_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

بــه آفتــاب سلامـــی دوباره خواهـــــم داد...

هوالمحبوب:

شــــد هــــوا سپـــیــــد ، در اومــــد خورشید

وقت اون رســـــید که بـریــــم به صـــحرا...

خوب خیلی مهمه صبحت چه جوری شروع بشه.کی صدات کنه.یا اصلا چه جوری صدات کنه.اصلا کسی باشه که چه جوری صدات کنه یا نه.مهمه چشماتو باز میکنی کیو ببینی یا کی یا چی رو نبینی...اولین جمله ای که میشنوی چی باشه یا حتی اولین جمله ای که میبینی...اینکه کی از کـِـی منتظر بیدار شدنته.اینکه با چه صدایی بیدار بشی و پرت بشی توی دنیا...

از همین حالا و از همین اول بگم خوش به حال همه تون که یه عالمه خوشبختید اگه اونی که دوستش دارید یا حتی دوستتون داره اولین کسیه که میبینیدش و زنگ صداش را میشنوید که آروم و مهربون صداتون میکنه و یا وقتی تقلا میکنید که چشماتون را باز نکنید و بیشتر بخوابید پتو رو از روتون پس میکنه و دستتون را میگیره و بلندتون میکنه و هلتون میده توی دستشویی تا دست و صورتتون را بشورید یا اونقدر هی صداتون میکنه یا سر به سرتون میذاره که از حرصتون بلند بشید برید حسابش را برسید و بالاخره از خواب بیدار بشید و یا حتی صداتون نمیکنه ولی وقتی چشماتون را باز میکنید میبینید غرق شده توی صورتتون که چه جوری خوابیدید و داره کیف میکنه از لحن خوابیدنتون و منتظره کم کم بیدار بشید و پر میشین از شوق وقتی چشمتون میفته به چشماش.

فرقی نمیکنه اون کی باشه.مامانت...بابات...آجیت ...داداشت...عباس آقات...کبری خانومت...دوستت...عزیزترینت و یا حتی گربه ت!!!(به جان بچه ی آخرم که به باباش کشیده مثال زنده سراغ دارم که گربه ش بیدارش میکنه!) مهم دیدن اولین تصویر روزت از صدا و یا صورت کسی ه که دوستش داری و باعث یه حس خوب میشه که تا آخر شب حتی با یه عالمه خستگی و غصه باز هم مزه ش زیر دندونت می مونه :)

حالا اومدیم و نبود اونی که باید باشه و یا شایدم بود ولی چه جور بودن را بلد نبود!نمیشه به خاطر این قضیه بریم بمیریم که! یا تا آخر شب غم باد بگیریم و یا روزمون رو گند و خاک برسرانه شروع کنیم که!اصلا به درک که دیشب تا دیر وقت بیدار بودی و برای تمومه زندگیت غصه خوردی یا از گریه خوابت برده یا یه کسی بوده که با پنجول هاش اعصابت را خط خطی کنه تا با درد بخوابی.یا اصلا نبوده تا نبودنش بشه سوهان روحت...

همیشه ساعت پنج و ربع با این صــدا یه دونه چشمام را باز میکنم .جلوی دهنشو میگیرم و بدون استثنا بهش میگم الان پا میشم یه خورده صبر کن!یه ربع بعد باز همیــن  شروع میکنه صدام کردن و این بار باز به زور چشمامو باز میکنم و به بالا نگاه میکنم و میگم :"خدا خوابم میاد خو!الان پا میشم یه کم صبر کن ،باشه؟ " و اونقدر یه کم صبر میکنه که آفتاب میزنه!!!

یک ساعت بعد همونطور که غرق خوابم با ناز و ادا صداش میاد که بهم میگه "چشماااتو باز کن ببین یاد منو کنارته ...!"  و منم بی جنبه شروع میکنم خودمو لوس کردن تا هی برام بخونه و از رووو بره ،دیگه اون آخراش که بهم میگه "نامهربون " لجم میگیره و همونطور که چشمام بسته جلوی دهنش را میگیرم تا ادامه نده و باز شیرجه میرم توی ادامه ی خوابم...

ولی دلبر من سمج تر از این حرفاست.دقیقن نیم ساعت بعد از یه حربه ی دیگه استفاده میکنه تا بیدارم کنه و این بار با شیطنت میخونه :" قوقولی قوقو خروس میخونه...صبح شده چشماتو واااااااا کن... "  آقا آآآآآآی حال میده!آآآآی حال میده! اصلا صداش اذیتم نمیکنه برعکس هی دلم شروع میکنه ضرب گرفتن ولی عمرا چشمامو باز کنم و وقتی بهم میگه :"میره به سوی دبستان.." از اونجایی که دیگه دوران دبستان رفتنم تموم شده محلش نمیذارم تا خودش خسته بشه.

یعنی اراده را فقط باید از این موجود یاد گرفت.دقیقن یه ربع بعد اونقدر دلبرانه و ماهرانه زیر گوشت زمزمه میکنه :"جان مریم چشماتو وا کن..." که دیگه کم کم از خباثت خودم بدم میاد و دلم میخواد چشمامو باز کنم و پاشم ولی لامصب اینقدر قشنگ زمزمه میکنه برام که دلم میخواد تا آخر عمر بخوابم و اون برام بخونه و دلم هم نمیاد بزنم توی ذوقش که :"مگه من مریمم که میگی جان مریم ؟" و اونقدر میخونه تا خسته میشه و من هم کم کم دستم را میبرم طرفش و به نخوندنش کمک میکنم...

ولی اونم بالاخره مثل بقیه خسته میشه و تیر خلاص را دقیقن یه ربع بعد میزنه که بهم میگه :"سوگلی..." و از تمام عواطف و احساساتم نهایت سوءاستفاده را میکنه وقتی بهم میگه :"سوگلی چشماتو وا کن دارم آتیش میگیرم ...سوگلی مگه نمیبینی که دارم میمیرم..."...آقا دیگه وقتی قضیه را ناموسی میکنه و پای احساسو میکشه وسط دیگه تاب نمیارم و پا میشم که نمیره و بالاخره به آفتاب سلامی دوباره میدم!

اصلا مهم نیست بعد از بیدار شدنم چه اتفاقی میفته و دنیا همون دنیای دیشب و دیروزه و حتی بدتر...حتی مهم نیست چقدر دنیا و تمام عواملش دست به دست هم میدند که با تمام قوا تست اعصاب ازم بگیرند و یا مقاومتم را بسنجند و یادم بندازند تو حق نداری یادت بره باید غصه بخوری!

مهم اینه با قشنگترین صداها بیدار شدم.مهم اینه گوشیم را دستم میگیرم و تمومه اون حس خوب را تا از بین نرفته توی یه صبح بخیر قشنگ مینویسم و میفرستم تا بره به جایی که باید بره و منم بشم یکی از اونایی که منتظر بیدار شدنه یکی دیگه ست .

مهم اینه بعدش همه ی زورم را میزنم تا برخلاف همه ی اون چیزایی که دورو برم میگذره و اون بغض لعنتی که نمیدونم اول صبحی چی از جونم میخواد تمام شوقم را هل بدم توی کلمه ها تا با حس خوبی که بقیه از این شوق بهشون دست میده ، پر بشم از حسهای خوب...

خوب خیلی مهمه صبحت چه جوری شروع بشه.کی صدات کنه.یا اصلا چه جوری صدات کنه.فرقی نمیکنه اون کی باشه.مامانت...بابات...آجیت ...داداشت...عباس آقات...کبری خانومت...دوستت...عزیزترینت ...گربه ت و یا حتی ملودی آلارم موبایلت!!!

الـــی نوشت :

یکـ) صبــــــح بخیـــر دنــیـــــــا

صبــــح بخــــیر همه ی دنیـــــا

صبــح بخــــــــیـر الــــــــــی...

دو )تمام صبح بخیر گفتن ها و شنیدن ها یه طرف...صبح بخیر شدن تو یه طرف.

سهـ)یه همکلاسی خوب دارم که گاهی اول صبح با یه جمله ی خوب و در انتهای جمله یه صبح بخیر تمومه حسهای خوب را از راه دور بهت انتقال میده.آقای اسدی برای صبح بخیر گفتن های لحظه هایی که دقیقن به موقع است ازتون یه دنیا ممنونم .

چاهار) گــــرنبود مَشرَبه از زر ناب            با دو کف دست توان خورد آب...

برای شنیدن تمومه اون نواهای دل انگیز صبحگاهی که تمام تلاششون را میکنند من را بیدار کنند میتونید روی هر ملودی کلیک کنید. هر چی هم میگید خودتونید :)


نظرات 72 + ارسال نظر
دوست 1392/03/22 ساعت 13:35

..............................

همیشه یه راه حل براش پیدا میکنی.بلدی چی کار کنی

حالم نه اصلا خوب نیست...تا بعد بهتر میشود ....اما تو به روووم نیار :)

اصلا تهییج نشدم با جمله هات که اون دوست کیه :)

به من چه اصلا :|

آره...این جمله را قبلا هم شنیدم،همیشه یه راهی براش پیدا میکنم

حتی اگه گول زننده باشه

حتی اگه مسخره باشه

حتی اگه خنده دار باشه...

بلدم که بلد باشم حتی اگه بلد نباشم :)

لذت بردم بسیار عالی بود
.............................

با سلام وعرض ادب و احترام
آمدیم کـــَــز پنجره ی نگاه فردوسی وشاهنامه
سفر کنیم به سرگذشت عبرت آموز بلــوچ وبلوچستان
نگاهت را چشم در راهم که بازآید نگاهت در نگاهم
[گل]
[گل] [گل]
[گل] [گل] [گل]
[گل] [گل] [گل] [گل]
[گل] [گل] [گل] [گل] [گل]
[گل] [گل] [گل] [گل] [گل] [گل]
[گل] [گل] [گل] [گل] [گل] [گل] [گل]
[گل] [گل] [گل] [گل] [گل] [گل]
[گل] [گل] [گل] [گل] [گل]
[گل] [گل] [گل] [گل]
[گل] [گل] [گل]
[گل] [گل]
[گل]

با تشکــــر...

یهویی تصمیم گرفتم انتهای هر اس ام اسی که میفرستم بنویسم (صبح بخیر) هر موقع روز که میخواد باشه. قدیم تر ته همه اس ام اس هام مینوشتم (شب بخیر مادام) حالا میخواست طرف سیبیل کلفت هم بوده باشه فرق نمیکرد

همیشه همه چیزت برام با مزه بوده دیازپام

چه از اون جمله های مغرضانه ت بگیر چه از این شب بخیر گفتن ها و صبح بخیر گفتن ها

دلم برای تمام روزایی که گذشت تنگ شده بود دیازپام

واقعن به یه دونه ت احتیاج داشتم :)


خیلی قشنگ بود
هم کارت هم نوشته ات

و چقدر اسم تو قشنگه سمره :)

متانت 1392/03/22 ساعت 22:11

خوبم دختر شیرین...تعطیلات شروع شده...در خدمتون باشم پایتخت وقتی تشریف اوردین...خوشحالم ارمیای نبی باز هم اشتی کردن و شعرهارو لطف میکنن می نویسن

خدا را شکر که خوبی متانتم

و البت تابستون اوج روزهای کاری ه من ه...

ولی دلم عجیـــــــــــب برای پایتخت تنگ شده...

دعا کن بشه که بتونم باز بیام...

چقدر با متانت بستنی خوردن توی گرمی تابستون اونم توی پایتخت بچسبه :)

+ در خبری که هم اکنون به دستم رسید لازم به ذکره ما هم گویا همراه با جمع کثیری خوشحالیم! منم بهشون میگم پیغمبر بشه من بهش ایمان میارما ، فکر میکنه الکی میگم ،باز تا یه چیزی بهش میگیم قهر میکنه و دیگه هیچی نمیگه!آخه تو بگو متانت جون نبی هم اینقدر بی طاقت میشه آخه؟ اگه میخواستیم در برابر دعوتش به دین و آیینش مقاوت کنیم حتما قهر میکرد به جای دهن نهنگ میرفت تو دهن اژدها!تا می اومد توبه کنه پودر میشد میرفت هوا!اون وقت ما از کجا نبی می اوردیم برامون شع ـر بشه آخه ؟

ermia 1392/03/22 ساعت 23:02

ایـن بار هم ستـاره ی تــو آسمان مـــن

جـولان خاطــرات خوشت در جهان مـــن

مـــن آنـقـــدر درون تـــو گم می شــوم که بـاز،

دیگر کسی نیافتـه بـاشـد نـشان مـــن

امــا همیشه تلخی ابهام و شک و تــرس

چـون دشنـه ای نشسته بـه پشت گمـان مـــن

یعنی به گـور می برم ایـن آرزو کـه، کاش

مــن تا ابـد بـرای تــو باشم، تــو آن مــن؟

اما… تـــو مال هیچ کسی…نه! نمی شوی!

این حـرف را نـدیـده بگیر از زبان مــن
* * *

مـــن آرشـــم! مردانه چله می کشم،

با قطـــره های اشک خودم بـر کمــــان مـن!

امـا اثــر نمی کند این گریـــه هــا و درد

دارد جـــوانه می زنـد از استخــوان مــن

مـــن خستـه می شوم و غـــزل رو به آخر است

مـــن خسته می شوم و تــن نیمه جان مـــن،



دارد برای مـــــرگ خـود آمـاده می شود…

شهر من رو به زوال است تو باید باشی

دل من زیر سوال است تو باید باشی

فال حافظ زدم آن رند غزل خوان می گفت

زندگی بی تو محال است تو باید باشی ...

ermia 1392/03/22 ساعت 23:04

مثل یک روحی ؛ رها از بند زندان و تنی!

دور هم باشی اگر از من ٬ همیشه با منی

خوب می دانی که در قلبم کسی جای تو را ...

بعد ِ تو دنیا برای من به قدر ارزنی ...

تو همیشه بی خبر مهمان بغضم می شوی

بی هوا از چشم های خسته ام سر می زنی

خسته ای از این همه طوفان پی در پی ولی

تو امید آخر عشقی ٬ نباید بشکنی !

گرمی دست تو غم را از دل من می برد

مثل یک آتش که می افتد به جان خرمنی

این همه مهر و محبت کار دستت می دهد

وای از آن روزی که دستت می رسد پیراهنی...

اِن یکادُ الذینَ ... چشم نامحرم به دور !

چشم این قوم و برادرهای شوم ِ ناتنی!

من نمی خواهم که هرشب یاد تو باشم ولی٬

تو مگر از خواب های خسته ام دل می کنی؟!

دوست داری بازهم "پروانه تر" از این شوی؟

که تمام لحظه هارا پیله دورت می تنی؟

فکر کن بود و نبود من چه فرقی می کند!؟

مثل من این روزها وقتی به فکر رفتنی

رد پایت را بگیر از کوچه های این غزل

گرچه تو تنها دلیل شاعری های منی...

از شاخه پریدنت مرا خواهد کشت

هر گوشه خزیدنت مرا خواهد کشت

ای سیب همیشه سرخ نایافتنی

اندوه ندیدنت مرا خواهد کشت

ermia 1392/03/22 ساعت 23:09

نکـــــــه در خونش طلا بود وشرف

شانـه یی بـالا تکـانـد و جــام زد

چتــر پـولادیـن نـا پـیـدا بـه دست

رو به ساحـل های دیـگر گام زد

***
در شگفت از این غبار بی سوار

خشمگین مـا نـا شریفـان مـانـده ایم

آبــها از آسـیـاب افتــاد ؛ لــیک

باز ما با موج و طوفان مانده ایم

***
هر که آمد بار خود را بست و رفت

ما همان بد بخت خوار و بی نصیب

زآن چه حاصل؛جز دروغ و جز دروغ؟

زین چه حاصل جز فریب و جز فریب؟

***
بــاز می گویـنـد فــردای دگــر
صبر کـن تا دیگــری پیــدا شود
کــاوه ای پیــــدا نخــواهـد شد
امیــــــد!
کاشکی اسکندری پیدا شود

(برای تمام مناظره ها-مسابقه های هفته و به قول شما خارجیا and so on....

ملاسوار خر شد گفتند این سیاسی ست

بایرامقلی پدر شد گفتند این سیاسی ست

درداستان ، گلعنبر ، نُه بار بچّه زایید

نُه تاهمه پسر شد گفتند این سیاسی ست

دل میخورند و قلوه خوبان شهر با هم

تا شام ما جگر شد گفتند این سیاسی ست...

یاروقمر قمر گفت گفتند بی خیالش

تا ماه ما قمر شد گفتند این سیاسی ست

دانشجویی ز کرمان از بخت بد هنر خواند

یک روزباهنر شد گفتند این سیاسی ست

یک چشم عمه چپ بود گفتند اجتماعی ست

بابابزرگ کر شد گفتند این سیاسی ست...

عطّارنسخه ای بست گفتند شبهه ناک است

خیّام کوزه گر شد گفتند این سیاسی ست

شاعربه فکر افتاد مردن چه چیز خوبی ست

آماده سفر شد گفتند این سیاسی ست
.
.
ما که کلا کاری به سیاست نداریم ارمیای نبی...ما را قاطی نکنین :|

ermia 1392/03/22 ساعت 23:12

از من نپرس اهل چه هستند مردمم

از من نپرس مرده پرستند مردمم

جانم به لب رسیده ٬به دور از جنابتان

گاهی چقدر ظالم و پستند مردمم

قبله کمی به راست!که از قبله حرف زد؟

مایل نباش این همه٬مستند مردمم

شاید نگو که مطمئنا اهل دوزخیم

از بندهای قید نرستند مردمم

آخر زمان شده و همه بی خیال هم

عجل فرج چه سود که سستند مردمم

شالی که بسته ای به کمر باز کن ٬نیا

اینجا کمر به قتل تو بستند مردمم

هرچند غیر ما همه جارا گرفته اند

اینجا هنوز مثل نخستند مردمم

۸۵ رفت و اینجا هنوز در٬

سال هزاروسیصدو شصتند مردمم

ادامه دارد... :)

ermia 1392/03/22 ساعت 23:12

مهدی پس از شهادتت افسوس می خوریم

گفتم نیا که مرده پرستند مردمم...

من چوب خطم پر شده با این حساب اما٬

این بار هم من از تو خواهش میکنم ...

برگرد...

ermia 1392/03/22 ساعت 23:14

بد نرفتی که خوب برگردی

از دلم طعم دود می آید

چشم هایم دوباره خیس شده

بوی زاینده رود می آید



با کمی انعطاف٬ امروزت

مثل نوروز قبل خواهد شد

من و تو روز هایمان هر روز

بهتر از روز قبل خواهد شد



بار و بندیل را زمین بگذار

نرو ٬ از انتظار می ترسم

کوپه کوپه به پات می افتم

از صدای قطار می ترسم



خنده هایی که رودبارم شد

مثل یک اتفاق تاریخی

تخت جمشید تر٬ خرابم کن

مثل یک داغ ٬ داغ تاریخی



مانده ام ٬ مثل برگ پاییزی

جنس کفش مسافران از چیست

در لگد مالی قشنگ خدا٬

هیچ کس واقعا مقصر نیست



هیچ کس بی قراری خود را

به نگاهی کبوترانه ندوخت

هیچ کس عاشقانه گل نخرید

هیچ کس صادقانه گل نفروخت



خیره در بی قرار چشمانت

قطره هایی که غرق احساسند

دست از بی قراری ام بردار

شاهرگ ها همیشه حساسند



گفتم امشب خدا چه غمگینی

چون پری های شعر فرخزاد

من چه شکلی تورا ببوسم پس؟

دود را حلقه حلقه بیرون داد



ریسک یعنی :تورا نبوسم که٬

باخت از انتظار بدتر نیست

هر چه دارم نثار خواهم کرد

هیچ چیز از قمار بد تر نیست



تو بزرگی و من دلم تنگ است

ساز غمگین ٬دهل نمی خواهد

چاره ای نیست٬خیس خواهم شد

اقیانوس ٬ پل نمی خواهد



لحظه ی اوج اوست٬بر خیزید

دیگر اما ٬ ولی نمی خواهد

قلب ها را کنار بگذارید

ماه من صندلی نمی خواهد



گیس هایی شبیه مینیاتور

پیچ و تاب شدید یک جریان

دختری که بلند خواهد شد

روی جادوی دست فرشچیان



سیل غم ها و من ٬من تنها

و تو که توی هرم دستامی

مثل آواز خوب خواهی ماند

مثل گلپونه های بسطامی



می شود یک نگاه نافذ را

سال ها بی کلام بگذارم

بگذارید توی این مجلس

شعر را نا تمام بگذارم

من چسب زدم به تار و پودم یک عمر

خون‌مرده و زخمی و کبودم یک عمر

حالا که نگاه می‌کنم،‌ می‌بینم:

من عاشق کاکتوس بودم یک عمر

ermia 1392/03/22 ساعت 23:15

از فرم نگات٬ لکنتم می گیرد

دائم دل بی لیاقتم میگیرد

باشم؟بروم؟بگویم؟ آخر چه کنم؟

ماندم بخدا٬خجالتم می گیرد

+++++

امشب به سرم زده، جنون خواهم کرد

یک آیه بگو، کن فیکون خواهم کرد

داغ است تنم، خدا به فریاد رسد

چاقو به دلم نشسته، خون خواهم کرد

+++++

از روی گلت دلم خجل خواهد شد

بر بستر عشق منتقل خواهد شد

امروز به بعد، با توانایی تو

هر چیز به خون نشست، دل خواهد شد

آه است خیابان به خیابان به لبم

از این همه بی تفاوتی در عجبم

تو مثل مسافری که دیرش شده است

من مثل چراغ قرمز نیمه شبم

ermia 1392/03/22 ساعت 23:17

چون چشم تو آیینه ندارم دیگر

جز خس خس تو سینه ندارم دیگر

تو آمدی و من همه را بخشیدم

از هیچ کسی کینه ندارم دیگر

+++++++

در تور من افتاد ولی صید نشد

نامی که کنار نام من قید نشد

هر روز بدون او دلم می لرزد

این خانه تکان خورد ولی... عید نشد

++++++++

من خانه ندارم که تحمل بکنم

دردانه ندارم که تحمل بکنم

اینقدر از آسمان برایم نفرست

من شانه ندارم که تحمل بکنم

+++++++

نوش است اگرچه قند لازم دارد

این شط دو سه سیل بند لازم دارد

از فصل درو گذشته آبادی تان

این مزرعه گوسفند لازم دارد

+++++++

از دیده و دل هیچ ندارم فریاد

من با تو خوشم ولی جماعت نا شاد

ماندم که کدام را ببندم خوب است:

دروازه ی شهر یا دهان های گشاد؟

++++++++++

از تیشه ی تو که پیکرم خونین است

هی سنگ نزن خودم سرم سنگین است

بگذار کمان به دست آرش باشد

فرهاد لیاقتش همان شیرین است

یک عمر دویده‌ام؛ چه می‌فهمی تو؟

هرگز نرسیده‌ام؛ چه می‌فهمی تو؟

تو خواه سیاه باش، تو خواه سفید

من مارگزیده‌ام؛‌ چه می‌فهمی تو؟

ermia 1392/03/22 ساعت 23:17

ندیده اید کسی بیقرار گریه کند؟

کسی که بیست و سه باران٬بهار٬گریه کند؟

چقدر صخره شود موج های عاشق را؟

چقدر ماهی تنها٬دچار٬گریه کند؟

همیشه گوشه نشینی دلیل تنهائیست

چقدر شاعر دریا کنار٬گریه کند؟

هزار دانه ی یاقوت داری و باید٬

هنوز او که ندارد انار گریه کند

هنوز او که غریب است غرب می ماند

که با شنیدن سوت قطار٬گریه کند

تمام حرف دلم مال یک نویسنده ست

نشسته است که بی اختیار گریه کند

طلب نمی کنی آقا؟فقط همین یک بار...

.........................................................

به هر دری زده ام تا ببینمت گاهی

طلب نمیکنی آقا خودت نمی خواهی

تو دور دوری از اینجا منم که سربازم

سه ۸ رنگ طلایی زدم به این ماهــ

ــ چه ام که وقتی تموم شد بیام به دیدنتون

اگه نبینمت آقا میرم تو گمراهی :)

ermia 1392/03/22 ساعت 23:19

یکی از بانک وام میگیرد٬یکی از سنگ٬پشت پرچین ها

یک نفر توی ضامنش مانده ٬یک نفر روی ضامن مین ها

یک نفر طفل تازه ای در دست٬توی تبریک های یک فامیل

یک نفر دست بسته خواهد دید٬کودکش را به زیر پوتین ها

تیتر یک روزنامه ی معروف:صرفه جویی مصرف بنزین

آنچه اسراف می شود خون است٬قطره هایی کنار ماشین ها

رفتن مرد زیر یک وانت٬مرگ یک زن کنار کابینت

همگی اتفاق می افتند٬مرگ هایی بدون نفرین ها

آن طرف جنگ حاصلش کسر است٬کسر یک مرد از جنازه ی زن

این طرف چند قشر روشنفکر ٬بر سر انحصار کابین ها

یک جهان در برابر یک شهر٬ فقط اخبار گوش خواهد کرد

عده ای گاه گاه در ذکرند٬ عده ای غرق توی آمین ها

درد ٬ابعاد ساده ای دارد٬مثل خط های روی پیشانی

مثل دفن پسر به دست پدر٬در حصارخطوط و خط چین ها

+++

از فضای سیاه بیزارم٬ من هنوزم به پارک خواهم رفت

من هنوزم به عشق معتقدم بی خیال صدای پوتین ها...

بر خاک نشست و غربت اندوزی کرد

بر دامن خویش ، زخم گل دوزی کرد

ایلام ، زن بلوطی قصه ی ما

یک روز به تنگ آمد و خودسوزی کرد

ermia 1392/03/22 ساعت 23:20

امشب شعرم میومد خیلی.ببخش زیاد شعر گذاشتم.
......................................................
همین.

آدم برای شع ـر شدن معذرت نمیخواد ارمیای نبی

این هزار دفعه

حالا من باز یه چی میگم باز شوما میگی چرا

عجبا!

مسئولین چرا رسیدگی نمیکنند ؟ :)

بنویس
بنویس و هراس مدار
از آنکه غلط می‌افتد
بنویس و
پاک کن
همچون خدا که هزاران سال است
می‌نویسد و پاک می‌کند
و ما هنوز مانده‌ایم
در انتظار پاک‌شدن
و بر خود می‌لرزیم.


شمس لنگرودی

+

حاضری گوش باشی

یه در صد فک کن حاضر نباشم

یا بلد نباشم که حاضر باشم

یا نخوام که باشم :)

وقتی روی زمین نشستی این حرف ها به یادم امد

به چه فکر میکنی؟و در انتظار چه چیزی هستی عزیز

به انتظاری قطاری که سوت کشان به سویت آید تا تو چمدان دلتنگی هایت را در آن گذاری و بروی به سوی شهری که هیچکس منتظرت نیست

یا به انتظاری قطاری هستی که فکر میکنی تمام شادی های دنیا در آن هست و تو چمدانت را آوردی که پر از شادیش کنی

با در انتظاری مسافری هستی که شاید خبری از شهر ناشناخته آورده باشد و تو فکر کنی آن سرزمین همان جایست که باید بروی

میدانم که دلتنگ هستی و خسته از آدم های که رنگ انسانیت دارند اما بوی از انسانیت ندارند،
انتظار بکش که امید انسان به انتظار هست اما اگر خسته ای با من بیا تا به سوی نوری رویم که آشناتر از آشناست و در این راه فقط چترت رابردار تا خیس نشویم،هرچند خیس شدن زیر باران یعنی شسته شدن دل از رنگ حسادت و کینه

نیا! به درد خودم گریه می کنم، باشد

شما که از بدی حال من خبر داری

«صلاح مملکت خویش خسروان دانند»

ازاین به بعد غزل، من ندارم اصراری

نیا! که وُسع خرید کلافِ نخ هم نیست

شما که با خبر از نرخ هایِ بازاری

امان نمی دهدم گریه، درد و دل دارم

به سینه مانده چه ناگفته هایِ بسیاری...

ما یه عمره منتظریم آقااااا :)

رقصنده 1392/03/23 ساعت 10:49

خانووم ارزونتر حساب کن مشتری شیم

انگار حواست به بازار نیستا رقصنده جون...

ارزون حساب کردم برا شوما :)

الان که انتخابات کلی تاثیر گذاشته ولی من اونم صرف نظر کردم :)

خودم 1392/03/23 ساعت 11:03 http://raha70sh.blogfa.com

من شادترین
آدم این حوالی ام!

چه سوژه ای ! چه نگاهی! چه حس زاویه داری !

و خلق یک اثر و اقتباس همیشه ...

خدا را شکر خودم :)

اگرنمی توانی شاهراه باشی ،کوره راهی باش اگرنمی توانی خورشیدباشی،ستاره باش کمیت نشانگرپیروزی ویا ناکامی تونیست، بهترین هرآنچه که هستی باش

خیال نیست وجودم حسادت است همه

همیشه هر چه شدم با همه وجود شدم...

همیشه هر چه شدم با همه وجود شدم...

همیشه هر چه شدم با همه وجود شدم...عجب!

سیده 1392/03/23 ساعت 22:18

1 نظر اینجا اومده و تایید نشده یا نیمده؟

فک کنم اون نظر ِ فقط مال خودم بود ،نه؟

خوندمش و وواسه خودم نگهش داشتم :)

منتظر گزارشتم ها :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد