_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

وقتـی که دست های تـــــــو بـاشند ، می شـود...

هوالمحبوب:

در عـــــُرف مــــا پــــرنــــده شـــــدن غیـــــر ممـــــکن اســــت

وقتـــــی کـــه دســــت هـــای تـــــــو بـــــاشند ، مــی شــــود...

تموم دیشبش را نخوابیدم و تموم شب قبلش را از بس سرفه کردم.و با هر سرفه تموم دل و روده و معده و لوزالمعده و حتی انگشت شست پام می اومد توی حلقم و بر میگشت سر جاش.اثری از سرما خوردگی نبود ولی صدام و گلوم...!

هدیه ی روز تولدم بود،درست همون موقع که به خدا گفته بودم اگه به مرگ طبیعی بمیرم همینقدر دیگه عمر می کنم. و خدا دست به کار شد و یه قورباغه ی گنده فرستاد توی گلوم ،بدون اینکه مردنی در کار باشه! :)

صدای احسان با اینکه اتاق بالا میخوابید در اومده بود از این همه سرفه،الناز کلی خانومی کرده بود و صبوری که با اینکه تخت بغلی میخوابید هیچی نگفته بود.و تو بهم گفته بودی برم دکتر.

و من با اینکه هیچ دوست نداشتم برم دکتر بهت گفته بودم اگه خوب نشدم "چشم"!

و خوب که نشده بودم هیچ،بدتر هم شده بودم.دکتر رفتن را دوست نداشتم.نه وقتش را داشتم و نه خوشم می اومد برام قرصی تجویز کنه که همه ش یادم میرفت بخورم. نه خوب شده بودم و نه دکتر رفته بودم و با اینکه سعی میکردم کمتر حرف بزنم که سرفه هام لوم نده،فهمیده بودی اونقدرها هم حرف گوش کن نیستم و اتمام حجت کرده بودی که اگه روزی حرفم را گوش نکردی ناراحت نشم! ولی من هنوز هم دوست نداشتم برم دکتر!

گفتم هرچی بگی میخورم ولی دکتر نمیرم.و تو برام اسم شربتی را نوشتی که توش آویشن و عسل بود و باید شربت خوشمزه ای می بود و یه شربت دیگه که توش حرفX داشت و من همیشه از حرف X بدم می اومد که همه ش ماحصل تنبل بازی ِ خارجکی هایی بود که حالش را نداشتند بنویسند iks  و رفته بودند برای خودشون یه حرف اختراع کرده بودند به اسم X!

میدونستم اسمش یادم میره ،موبایل به دست رفتم پیش داروخونه چی و اسم شربت را از روی گوشیم براش خوندم.گفت آویشن با عسل را نداره ولی بدون عسل هست.و من بدون عسل را نمیخواستم،چون تو گفته بودی با عسل و من قول داده بودم هرچی تو بگی الا دکتر رفتن!

باید اسم شربت بعدی را میگفتم که X داشت و تا اومدم اسمش را بخونم خودش با خنده گفت "اکسپکتورانت ؟"و انگاری درست گفت چونکه X داشت و من چقدر از این حرف بدم می اومد.

شربت را داد و گفت باید کمتر حرف بزنم چون وضعیت تارهای صوتیم افتضاحه .گفتم به دلیل کارم نمیتونم حرف نزنم و وقتی فهمید چی کاره م کلی ذوق مرگ شد و برام کلی شربت و قرص ردیف کرد.بهش گفتم قرص نمیخورم و همیشه بعد از بیست و چهارساعت یادم میاد که دوازده ساعت پیش باید هر هشت ساعت یه بار یه قرص کوفتی را میخوردم.

با توجه به توضیحاتم قرص شب و صبح بهم داد و گفت بذارم بالای سر تختم که موقع خواب و بیدارشدن ببینمش و یادم نره و شربتی که فقط موقع خواب بود و یه بسته شکلات سبز رنگ با طعم نعنا که هر موقع دلم خواست ،حتی موقع کار و سر کلاس بخورم. و گفت با توجه به چشمام و علایم ظاهریم کم خونی دارم و همینکه تا الان نمردم ،مبارکم باشه :))

قرار شد دفعه ی بعد که از کنار داروخونه ش رد شدم براش یه سری سی دی آموزش زبان ببرم تا حین کار گوش بده و اون هم برای کم خونی و رنگ چشمام یه سری داروی دیگه تجویز کنه.هزینه ی دارو یه اسکناس پنج هزارتومنی بود که داروخونه چی با گفتن قابلی نداره اما شما چاهارهزار تومن بده ،هل داد توی دخلش!

باید بهت میگفتم دختر حرف گوش کنی شدم و پیاز داغ ماجرا را کم و زیاد کردم و گفتم با اینکه دارم میمیرم اما زنده م و تو گفتی باید برم دکتر و من گفتم داروخونه چی خودش دکتر بود و تو گفتی دکتر نبوده،اسکل بوده!!

 و من هنوز هم تفاوت و معنی اسکل و مونگل را نمیدونم!درست مثل خیلی کلمه ها که فقط میدونم معنی ِ خوبی نداره ولی نمیدونم مورد استفاده ش دقیقن کجاست!

و تو باز گفتی که برم دکتر ...

- اون وقت تکلیف داروهامو و چاهارهزارتومنم چی میشه؟کی پولشو میده؟

 - احسان!

- به احسان چه؟ مگه اون گفت برم دارو بخرم؟

- من گفتم فقط اون شربت را بگیر

- به من چه؟!اگه تو نگفته بودی برم داروخونه که من نمیرفتم که اونا را هم بگیرم که.

-اسم داروهاتو میگی؟

و من قرص و شربتها را ردیف میکنم جلوی چشمم و اسمشون را میگم.لعنتی ها همه شون هم توش X  دارند و منتظر می مونم که بهم بگی بخورم یا نه!

-نمیدونم والا.هرجور خودت میدونی.

-اصلا من نه داروهامو میخورم  و نه دکتر میرم گــدا!

- کی حرف پولشو زد؟

دیگه هیچی نمیگم و بعد از چند دقیقه که سکوت میکنم باز سراغم را میگیری و بهت میگم سر گذاشتم به بیابون!

- چرا؟

- نمیتونم حرف بزنم.دکترم گفته حرف زدن برام خوب نیست.تارهای صوتیم آسیب میبینه.

- تو که حرف نمیزنی.داری اس ام اس میدی.

- دیگه بدتر! نه اینکه کم خونی دارم .اگه تایپ کنم انرژی م تموم میشه و غش میکنم.غش کنم برم بیمارستان تو پنج هزارتومن میدی برام کمپوت بخری بیای بهم سر بزنی؟نمیای دیگه!بذار به درد خودم بمیرم!!

- چرا پنج تومن؟تو که چاهارتومن دادی؟

-داروخونه چی اول گفت پنج تومن میشه ولی چون شمایی چاهارتومن!

- خوب پس چاهارتومن میشه .

- نه! گفت چون منم چاهارتومن میشه.ولی اگه تو بودی که پنج تومن میشد.

- حالا که من نبودم و تو بودی .پس چاهارتومن میشه.

-اصلا من نمیتونم حرف بزنم.داره انرژی م تموم میشه م ن د ی گ ه  د ا ر م  م ی ر م 

حروف منقطع و بریده بریده انتخاب میکنم که یعنی دیگه دارم تموم میشم و تو ازم میپرسی که کجا میرم؟

- ا و ن د ن ی ...ا 

- اگه پول بدم نمیری؟

- مثلن چند تومن؟

- چهار تومن

- بی خیال!ب ذ ا ر ب م ی رم .مراقب خودت باش.حلالم کن!

-میشه نمیری؟

- آخه دنیایی که آدماش پنج تومنشون را سفت گرفتند و از خودشون جدا نمیکنند به چه درد میخوره؟ب ذ ا ر ب می رم.

- چشم پنج تومن میدم.

- از اس ام است پرینت گرفتم،اسکن گرفتم.خودش را هم تا موقعی که طلبم را وصول کنم پیش خودم نگه میدارم.نمیتونی زیرش بزنیا.

- چشم!

و بعد صدات میکنم.همونجوری که حرف صدادار یکی مونده به آخر اسمت کشیده بشه و فقط جوابش بشه "جانم " . و تو مثل همیشه میگی جانم...؟

از همون "جانم "هایی که باید پشت بندش بهت بگم که دوستت دارم.که از اینکه دل به دلم میدی خوشحالم...از اینکه چقدر خوبه که هستی ولی...ولی میگم :

- کی پنج تومنم را میدی؟

- هر موقع دیدمت

- پس کی میای ببینیم خوب؟

-زووووود...

-مثلن چقدر زود؟

- خیلی زود...

خوب خیلی زود که نمیشه ،یهو دیر میشه

- تو میگی چی کار کنم؟

- خوب پنج تومنم را بده ترمینال به راننده تا اتوبوس ها بیارند.

و تو این دفعه میخندی...بلند بلند میخندی...از همون خنده ها که آدم باید براش بمیره...و بهم میگی خیلی خبیثم...و میگی حتی از نفیسه هم خبیث ترم و دست اون را از پشت بستم.میگی از همون جمله ی اول میدونستم باید آخرش پنج تومن را بدم فقط نمیدونم چرا اینقدر مقاومت کردم.میگی باید رییس جمهور آینده من را بکنه وزیر اقتصاد که طلبهای وصول نشده ی دولت سر یه هفته وصول بشه...!!

و من این بار میخندم...بلند بلند...اونقدر میخندم که به سرفه می افتم و یادم میره باید سرم را بکنم زیر پتو که صدای سرفه م را نشنوی...میخندم و سرفه میکنم .از اون سرفه ها که راه نفس کشیدنم را میبنده و من همچنان میخندم. و تو میگی :"تو رو خدا نخند.من به جات میخندم.یهو میمیری.من که پنج تومنم حروم شد راضی نشو با مردنت بیشتر ضرر کنم."

و من باز میخندم...و این بار دلم راس راسی میخواد بمیرم.برای کسی که دل به دل خباثت هام میده.میذاره ذوق کنم از شیطنت هام.میذاره نگران هیچی نباشم.میذاره احساس بدجنسی کنم از اینکه گولش زدم.از اینکه با تمومه ذکاوتش برام گول میخوره و قیافه ی مغموم به خودش میگیره تا من فاتحانه بخندم.برای آدمی که با تموم خستگی و غصه هاش برات بلند بلند میخنده چون میدونه تو خنده هاش را میمیری و من باز میخندم...

الـــــی نوشت :

یکـ) اینقدر از اینا که آخرش مینویسند این نوشته مخاطب خاص دارد یا ندارد حرصم میگیره که نگوووو!حالا مثلن که چی؟با مخاطب خاص دار شدن چی میشه که با مخاطب خاص دار نشدن نمیشه؟دارید جایی مینویسید که منبع و مرکز دیده شدن و قضاوت شدن ه و بعد نگرانید از قضاوت شدن ها.مخاطب خاصی باشه یا نباشه تو "خود ِ نوشته هاتی"...همین :)

دو)باید کسی باشد که آدم را همینطور که هست دوست داشته باشدمرحومه را از اینجا بخوانید.

سهـ) انگار من رفته باشم زیر پوست گیتور و این حرفها را کلمه شده باشم. گیتـور را از اینجا بخوانید

چاهار) "خوشبخت به دنیا نیامدم اما خوب بلدم چه طور خوشبخت زندگی کنم..."این را از پروفایل ِ یک دختر قرتی خواندم. قرتی بازی هایش را دوست دارم.

+ سند موزیک وبلاگ را بزنید به نام مـا!

 


نظرات 43 + ارسال نظر

راه دیگه ای نداره...

bannuye nuro ayne 1392/04/14 ساعت 15:55

eli

nemidunamm chi begam dokhtar

vali kkolli zogh shodam kke tu zendegit hamchin adami has ke ba hame zekavatesh gul mikhore baraye hese u

adami ke ba hame ghosehash vasaat mmikhande ta u eshgh konni

adami ke vase janam hash mmimiri o arzeshe mordan ham dare
adami ke
..........
bikhial inhamun adamie ke mimiraaanad u ra o zende mikkonad har ruze u ra
va cheghad in hese u zibas

eli in bar umadi un var mikham behsnavameta az in hese mmikham behsnavama

بعضی آدمها را باید مرد...

و بعضی آدمها را باید زیست...

آدمهایی هستند که هر کدومشون را براشون انجام بدی و بخوای انجام بدی براشون کم ه...

گاهی وقتا نه مردن دلت را آروم میکنه و نه زیستن اون موقع دست میذاری زیر چونه ت و غرق میشی توی داشتن آدمی که .....

+و من همیشه برات حرفی برای گفتن دارم...:)

ava 1392/04/14 ساعت 18:15 http://coraline.blogsky.com

رویا 1392/04/14 ساعت 20:14 http://royaddd.blogfa.com

سرما خوردگی رو دوست دارم!
تنها بهانه ایه که نگرانم میشه

و من از دستمالهای کاغذی و سرفه ها گریزانم...

از سرفه هایی که تو را یاد هفت پشت جدت می آره...

و من همیشه مراقب نگران نشدن هام :)

الی ینی من باید بگم بعد از چند روز با خوندن این پست چقد خوشحال شدم الان؟
چقد ذوق کردم..چقدر جای خنده هات خندم پیدا شد...
الی میتونستم اروم باشم اما وقتی بهترین دوستت میره به کسی که عاشقشی هی خودشو نشون میده...بعد هم میفهمی یه چیزایی بینشون بوده بی قرار میشم...
الی اون دو سال خیلی طولانی بود!!!
من میترسم...

سوگل عزیزم...

همه ی آدمها خاطرات و قصه های شبیه به هم دارند...

خیلی شبیه به هم...

و پایان هایی شبیه تر...

فقط بدون آخرش چیزی جز قشنگی نیست حتی اگه قشنگ نباشه :)

سلام
گاهی هم باید باشد کسی که بخاطرش بخوای باشی
بخاطرش بخندی و بخاطرت بخندت
مخاطب خاص لازم نیست
داشتنش خاص...

و من هیچ وقت معنی ِ مخاطب خاص را نفهمیدم...

مخاطب خاصی که بین عامها قایم میشه تا حرفهای بلند بلندی که خاص نیست را بشنوه...

حرفهای مخاطب خاص را فقط باید در گوشهای همان مخاطب گفت :)

+گاهی باید فقط باشد :)

mamad 1392/04/14 ساعت 22:59

ای حس کودکانه ام !...ای عشق!..پا بگیر
در این بلوغ فاجعه دست مرا بگیر
در پنجه های وحشی تقدیر مانده ام
آهوی من ! مرا ز دم گرگ ها بگیر
نا آشنایی این همه با من ولی ...درست
باری به اشتباه ، مرا آشنا بگیر
دور و بر من و تو پر از مرغ آرزوست
یک مرغ را بخوان و به دست دعا بگیر
یک کاسه آب بر لب ایوان خانه نه
مهتاب – این کبوتر لب تشنه – را بگیر
با ساده زیستن ز خزان می توان گریخت
دنیای سبز!...در دل یک دانه جا بگیر
هر برگ کوچکی که پر از اسم اعظم است
می خواندت بیا و جهان را فرا بگیر

این غزل حامل پیغام خصوصی من است

مهـــربان باشی با قاصدک مخصوصـــم !

گـــر چــــه تکرار نبـــاید بکنـم قافیــــه را

به خصوص آن غلط فاحش نامحسوسم-

بـار دیگــر مـی گویـــــم تا یادت نرود

مهربان باشی با قاصدک مخصوصم

+یک عالمه روز بود که نبودید آقااااااااا :)

قنطی 1392/04/14 ساعت 23:17 http://qenti.blogfa.com

اصلا باید باشد تا بگذارد تو احساس برنده شدن داشته باشی ، خنده های از ته دل :سیب !

احساس برنده شدن؟

احساس؟

من برنده ام!

من چیزی را دارم و به دست اوردم که اون نداره و این اوج برنده بودن و برنده شدن ه...

من "او" را دارم :)

آدم مریض نشه،مریضم میشه اینجوری بشه :))))

یعنی اینقدر فجیع مریض بشه که جونش در بیاد؟؟

:)

خوشبخت ترین الی 1392/04/15 ساعت 08:18

پاییز پارسال بود که سرما خوردم
سرفه هایم تمامی نداشت هر بار که وسط صحبت سرفه ام می گرفت: می پرسیدی هنوز گلوت ناراحته؟
خیلی وقت است که نپرسیدی. اصلا نیستی که بپرسی
ولی سرفه هایم یادگاری مانده برایم
هنوز هم شب ها نفسم را می گیرند!!
دکتر هم نرفته م
او که نمی داند این سرفه های خشک و زمخت یادگاری اند!

و من زخمهای زیادی دارم از روزهای گذشته....

یادگاری های زیادی که دلم نمیخواد یاد صاحبهاشون بیفتم که نیستند که ببینند چقدر با احتیاط حملشون میکنم و نمیکنم :|

عمورضا 1392/04/15 ساعت 09:01

سلااااااااااااام
ای بابا پنج تون رو من میدم بابا دس وردارید دههههههه
حالا هی بگو چرا به شما ا ص ف ه ا ن ی ا میگن....
داشتی برای ۵ تون خودکشی میکردی آخه
الی خدا بدنده؟ عمو نباشه تو مریض شدی آخه
مخاطب خاص رو خوب اومدی

و من یک اصفهانی اصیل هستم عمو :)

خودکشی واسه چی؟

حق گرفتنیه نه دادنی :))

خوب شدم عمو فقط اثرات سرفه های یکی در میونش مونده و صدایی که هنوز شبیه آدمی زاد نیست...

نمیتونستم بخندم نمیشد
انقدر سنگین بودم که نگو
نمیدونم چرا حس کرده بودم کنار خدایی و توبغلش حس کرده بودم خوب نیستی
از توی پیامهای شوخی و خنده ات صدای هق هقتو میشنیدم
گفتم منم ازت دعا بخوام

+

الان بهتری؟
+
چقدر خوب است یکی باشد ادم را همانطور که هست دوست داشته باشد

+

منم قرتی بازی هایش رادوست دارم اخر کمی شبیه من است البته کمی کمتر از من ...

خیلی وقته الهه رو دیدم واونشب من هم همین جمله ی پرو فایلش چشممو گرفت :)

خوووب یادم هست...

توی خیابون راه میرفتم و غر میزدم و بغض بودم...

و زور میزدم که بخندی که بخندم که بخندیم....و حتی وقتی مرثیه هم خواندم خنده م نیومد :|

الان انگاری بهترم

هیشکی از قرتی بازی به پای تو نمیرسه،خارجی!

با تو خودم رو مرور می کنم .. سلام!
بدک نیستم ..

همین که بدک نیستی یعنی خوبی :)

رقصنده 1392/04/15 ساعت 10:26 http://sh-gh.blogfa.com


از اون متنا بودا! که من چقد دوس ندارم

من رو چی؟

بابک 1392/04/15 ساعت 12:51

باشد که خدا شفای عاجل عطا فرمایند و شما را از مخارج دارو و استهلاک انگشتان و صورتحساب تلفن برهاند ...

آری شود ولیک به خون جگر شود...

مهندس میبینی ما چقدر سختی میکشیم ؟:)

گیسو 1392/04/15 ساعت 13:42

به خودم گفتم :
الا ای گیسوی دائم در عبادت
بکن از یار بیمارت الی جانت عیادت
الی جان سلام بد نباشه؟ این نسخه را فعلا برات می پیچم امیدوارم زود زود خوب بشی . اصلا هم نیازی به اکسپکتورانت و ... نیست و اصلا هم نمی خواد 5000 تومان بابت نسخه بدی
اینو بخونی خوب میشی !!!
وقتی که تو مریض میشی
قناری بی نفس میشه / بغض میزنه توی صداشزندونی قفس می شه / وقتی که تو مریض می شی ابرا دلاشون می گیره / اشکا با هر سرفه ی تو / توی چشاشون می میره / وقتی که تو مریض می شی/ فرشته ها دست به دعان / پیش خدا گریه کنون سلامت تو را می خوان
وقتی که تو مریض می شی / یه تار مو کم شه ازت یا اینکه سرفه بکنی / اکسپکتورانت و دیفن و قرصا را آتیش می زنم

به به عجب نسخه شعری برای الی پیچوندم
خوب باشی همیشه الی جان شیرین سخن

« شعر نمیدونم از کدوم شاعر بزرگواریست ولی قشنگ بود »
الی بشنویم دوباره صدا واجرای قشنگتو خانومی .

گل گیسو...

این نسخه خیلی بیشتر از پنج هزار تومن می ارزه

با صدای خودت خوندم و همون خنده های ریزت که آدم را با خودش همرا میکنه...

خیلی قشنگ بود دختر :)

از هر کسی باشه این شعر تا هیشه به اسم تو ثبتش میکنم توی ذخیره ی نسخه هایی که شعر شد :*

دعا کن تمام نشوم تا تمام شدنش .... به همین راحتی :)

دعا بکن که همین لحظه منفجر بشود...

برای قلب فشار چهل تنی سخت است...

چقد حال کردم با این: گفت نه چون منم جهار تومن میشه اگه تو بودی 5 تومن میشد.... به این میگن دیکتاتور و این چنین هزار تومن میره تو جیب:)))

دیکتاتور؟

من؟

عمرن

این که دیکتاتوری نیست:)

این پول زحمت کشده ست...کلی زحمت کشیدم تا قرار شد وصول بشه...تازه اگه بشه :))

چقدر با این شیطنتا شیرینتر و مهربونتر میشی الـــــی عزیز من
سعی کن زود زود خوب شی♥

سعی کردم ...یه خورده دیگه مونده

یعنی میگی برای شیرین تر شدنم خباثتم را بیشتر کنم؟

پس باید دنبال یه نقشه ی درست و حسابی باشم :))

Mehdi 1392/04/15 ساعت 17:19 http://30-salegi.blogsky.com

حقیقتش بعد از حدود ده دقیقه خندیدن به داستان X و چک و چونه ی سر پنج هزارتومان و اینا....چند تا پیشنهاد دارم:

1- بخیال پنج هزارتومان بشو و مخاطب خاص (در صورت وجود) را رها کن...

2- یک لیوان عسل ، یک لیوان عرق نعنا و یک لیوان سرکه را باهم قاطی کن ، روزی یک سوم لیوان بخور ، اگر تا روز سوم خوب نشدی ، بیا ، من پول عسل و سرکه و عرق نعنا و پنج هزارتومان و شربت X رو میدم....

1-بگو بمیر اما بیخیال پنج هزار تومن عمرن!

مخاطب خاص اون هم در صورت وجود رها شدنی نیست...همون طور که گرفتنی نیست...مخاطب خاص اون هم در صورت وجود پرنده است...میاد و میره...در ضمن مخاطب خاص یعنی چی اصن؟

2-باید معجون خوشمزه ای باشه...نمیدونم باید دعا کنم وقتی خوردم خوب بشم یا نشم :))

راسی میدونید که بعضی پنج هزارتومن ها یه جورِ خاصی میچسبه که شاید پنجاه هزارتومن های بقیه نه :)

زهره 1392/04/15 ساعت 17:53

دوس داشتم
که دارو نمیخوری

و من همیشه آمپول را به دارو ترجیح دادم ...درست مثل خیلی چیزهای دیگه که درد داره ولی زود درمون میشه...

دردش را به درذمونش میخرم...

دارو دوس ندارم ...همیشه یادم میره بخورمش...پول تلف کردن ه :|

سلام الی جان
وقت بخیر خانم


آشناهای غریب همیشه زیادند
آشناهایی که میایند و میروند
آشناهایی که برای ما آشنایند
ولی ما برای آنها...
نمیدانم واقعا چرا و چگونه میشود
که همه روزی
آشنای غریب میشوند
یکی هست ولی نیست
یکی نیست ولی هست
یکی میگوید هستم ولی نیست
یکی میگوید نیستم ولی هست
و در پایان همه بودنها و نبودنها
تازه متوجه میشوی
که:
یکی بود هیشکی نبود ..

همیشه قصه های آشنایی نا تموم ه ...

تموم ه قصه های با "تو" بودن پیش روم ه...

چه سخته بی تو رفتن

چه سخته بی تو موندن ...

نمیشه این جدایی باور من....

یک عالمه ممنون آقااااااااااااااا :)

سلام دوست عزیز
با یه ترانه به روزم
[گل][گل][گل]

با تشکر...

درود بر شما بانو .
میشه لینک این آهنگ مرتضا پاشایی رو بذارید برام ممنونتون می شم با سپاس فراوان .

براتون لینکش را فرستادم :)

[ بدون نام ] 1392/04/15 ساعت 22:57

الی بانــو
ینی شما قبول نداری که گاهی آدم مجبور میشه بگه مخاطب خاص داره یا نه؟

خود ِ من!
یه موقعی مخاطب خاص داشتم
اما الان دیگه مخاطبم نیست
چون نمی شد
چون نخواست ...
وقتی می بینم الان خودش یه مخاطب خاص داره
دوست ندارم هییییییییییییییییییییییچ وقت
براش سوء تفاهم پیش بیاد!
که فکر کنه
ممکنه من هنوز بهش فکر میکنم!
(متنفرم از این کار! اینکه بدونم مردی زنی رو دوست داره و بخوام به اون مرد فکر کنم!)

میخواستم همونطور خصوصی نگهش دارم اما نتونستم...

برای همین بی اسم و امضا علنیش کردم...

برای چی آدم مجبور میشه بگه این نوشته مخاطب خاص داره؟

برای اینکه یه عده متوهم به خودشون نگیرند و خیال نکنند مال اونا بوده؟

یعنی اینقدر مهم ه؟

یا چرا باید بگی مخاطب خاصی نداره؟

برای اینکه باز عده ای فکر نکنند آدم خاصی توی زندگیت هست و بقیه ی شانسهای زندگیت را از دست ندی؟؟؟

مگه مهم ه؟

میدونی چقدر آدم هستند که خودشون را در مسند مخاطب خاص این نوشته های اینجا میدونند؟

مگه مهم ه؟

تو خودت میدونی که منظورت هیچ کدوم از اونها نیست...

همین کافیه

و تو خودت میدونی که منظورت تک تک ه آدمهایی که میاند اینجا را میخونند و خودشون راتوی جمله های تو پیدا میکنند

همین کافیه...

اگه قراره به تک تک آدمها توضیح بدی اینا واسه کیه و واسه تو هست یا نه بهتره اصلا ننویسی...

برای خوش آیند یا بدآیند کسی زندگی نکن...اگه میخوای قضاوت نشی اینجا ننویس

قبل گفته بودم خیلی ها اینجا را میخونند؟

فامیل هام...دوستام...خونواده م...دوستای صمیمی م...کسایی که از من متفرند..کسایی که من را دوس دارند و کسایی که...
اگه قراره به همه ی اینها و طرز فکرشون فکر کنم که باید برم بمیرم

تنها کاری که کردم زووور زدم یادشون بدم بلد باشند چه جوری اینجا را بخونند...
اصلا بیاند تمام نوشته های اینجا را به نام خودشون سند بزنند

مگه مهم ه؟

من فقط لبخند میزنم...بدون هیچ توضیحی که مخاطب خاصی هست یا نیست...

اصن مخاطب خاص یعنی چی؟

من خود نوشته هامم...همین...

می گویند سه چیز در زندگی هیچ گاه بر نمی گردند:زمان،کلمات،موقعیت ها.

سه چیز در زنگی نباید هیچ گاه از دست بروند:ارامش،امی،صداقت.

سه چیز در زندگی هیچ گاه قطعی نیستند:رویا ها،موفقیت،شانس.

سه چیز در زندگی از با ارزش ترین ها هستند:عشق،اعتماد به نفس،دوستان....

سه چیز فراموش نمیشه:

اردی بهشت ...دی ...بهمن...

خدا را دیده ای آیا؟

به هنگامی که می فهمی دگر تنهای تنهایی!

رفیقی، همدمی، یاری کنارت نیست و می ترسی که راز بی کسی را با کسی گویی

یکی بی آنکه حتی لب تو بگشایی، به آغوشی تو را گرم محبت می کند با عشق...

گمانم دیده ای او را

که من هم آرزو دارم ببینم باز هم او را

که او خود می گشاید دیده های روشن دل را.

این روزها هی تند تند میبینمش و انگاری تظاهر میکنم ندیدم...

همین روزهاست که گوشم را بکشه و بگه حواست کجاست دختر؟؟؟

درود دوست عزیز با خانه مرگ 5 به روزم با احترام دعوتید .

با تشکر...

چقدر حرفای اینجا به دلم نشست..
قلمت پر برکت:)

بی شک دلنشین خوندید :)

saji 1392/04/16 ساعت 23:02 http://www.randeshode.blogfa.com

دلم تنگ شده بود برات الـــــــــــی
چقد اینجا نبودم :((((

اگه راس میگی زود اعتراف کن کجا بودی :)

زوووود...فک نکن زووووود بگو :)

الی مهربانم...

باران...

رقصنده 1392/04/17 ساعت 12:15 http://sh-gh.blogfa.com

دلم میخواد ببینمت

شاید همین روزها...

(گل)

بلبل...

سیده تو هم؟؟؟

وقتی ازین بدجنس بازی‌های دخترونه کیف می‌کنی حتا یادت می‌ره فاصله ای هم هست یا نه..

تو دختر خوبی هستی :)

و حتی یادت میره چقدر دلت تنگ شده...

و وقتی یادت میاد که دلت تنگ شده و خیلی هم تنگ شده دست به قلم میشی و مرور میکنی تا باز غرق بشی و یادت بره...

+نه به اندازه ی ذختر مامان فاطمه :)

عسل 1392/04/17 ساعت 23:05 http://rozegar65.blogfa.com/

الی جان خوبی دختر؟

گمانم بعله :)

من همیشه دختره خوبی ام :)

لازم نیست بدونید واسه کدو چی میشد
مطمئنم ما ایزانی ها بسکی مخترع هستیم هر کدوم به تنهایی میتونیم روشون لقب بزاریم
خودتون امتحان کنید
خیلی سادس
کار ادم ها از میوه ها گذشته به هم هزاران لقب نسبت میدند بی دلیل..........

و من متخصص صدا زدن آدمها به همان نامی هستم که دوست دارم و بعدها ...که دوست دارند :)

خاصیت ایرانی بودن نیست...خاصیت الی بودن ه :)

دستی که نان و نور به من داد می‌رود
من مرده بودم او که مرا زاد می‌رود
این روزها که می‌گذرد بی صدای او
تقویم پاره‌ایست که در باد می‌رود
از من مخواه آینه باشم که در دلم
یک چهره مانده و ... مگر از یاد می رود
بودن برای او قفسی تنگ بود و حال
مرغ از قفس پریده و آزاد می رود
از عشق بیست سالگی ام حرف می زنم
مردی که در اوایل مرداد می رود

ساغر...

مرد اوایل مرداد...

دلم خوش است به اشکی که ذره ذره بریزد
به کام پیرهنــــــم زهر روزمره بریزد

هنوز تاب غمش را دل رمیده ندارد...
چگونه می شود از گرگ، ترس برّه بریزد؟

کیوسک 1392/04/18 ساعت 00:03 http://platonic.blogfa.com/

الی
واییییییی
دوستانت هم مثل خودت ماه تمامند
با همه قرتی بازی هایشان :*

دوستانم همه ماهند ...درست مثل تو...

و من انگار آن ستاره ی دور که زور میزند سوسویش متوقف نشود...

ما یک روزهایی قرتی بودیم....از تک و تا افتادیم :)

این کلاسادون تموم نمیشن :(

تازه اولشه زهرا...

چشم به هم بزنی پاییز شده و من دوباره عاشق :)

نجوا 1392/04/18 ساعت 10:45 http://najvaye-man.blogfa.com

مثل قدیم هاى خودم میمونه اینجا. طولانى، با حوصله، با جزئیات، با لینک...
حالا کمتر حوصله طولانى نویسى دارم، یا اگه بنویسم هم حس میکنم مخاطب حوصله خوندن نداره چندان. نمیدونم...شاید تأثیر شبکه هاى اجتماعى ه.

شاید یک روز درست شبیه همین روزها دلم خواست همه برای خودم تعریف کنم و یا حتی نکنم...

شاید هم دستش را گرفتم نشاندمش روبرویم و همه را چشم در چشم گفتم و خسیسی ام آمد تمام دنیا بشوند...

+شاید تاثیر تمبل بازی :)...بهونه نیار دختر ...دست بجنبون :)

تصویر پست قبل (http://goodlady.blogsky.com/1392/04/14/post-551/) من رو یاد پستى انداخت که لینک دادم.

و من رایاد تمام رزوهایی که گمان میکردم عاقلم...

مریم 1392/04/18 ساعت 15:05 http://brightns.blogfa.com

الی...
خوش به حالت آدمی را داری که دل به دل خباثت هایت بدهد...
الی...
من پر از بغضو اشک شدم...
الی...
نمیدونم...

خوش به حال من که میمیرم برایش این همه...

مریم...

چشم که باز کنی از این نوع آدمهایی که نادرند حتمن کنارت میبینی..

فقط کافیه چشمات را کمی بیشتر و البته با دقت باز کنی...

+ و من گاهی خبیث ترین آدم روی زمین م :|

++بخند دختر :)

امید 1392/04/20 ساعت 16:47 http://oh-alone.blogfa.com

کاش اون لحظه که یکی ازت میپرسه حالت چطوره و تو جواب میدی"خوبم"!کسی باشه که محکم بغلت کنه و آروم تو گوشت بگه"میدونم خوب نیستی!"....

و من همیشه میگم :"من دختره خوبی ام!" و خوشحالم هیشکی نیست بهم بگه :"میدونم خوب نیست!"

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد