_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

تا بـــاد ز دنیــــای شمــا قسمتـــم این بــــاد...

هوالمحبوب:

مــــن با غزلـــــی قانعــم و با غزلـــی شـــــاد

تا بـــاد ز دنیــــای شمــا قسمتـــم ایـن بــــاد...

مثلا ساعت دوازده و چند دقیقه ی نیمه شب باشد و من دلم بدجور بهانه بگیرد و بالشت زیر سرم گوشهایم را گاز بگیرد و تختم پنجول بکشد روی بدنم و دلم درست همان دوازده و چند دقیقه ی نیمه شب دلش یک کیف سفید بخواهد و یک نوشابه ی سیاه!

آنقدر که حس کند اگر دقیقن همان ساعت دوازده و چند دقیقه ی نیمه شب یک کیف سفید داشت و یک نوشابه ی سیاه چقدر خوشبخت بود!

همان قدر خوشبخت که اگر یک ساندویچ ژامبون میخورد آن هم با سس مایونز فراوان یا همان قدر خوشبخت و شاد که اگر تمام پله برقی ِ طویل مترو را بالا و پایین میرفت! یا همان قدر خوشبخت که اگر مداد دست میگرفت و توی یک دفتر یادداشت دویست برگ بنفش رنگی که هیچ رنگش را دوست نداشت شروع میکرد به نوشتن...!

دلم یک کیف سفید و یک نوشابه ی سیاه میخواهد و برایش مینویسم و میگوید برایم میخردش! ... و من تاب نمی اورم تا روزی که معلوم نیست چندصد هزار دقیقه بعد از آرزویم است صبر کنم.

خودم را خوووووووووووب میشناسم.میدانم که وقتی نوشابه ی سیاه و کیف سفید را داشته باشم همان قدر خوشحالم که وقتی تمام دنیا به کامم شود.همانقدر که انگار سوار ترن هوایی شهربازی شده باشم و آن بالا هی از خوشحالی جیغ بکشم...همانقدر که انگار تمام دنیا را داشته باشم...!

فردا عصر بعد از جلسه ی مضحک مشاوره برای آزمون چند مرحله ای دکتری ،میروم درست در همان مغازه ای که یک بار با دختر فروشنده اش کلی خندیدم و یک کیف زرد آجری خریدم.میروم همانجا که شاید باز بخندم!انگار که دنبال خاطره ی خوبی باشم...

از بین تمام آن کیفها تنهاترینشان را میخرم.انگار که دلم بخواهد کیف را خوشحال کنم.حتی با دختر فروشنده یک سر سوزن هم چانه نمیزنم.انگار که گمان کنم به کیف سفیدم بربخورد که "آیا من اینقدرها نمی ارزیدم؟"

سوار اتوبوس میشوم و از خنکی ه هوایی که مسببش دستگاه تهویه هواست سرمست میشوم و برایش مینویسم که :"یعنی اگه آدم یه کیف سفید داشته باشه که اینجاش دکمه داشته باشه خوش به حالشه؟"

و وقتی میگوید :"بعله!" میگویم که "گمونم خوش به حالم شده!" ...و کیف را محکم بغل میکنم و به خودم میفشارم و احساس ِ "خوش به حالی " میکنم.

یک عالمه برای خانه خرید میکنم .توی سبد خریدم یک نوشابه ی سیاه خانواده ی دو هزارتومنی که گفت به حسابش برای خودم بخرم هم هست که تند تند به من چشمک میزند و من هم هی تند تند احساس "خوش به حالی " میکنم.

از پله برقی نه چندان طویل ایستگاه بی آر تی بالا میروم و از اینکه برعکس همیشه عجله ندارم احساس "خوش به حالی " میکنم.

برای "گلدختر" یک بستنی میوه ای ِ فالوده میخرم و از تصور ملچ مولوچ کردنش احساس " خوش به حالی " میکنم.به خانه میرسم.میتی کومون به دستهای پرم نگاه میکند و به کیف سفید و نوشابه ی سیاه و لبخند رضایت میزند و من احساس "خوش به حالی " میکنم.

با دخترها توی اتاقم از سر و کول هم بالا میرویم و هی کیف سفیدم را دست به دست میکنیم و هی از قیافه اش تعریف میکنیم و من خودم را روی تخت از گرما رها میکنم و فاطمه تند تند با بادبزن مرا خنک میکند و"گلدختر" با دیدن بادبزنی که تا به حال ندیده و حس شیطنت و خرابکاری اش را به اوج میرساند میخندد و احساس "خوش به حالی "میکنم.

دخترها خاطره ی روزی که گذشت را با آب و تاب برایم تعریف میکنند و وقتی فرنگیس سر میرسد،سریع کیف را قایم میکنیم که غر نزند که "باز تو چشمت به پول افتاد رفتی حرومش کردی ؟"و درجواب سوالش که چرا اینجا جمع شدید میگویم :"جلسه دخترونه ست" و دخترها ذوق میکنند از اینکه "یواشکی" دارند و میخندند و من احساس "خوش به حالی " میکنم...!

شب هم که ژامبون میخورم با یک عالمه سس که درست همرنگ کیف سفیدم است با یک عالمه نوشابه ی سیاه ، احساس "خوش به حالی " میکنم.

در تختم دراز میکشم،تند تند مینویسم و خط میزنم و "ناصر فیض " میخوانم و ذوق میکنم و به کیف سفیدم که درست اینجایش دکمه دارد نگاه میکنم.همان کیفی که درست ساعت دوازده و چند دقیقه ی نیمه شب دلم خواست داشته باشمش و قرار است کنار بقیه ی چیزهایی که هزاران روز پیش برای خوشحال شدنم خریده ام جا خوش کند و شاید مثل بعضی هاشان هرگز استفاده نشود و َاحساس "خـــوش به حالــــی " میکنم ...

الــی نوشت :

یکـ) زیتـــا هم با خریدن رژلب قرمزش دلش میخواست خوش به حالش شود که ...!

دو)میگفت :"تو خیلی زود با چیزهای کوچک خوشحال میشوی".و من گمان نمیکنم کیف سفید و نوشابه ی سیاه و پله برقی و ژامبون با یک عالمه سس سفید چیزهای کوچکی باشند!حتمن آنقدر بزرگ هستند که توانایی آب کردن ه کوههای بغض را دارند.

سهـ)چقدر دلم برای آن زمستان ِ پایتخت تنگ شده.همان زمستان که در سوز و سرمایش با مارال بستنی خوردیم و قندیل بستیم.و  چقدر خوبست که من توی این عکس روی پله برقی ِ مترو اینقدر خوشحالم و میخندم و "خوش به حالم" است! :)

نظرات 67 + ارسال نظر

خُـوش نگاه ، خـداست دعـایت میکنم:خداوند هرگز چشم از تو بر ندارد...آپــم با پـُست شـب های قـدر ... لازم دونستید لینک بفرمائید....

بیشتر از پیش می آییم و هردم پیشتر

غرق امیدیم این شب ها و فردا بیشتر...

ممنون :)

Mehdi 1392/05/07 ساعت 14:54 http://30-salegi.blogsky.com

کاش بمانی ، کاش بمانم...کاش بمانیم و برگ ریزان امسال

را ، ساده ، بی ریا ، بی هوا و هوس ، فقط قدم بزنیم...

و من از همین حالا منتظر پاییزم

حتی با اینکه همیشه پر از غم بوده...

من یک موی گندیده ی پاییز را به هزارتا تابستون ه لعنتی نمیدم

حتی اگه آبان باشه!!!

:)

شایر 1392/05/07 ساعت 20:10 http://shayr.blogfa.com

سلام
اهالی شایر منتظرند تا در تجربه شما سهیم شوند.
با حضور گرمتان آن ها را خوشحال کنید.
حتما حرف های شنیدنی زیادی دارید.

دگر برای کسی درد دل نخواهم کرد...

خوش به حال اهالی شایر :)

بانو، خنده ات همیشه اینگونه بادا...!
...
راستش دل مارو هم تو این گرمای طاقت فرسا بدجوری هوایی زمستون پایتخت کردید.

آقااااااااااااااااااااااااااااااا خیلییییییییییییی گرم ه...

فقط یه زمستون ه پایتختی میشه این همه گرما و عطش و حسرت رو آب کنه

خدا قسمتتون کنه از این خنده ها :)

دعا برای دوستان به روی چشم

شما هم خدا کند که بدانی چقدر محتاج است نگاه خسته ی من به دعای لبهایت...

تمام سجده هایم در دل محراب، بازی بود

قبا و جا نماز و مهر من ، اسباب بازی بود

تو چه خوبی زهرا :)

مگه میتونم یادت نکنم مگه الی ممکنه فراموشم بشه

میشه تو هم منو یادت نره الی ...

محکمم مثل سنگ ، با این حال

روی قلبم کمی ترک دارم

با سکوتم برای هر زخمی

در دلم کوهی از نمک دارم!

کاش بلد باشم :|

قنطیـ 1392/05/07 ساعت 21:52 http://qenti.blogfa.com/

:)

می تو :)

سلام و شبت خوش و همه لحظه هایت ؛خوش به حال؛ باشد دختر خوب و مهربان بلاگفا

این دختر خوب ه بلاگفا کیه دقیقن ؟

والا ما توی بلاگ اسکای کلی مشتاق دیدنشونیما :)

هی وای بر من...بهتر بود بگم دختر خوب و مهربون دنیای مجازی

الهی بگردمدون .....

شوما اصن بوگو دختره بد :)

قصه هاتو تا آخرخوندم و بغض کردم.،قصه ها هیچ هم تکراری نبود.اصلا قصه ای که تو قهرمانش باشی هیچ وقت تکراری نمیشه...
همه خوندنی و به دل نشستنی[یه بغل گل نرگس شیراز برای الی]

میدونستی دلم برات تنگ شده بود ایران؟

امروز که دیدمت کلی ذوق کردم و خجالت کشیدم

مرسی از نرگس که بی نهایت دوسش دارم :)

ایران 1392/05/07 ساعت 22:44

کامنتمو از متن یکی از نوشته هات برداشتم..البته برداشتی آزاد:))

دیدم آشناستا :))

تموم ه "دختره خوب "پیشکش خانوووووووم :)

نگار 1392/05/08 ساعت 14:47 http://respina94.blogfa.com/

چقدر خوش به حالت است بانوی شع ـــر های بی همتا...

نگار؟

الهی ی ی رسپینا تو نگاری؟

اسمت خیلی قشنگه ها :)

من بی شک با تک تک آدمهای زندگیم خوش به حالم ه و با نوشابه ی سیاه و کیف سفید :)

پروانه پشت پیله اش
حس کرد راهی هست و رفت
شاید به راه بسته هم
باید امیدی بست و رفت

حتی عبور از عشق هم

رو به رهایی سخت نیست

بی ذوق آزادی کسی

با عشق هم خوشبخت نیست

نگار 1392/05/09 ساعت 15:24 http://respina94.blogfa.com/

بله بانو...
من نگارم...نگاری که در پس معنای پاییزی رسپینا پناه گرفته است...

به رفتن تو سفر نه ، فرار می گویند

به این طریقه ی بازی قمار می گویند

به یک نفر که شبیه تو دلربا باشد

هنوز مثل گذشته «نگـــــــــــــار» می گویند...

نگــــــــار... :)

چیز برگر و پاتم باااوشه با هم میزنیم سمعکمم درست کردم میام با هم میریم بیرون و میخوریم البته مهمون من چون من بزرگترم تعارف نکن باااشه

کور از خدا چی میخواد؟ دو تا چشم :))

چشـــــــــــــــم :)

شیدا 1392/05/16 ساعت 22:06 http://sevil59.blogfa.com

سلام....اخ که چقد شیرینه داشتن این چیزایی که میچسبه ...اخ چقد شیرینه الی...
راستی تو همه نوشته هات یه مخاطب داری...تو؟....میشه بدونم کیه چیه یا...

همیشه داشتن شیرین ه حتی اگه اون داشته "درد " باشه...!!!

مخاطب همه ی نوشته هام یک نفره...تویی که میخونی...

اونی که میخونه

الـــــــــــــــــــی...

من همه ی اینا را واسه الـــی تعریف میکنم،فقط یه خورده بلند :)

خوب بود آفرین .
کمتر وبلاگی سر ذوق میاره منو .
خدا قوت .

و کمتر شعرهایی که بدهکاریم الـی رو

ممنون آقاااااا:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد