست اگر بگذارند

من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم
عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند

دل سرگشته من اینهمه بیهوده مگرد
خانه دوست همین جاست اگر بگذارند

سند عقل مشاع است اگر بگذارند
عشق اما فقط از ماست اگر بگذارند

غضب آلوده نگاهم مکنید ای مردم
دل من مال شماهاست اگر بگذارند

این شعر ها به دردِ دل من نمی خورند

بیـــزارم از صدایِ قلـــم هـــــای بعدِ تو

ermia 1392/03/02 ساعت 19:37



از آن دو چشم خیالی نماند چاره مرا
گمان کنم که جنون می کند اداره مرا

(( تنم به پیله تنهاییم نمی گنجد ))
رها کنید از این حجم بی قواره مرا

در این اتاق که پیوسته برف می بارد
مگر تو گرم کنی با غمی دوباره مرا

تویی که در نفسم عطر شعر می پاشی
و از شکاف دلم می کنی نظاره مرا

تویی ... تو آن شبح گنگ پشت پنجره ای
که با کرشمه ابرو کنی اشاره مرا

دو چشم تو دو پرستوی خیس وخواب آلود
نشانده اند به دریای دردواره مرا

بپرس از در و همسایه ها خبر دارند
به سنگ حادثه بخشیده ای هماره مرا

دوباره لایه درختان خیس لیموزار
کبوترانه کسی می کند نظاره مرا

همیشه فرق من و تک تک شما این است
که آفریده خداوند بی ستاره مرا . . .

هرچه این احساس را در انزوا پنهان کند

می تواند از خودش تا کی مرا پنهان کند؟

عشق قابیل است؛ قابیلی که سرگردان هنوز

کشته خود را نمی داند کجا پنهان کند!

در خودش من را فرو خورده ست، می خواهد چه قدر

ماه را بیهوده پشت ابرها پنهان کند؟

ermia 1392/03/02 ساعت 19:39



می روم شاید کمی حال شما بهتر شود
می گذارم با خیالت روزگارم سر شود

از چه می ترسی ؟ برو دیوانگی های مرا
آن چنان فریاد کن، تا گوش عالم کر شود

می روم، دیگر نمی خواهم برای هیچ کس
حالت غمگین چشمانم ملال آور شود

باید این بازنده هربار- جان عاشقم-
تا به کی بازیچه این دست بازیگر شود؟

ماندنم بیهوده است، امکان ندارد هیچ وقت
این من دیرین من، یک آدم دیگر شود



شیرین خسروی

به رفتن تو سفر نه ، فرار می گویند
به این طریقه ی بازی قمار می گویند

به یک نفر که شبیه تو دلربا باشد
هنوز مثل گذشته «نگار» می گویند

اگر چه در پی آهو دویده ام چون شیر
به من اهالی جنگل شکار می گویند

مرا مقایسه با تو بگو کسی نکند
کنار گل مگر از حسن ِ خار می گویند؟

تو رفته ای و نشستم کنار این همدم
به این رفیق قدیمی سه تار می گویند

ermia 1392/03/02 ساعت 19:40



بغض غریبی در میان بیت ها جاری است، می فهمی؟
وقتی اسیر غصه ای ، لبخند اجباری است، می فهمی؟

آبی ترین بودم میان وسعت چشمت، ولی حالا
پرپر زدن در این قفس از روی ناچاری است می فهمی؟

وقتی که در رویای من قاب تو خالی شد ندانستم
تصویرهای ِ زندگی، کابوس بیداری است! می فهمی؟

من با تو هستم تا همیشه، تو بدون من .... نه ممکن نیست
این عشق بی فرجام هم نوعی ‌خودآزاری است، می فهمی؟

تا سد شدی، بر اشتیاق ِ روزهای رفته از دستم
دریای پشت پلکها، دیوان اشعاری است، می فهمی؟

شوری به پا کن در میان دفترم موجی خروشان باش
وقتی نباشی هر غزل هر واژه تکراری است،‌ می فهمی؟

من روزه ی دلتنگی ام را با تبسم های تو وا می کنم
پس " رَبَنّایَت " رابخوان، هنگام افطاری است، می فهمی؟


نسیم پریشان

حسودم،

به انگشت‌هایت

وقتی موهایت را مرتب می‌کنند

حسودم،

به چشم‌هایت

وقتی تو را در آینه می‌بینند

و حسودم،

به زنی که رد شدن از لنزهای رنگی‌اش

رنگ پیراهنت را عوض می‌کند



چه کار کنم؟

من زنِ روشنفکری نیستم

انسانی غارنشینم،

که قلبم هنوز در سرم می‌تپد؛

- که بادی که پنجره‌های خانه‌ام را به هم می‌کوبد،

روزی اگر موهای دیگری را پریشان کرده باشد چه؟

و بارانی که باریده و نباریده تورا یادم می‌آورد،

روزی اگر دیگری را یادت بیاورد چه؟

بعــــــــــــــــــــله؟

:)

لی لی 1392/03/02 ساعت 20:25

دوست عزیزم سلام
دختری بنام پریا مسعود نیا گمشده اومدم به وبتون که از خوانندگان شریفتون بخواهین این مسئله رو به اشتراک بزارین
انشاا... که هر چه زودتر دل پدر و مادر این کوچولو شاد بشه
برای دیدن عکس این طفل معصوم کافیه اسمشو سرچ کنین
تلفن پدر:

09128765431

امیدوارم زودتر پیدا بشه...

درود بر تو نازنینم

ارزوهایت ارزوهای بهاری ست آرزو می کنم دنیای تو زیت پس بهاری باشد و خالی از غمهای پاییزی

پستو خوندم و لذت بردم
سپاسگزارم که به من سر میزنی عزیز دلم

غمهای پاییزی به زیبایی ه اشک های اردی بهشتند ها :)

تا باشه از این غمها تا باشه از این شادی ها تا باشه فقط باشه...!!!

میترا من را یاد معلم زبان دوران راهنماییم میندازی

شبیه تو بود...

:)

خب با احترام در برابر همه ناراحتی شما دوست عزیزاز پایان یافتن اردیبهشت این خوشبینانه ترین حالت ممکن بود!یه دیدگاه اردی بهشتی تمام عیار!
...
کاش می شد همه این اتفاقات مزخرف رو نادیده گرفت... و فقط به فکر پایان اردیبهشت بود... وقتی همه اردیبهشت ها داره عقیم می شن! من فکر می کنم دیگه اردیبهشتی از راه نمی رسه که بخواد تموم شه...
...
شاید این نوشته ها با وب شما و نوشته شما همخوانی نداشت... بابت این می بخشی منو...

وقتی قراره غرق بشی دست و پا زدن فقط خسته ت میکنه

وقتی قراره از اون بالا که داری سقوط میکنی بمیری ،تقلا کردن فقط زخمی ترت میکنه...

وقتی قراره نابود بشی ،زار زار کردن فقط زودتر تمومت میکنه

من زور میزنم از تمام تموم شدن هام لذت ببرم

کاش ببرم

کاش ببریم

کاش زودتر از مردنمون نمیریم :)

مطمئنن با تک تک کلمه هاش همخونی داشت آقاااا

ممنون که گفتید...

خوشحالم که شنیدم :)

mamad 1392/03/03 ساعت 00:22

نوترین شعر من از دفتر آغوش تو بود
رودکی را غزل چشم تو نیما می‎کرد

بهمن به تن دارم تو با آغوش مردادیت

اردیبهشتم کن که اوضاع معتدل باشد...

آخی الهی قربونت برم کاش میتونستم تمام فصلهارو برات بهار کنم و تمام ماههارو اردی بهشت..کاش میتونستم سه شنبه رو از تقویم حذف کنم الی عزیز و با احساسم ماها آدم بزرگ نیستیم فقط زود بدنیا اومدیم....

کاش میشد تمام فصل ها زمستون بود و تمام ماهها اردی بهشت و تمام روزها چهارشنبه...

هی شمایی که زود به دنیا اومدید ،دوستتون دارما :)

خوش به حالم که تو مامان نسرینمی :)

saji 1392/03/03 ساعت 02:32 http://www.randeshode.blogfa.com

من قول دادم بر میگردم
الی
لجبازی تمامی ندارد...

لجبازی شناسنامه ی دختران است ساجده :)

سلام الی جان
وقت زیبا بخیر


باید دختر باشی تا بدانی پدر لطیف‌ترین موجود عالم است...

باید دختر باشی تا ته دل‌ات قرص باشد که هیچ‌وقت

جای دست پدر روی صورت‌ات نخواهد افتاد مگر به نوازش!

باید پدر باشی تا بدانی دختر عزیزترین موجود عالم است...

تا پدر نباشی نمی‌توانی درک کنی دختر داشتن افتخار پدر است!!!

باید دختر ِ پدر باشی تا احساس غرور کنی...

باید پدر-دختر باشید تا بدانید چه شگفتی‌هایی دارد این عالم!

چه عزیز است اخم تلخ پدر و ناز دختر...

چه نازک است دل پدر که طاقت دیدن اشک دختر را ندارد...

باید پدر-دختر باشید تا...

پدرم، تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم

فرشته ها هم میتوانند مرد باشند!!!

روزت مبارک پدر

باید الـــــی باشی تا....

روز تمام "مـــــــَــرد "ها مبارک...


مرسی آقاااا

متانت 1392/03/03 ساعت 20:07

دختر شیرین ...الی جان...خوشحالم که باز هم خوندمت...بوسه

متانت میدونی چقدر خوشحالم باز اسمت رو اینجا میبینم؟

دلم برای آرامشی که توی جمله های کوتاهت موج میزد تنگ شده بود دختر :)

آی میس یو :)

مریم 1392/03/05 ساعت 11:13 http://brightns.blogfa.com

چقدر حرفهایت نزدیک است...در همین حوالی...
دختر اردیبهشتِ من...

کاش دختر اردی بهشتی بودم مریم...

من دختری ر آستانه ی فصلی گرمم

من کجا و اعتدال اردی بهشت کجا؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد