_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

تا بـــاد ز دنیــــای شمــا قسمتـــم این بــــاد...

هوالمحبوب:

مــــن با غزلـــــی قانعــم و با غزلـــی شـــــاد

تا بـــاد ز دنیــــای شمــا قسمتـــم ایـن بــــاد...

مثلا ساعت دوازده و چند دقیقه ی نیمه شب باشد و من دلم بدجور بهانه بگیرد و بالشت زیر سرم گوشهایم را گاز بگیرد و تختم پنجول بکشد روی بدنم و دلم درست همان دوازده و چند دقیقه ی نیمه شب دلش یک کیف سفید بخواهد و یک نوشابه ی سیاه!

آنقدر که حس کند اگر دقیقن همان ساعت دوازده و چند دقیقه ی نیمه شب یک کیف سفید داشت و یک نوشابه ی سیاه چقدر خوشبخت بود!

همان قدر خوشبخت که اگر یک ساندویچ ژامبون میخورد آن هم با سس مایونز فراوان یا همان قدر خوشبخت و شاد که اگر تمام پله برقی ِ طویل مترو را بالا و پایین میرفت! یا همان قدر خوشبخت که اگر مداد دست میگرفت و توی یک دفتر یادداشت دویست برگ بنفش رنگی که هیچ رنگش را دوست نداشت شروع میکرد به نوشتن...!

دلم یک کیف سفید و یک نوشابه ی سیاه میخواهد و برایش مینویسم و میگوید برایم میخردش! ... و من تاب نمی اورم تا روزی که معلوم نیست چندصد هزار دقیقه بعد از آرزویم است صبر کنم.

خودم را خوووووووووووب میشناسم.میدانم که وقتی نوشابه ی سیاه و کیف سفید را داشته باشم همان قدر خوشحالم که وقتی تمام دنیا به کامم شود.همانقدر که انگار سوار ترن هوایی شهربازی شده باشم و آن بالا هی از خوشحالی جیغ بکشم...همانقدر که انگار تمام دنیا را داشته باشم...!

فردا عصر بعد از جلسه ی مضحک مشاوره برای آزمون چند مرحله ای دکتری ،میروم درست در همان مغازه ای که یک بار با دختر فروشنده اش کلی خندیدم و یک کیف زرد آجری خریدم.میروم همانجا که شاید باز بخندم!انگار که دنبال خاطره ی خوبی باشم...

از بین تمام آن کیفها تنهاترینشان را میخرم.انگار که دلم بخواهد کیف را خوشحال کنم.حتی با دختر فروشنده یک سر سوزن هم چانه نمیزنم.انگار که گمان کنم به کیف سفیدم بربخورد که "آیا من اینقدرها نمی ارزیدم؟"

سوار اتوبوس میشوم و از خنکی ه هوایی که مسببش دستگاه تهویه هواست سرمست میشوم و برایش مینویسم که :"یعنی اگه آدم یه کیف سفید داشته باشه که اینجاش دکمه داشته باشه خوش به حالشه؟"

و وقتی میگوید :"بعله!" میگویم که "گمونم خوش به حالم شده!" ...و کیف را محکم بغل میکنم و به خودم میفشارم و احساس ِ "خوش به حالی " میکنم.

یک عالمه برای خانه خرید میکنم .توی سبد خریدم یک نوشابه ی سیاه خانواده ی دو هزارتومنی که گفت به حسابش برای خودم بخرم هم هست که تند تند به من چشمک میزند و من هم هی تند تند احساس "خوش به حالی " میکنم.

از پله برقی نه چندان طویل ایستگاه بی آر تی بالا میروم و از اینکه برعکس همیشه عجله ندارم احساس "خوش به حالی " میکنم.

برای "گلدختر" یک بستنی میوه ای ِ فالوده میخرم و از تصور ملچ مولوچ کردنش احساس " خوش به حالی " میکنم.به خانه میرسم.میتی کومون به دستهای پرم نگاه میکند و به کیف سفید و نوشابه ی سیاه و لبخند رضایت میزند و من احساس "خوش به حالی " میکنم.

با دخترها توی اتاقم از سر و کول هم بالا میرویم و هی کیف سفیدم را دست به دست میکنیم و هی از قیافه اش تعریف میکنیم و من خودم را روی تخت از گرما رها میکنم و فاطمه تند تند با بادبزن مرا خنک میکند و"گلدختر" با دیدن بادبزنی که تا به حال ندیده و حس شیطنت و خرابکاری اش را به اوج میرساند میخندد و احساس "خوش به حالی "میکنم.

دخترها خاطره ی روزی که گذشت را با آب و تاب برایم تعریف میکنند و وقتی فرنگیس سر میرسد،سریع کیف را قایم میکنیم که غر نزند که "باز تو چشمت به پول افتاد رفتی حرومش کردی ؟"و درجواب سوالش که چرا اینجا جمع شدید میگویم :"جلسه دخترونه ست" و دخترها ذوق میکنند از اینکه "یواشکی" دارند و میخندند و من احساس "خوش به حالی " میکنم...!

شب هم که ژامبون میخورم با یک عالمه سس که درست همرنگ کیف سفیدم است با یک عالمه نوشابه ی سیاه ، احساس "خوش به حالی " میکنم.

در تختم دراز میکشم،تند تند مینویسم و خط میزنم و "ناصر فیض " میخوانم و ذوق میکنم و به کیف سفیدم که درست اینجایش دکمه دارد نگاه میکنم.همان کیفی که درست ساعت دوازده و چند دقیقه ی نیمه شب دلم خواست داشته باشمش و قرار است کنار بقیه ی چیزهایی که هزاران روز پیش برای خوشحال شدنم خریده ام جا خوش کند و شاید مثل بعضی هاشان هرگز استفاده نشود و َاحساس "خـــوش به حالــــی " میکنم ...

الــی نوشت :

یکـ) زیتـــا هم با خریدن رژلب قرمزش دلش میخواست خوش به حالش شود که ...!

دو)میگفت :"تو خیلی زود با چیزهای کوچک خوشحال میشوی".و من گمان نمیکنم کیف سفید و نوشابه ی سیاه و پله برقی و ژامبون با یک عالمه سس سفید چیزهای کوچکی باشند!حتمن آنقدر بزرگ هستند که توانایی آب کردن ه کوههای بغض را دارند.

سهـ)چقدر دلم برای آن زمستان ِ پایتخت تنگ شده.همان زمستان که در سوز و سرمایش با مارال بستنی خوردیم و قندیل بستیم.و  چقدر خوبست که من توی این عکس روی پله برقی ِ مترو اینقدر خوشحالم و میخندم و "خوش به حالم" است! :)

نظرات 67 + ارسال نظر

تو چقدر برای دنیا را تصاحب کردن شبیه منی

هر چه که دلم بخواهد اگر حاضر شود

دنیا به کامم می شود ...

و من با این کیف سفید و آن نوشابه ی سیاه احساس پادشاهی میکنم :)

حال دلت چه طوره زهرا؟

حانیه 1392/05/04 ساعت 18:42 http://hneyestan.blogfa.com/

الی جونم الان نزدیکه افطاره، خون به مغزم نمیرسه بخدا
فقط خواستم بدونی چقد تند تند بهت سر میزنم
و
دیگه
یواشکی فرار نمیکنم از این کلبه ی قشنگه تو
فقط خواستم بدونی بازم مثل همیشه گل کاشتی رفییییییییییییییییییییییق
فقط خواستم بدونی بازم مثل همیشه، با خوندنه نوشته ی قشنگت ، مملوء از احساس های قشنگ شدم................................. بخدا راس میگم آقا
فقط خواستم بدونی خیییییییییییییییییییلی خوشحالم که خوش به حالته الهااااااااااااام ....
فقط خواستم بدونی همیشه بیادتم...... همیشه برات بهترین آرزوها رو دارم..... همیشه برات میخوام که شاد باشی و خیییییییییییلی خوش به حالت باشه عزیز دلم

خوشحالم که خوشحالی...

همیشه راهی هست برای احساس خوش به حالی...

حتی اگه خنده دار ترین راه باشه :)

شاید بعدها درست نیمه شب برای احساس خوش به حالی دلم یک قورباغه ی سبز ِ خال خالی خواست که چشمهاش آبی باشه :)

ممنون حانیه :)

عسل 1392/05/04 ساعت 20:04 http://sooz-o-saaz.blogfa.com

من نمیدونم چرا این پست با این همه "خوش به حالی"
انقدر منو به اشک انداخت ....
خودم موندم که چرا خوندم و باریدم!! ... خوندم و باریدم ....

الــــــــــی .........
از خوش به حالیت خوش به حالم میشه بانو ...

بیا در گوشت بگم :

"منم همینطور!".اولین بار و دومین بار و سومین بار که خوندمش هم گریه م گرفت ولی بعد خوب شد :))

فک کنم تو هم باید دو بار دیگه بخونیش ...تا سه نشه بازی نشه...به سوی این چراغ راس میگم :))

خوش به حالم که خوش به حالته عسل :)

سارا 1392/05/04 ساعت 21:46

من این روزها هرچیزی را میبینم حالم بد می شود
دیگر هیچ چیز مرا خوش به حال نمیکند مگر وقتی که مستقل شوم!؟

سارا...

سارا...

میدونستی قشنگترین اسم دنیا را داری سارا...؟

دنیا به هم میریزه "سارا " ها حالشون بد باشه ها

زووود خوب شو ،باشه؟

و ما همیشه به جایی و کسی و زمانی و مکانی و آدمهایی که حتی نیستند وابسته ایم سارا :)

خاتون 1392/05/04 ساعت 22:21 http://dordasttt.blogfa.com/

الی همیشه اولین کامنت مال خودت بود کو؟
خیلی هم عالی چیزهایه کوچکی که یه بغض رو آب کنن یعنی خیلی بزرگن. خوشحالم خوشحالی حتی اگه کوتاه باشه .
کیفتم مبارک . سفید رنگ پاکیه دوسش دارم :)

این اولین کامنت نداشت خاتون :)

اولیش و آخریش خودتونید :)

کیفمم مبارکم باشه :)

این چیزهای کوچیک زیادی بزرگند...باید بزرگ باشند تا احساس خوش به حالی کنی :)

به همین ساعت یازده و پنجاه و هشت دیقه ی شب قسم ک همین چیزای کوچیک و جینگیلی بینگیلی آدمو از این رو به اون رو میکنن ولی خب بازم بستگ به بدقلقی خوده آدم داره من باشم یه کم غر هم میزنم اون وسطاش

خوب باشی الـــــــی ِ خوب :)

و باورت میشه و بشه و میدونم میشه که بزرگترین چیز ه کوچیکی که دنیا را زیر و رو میکنه بستنی ه ...

حتی اگه بدقلق باشی و بشی و داری خفه میشی از اونی که توی گلوت خونه کرده :)

دختر مامان فاطمه وقتی اینجایی هوا خنک ه ...نسیم میاد ،حس میکنی ؟

حامد 1392/05/05 ساعت 00:18 http://aaghol.blogsky.com/

خدایا! به برکه های کوچک قلبمان که با افتادن مور دلخواه، به تلاطم دلخواه می رسد رحم کن.

خدا با ما که دلتنگیم:( سر سنگین نخواهد شد.

مگر در جستجـــوی ربنای تازه ای باشیــم

وگرنه صد دعا زین دست یک نفرین نخواهد شد

مترسـانیدمان از مــرگ ما پیغمبر مرگیــم!

خدا با ما که دلتنگیم سرسنگین نخواهد شد

banuye nuro aayne 1392/05/05 ساعت 02:25

va cheghadr istgahe brt shuma ba kelasan ke pele barghi daran

hamin baghiye chizha ham bemanad dar haman baghie

eli cheghad in heset behem nazdike
ke zogh koni az chizai ke kheylian
ama..

تازه خبر نداری بانو خیلی خارجی تر از این حرفاست .وسط هر ایستگاه بی آر تی درخت کاشتند این هواااااااااااااااا :)

این چیزهایی که حالمون را خوب میکنه مال ما بقیه ی دنیا هم نوش جون همونایی که قورتش دادند :)

ما کلی با هم تفاهم داریم بانو...وقتشه به مامان و بابات بگی خونه رو آب و جارو کنند میخوایم برای امر خیر خدمت برسیم :))

خدایــــــــــــــا...

سرنوشت دوستانم را در شبهای قدر و تعیین مقدرات

به خیر و نیکی تقدیر کن تا من،جز رضایت بر سیمای آنان نبینم.

آمیــــــــــــــن

امشب از اون شباست زهرا....

از اون شبا.....

از اون شبا....

خوش بحالت که خوش بحالته
خیلی اتفاق نادریه که تو وبلاگ نهویس ها یکی همچین پست خوش بحالانه ای بنویسه
امیدوارم همیشه خوش بحالت باشه

و ما خیلی وقته یکی از نوادر ِ تاریخیم آقااااااااااااا :)

و خوش به حال شما هم حتی :)

ermia 1392/05/05 ساعت 14:44

سلام
دویست تا پست دپسرده فرمت میذاری ملت رو تا پای خودکشی میبری بعد میای پست نوشابه و کیف و خوشحتالی میذاری.
نکن خانونم نکن این کارارو.
مثل اینکه تو استکانی که توش چایی داغ بوده آب یخ بریزی.
خب میپکه دیگه.
نکن با دل ملت این کارارو

ارمیای نبی ریاضیت خوب نیستا ....فک کردم فقط من لنگ میزنم :)

دویستا کوجا بود یا نبی؟

توی همین صفحه کلی تولد بازی و خوشا به حالم ای روستایی ِ :)

تازه شم همیشه زووور میزنیم برا خاطر ِ کاهش افراد در حال ِ خودکشی ِ تحت تاثیر خزعبلات اینجانب یه پست هیجانی بذاریم که ملت تعادل توشون رعایت بشه تازه شم فک نکنند ما چله نشین شدیم و عایا عالم و دنیا چه خبره :|

میگما....

من وقتی بچه تر بودم یادمه توی استکان چایی آب یخ میریختیم ،هیچیش نیمیشد !حالا یا استکاناش جنسش خیلی خوب بوده یا همچین دل ملت جنسش این روزا نه!!

+کیفور شدیم صداتونا شنیدیم .داشت یادمون میرفتا این مدلی هم بلدید حرف بزنیدا:)

سلام بانو چه حزین و زیبا قلم میزنید قلمتان هماره نویسا و عمرتان مانا باد .
سپاس از این دلنوشته های زیبا

نوش روانتون مهربانو ...

مرسی از شما خانووووم :)

هما 1392/05/05 ساعت 15:17 http://1ravani.blogfa.com

همیشه شاد باشی

و تو شادتر از همه ی دنیا هما....

[ بدون نام ] 1392/05/05 ساعت 20:14

مبارک باشه
دلـم خیلی چیزا رو خواست واسه خوش به حالم شدن ...

خدا همه ش رو با هم یهویی بغل بغل بهت بده :)

زیتا ملکی 1392/05/05 ساعت 20:30

از بین تمام آن کیفها تنهاترینشان را میخرم
این عالی بود :(
بعدم دلت به بهانه‌های ساده‌ی خوشبختی‌ش می‌نگره؛ نه! به همین سادگی خوشحال می‌شیم ما.
پس چرا کسی نیس خوشحالمون کنه؟

چقدر خوبه تو اینجایی زیتا...

خیلی زود و ساده خوشحال میشیم

و هیچ کس قشنگتر و بهتر از خودمون نمیفهمه چی خوشحالمون میکنه

شاید کسی هست اما اندازه ی خوشحال کردنمون نیست زیتا :)

لباس نو ؟؟؟؟کدوم لباس نو؟؟؟

یه چیزی بگم الی ..

میدونی من همیشه به نشونه ها معتقد بود م هستم و همیشه یه جورایی دنبالشم که ببینمش ...
میدونی وقتی داشتم این پستو میخوندم دلم میخواست اولین کامنتش مال من باشه ...

تو هیچکدوم از پستات اینو دوس نداشتم ...اما این یکی ...

میدونی الان خوشحالم لبخند دارم ...

من اما میگم التماس دعا

و من هر چی میکشم از این نشونه هاست...

کاش کور بودم

کاش اصلا نشونه ای نبود...

چقدر خوبه همونی شد که تو خواستی

چقدر خوبه لبخند داری عاشقانه ی مسیحا :)

تو بگو التماس دعا ...من لال میشم :|

اینا که خیلی چیزه من با یه اسنک با سس فراوون اون قدر خوش به حالی میشم که بقیه هم فکر میکنن این از خوش به حالیهای خودشون بوده...
..
..
میگم خودمونیما چقدر خوب صدات میزنن من عاشق مطالبی ام که تو نظارت میذارن و میذاری

و آدمهای زیادی از خوش به حالی ِ من خوش به حالشون شد و من....!

آدمای دوست داشتنی :)

صدا میکنند مرا از بس که صدایشان خوبست :)

اگر یادتان بود و باران گرفت
دعایی به حال بیابان کنید ...

الاتکاس دعـــا بانــو ...

بیابون ِ بارون ندیده درد میکشه از داشتن و دیدن بارون

از ما گفتن

خوب باشی فاطمه :)

Mehdi 1392/05/06 ساعت 09:03 http://30-salegi.blogsky.com

زمستان پایتخت رو وقتی که برف میباره توش ، خیلی دوست

دارم...خاطره دارم ازش در حد مرگ...حساب کن تو باشی

او باشد ، صبح ساعت هفت ، توی آغوشت ، برگردید

سمت پنجره و ببینید برف اومده دیشب...همونطور پتو

پیچ شده ، برید کنار پنجره و بازش کنید و دوتایی اولین

سیگار صبح را با سوز برف بکشید...لعنت به مغز آدمها که

چیزهایی را که باید ، فراموش نمیکنه...

خاطرات ِ قشنگتون مستدام اما ما عجالتن یه آگهی پخش میکنیم شما اون صحنه ی عاشقانه را ادامه بده ما هم رومون را میکنیم اون طرف :)

به نام خدای مهربان
سلام:
با شعر «لیله القدر»
منتظر و مشتاق نظرات شما خوبانم.

با تشکر...

:)

:)maRjAn 1392/05/06 ساعت 12:13 http://www.zodiack.blogfa.com

مرسی الی بی معرفت :|
تو خوبی ؟

مرجان...

هی مرجان...

قهر نکن دیگه دختر...

به جان بچه ی آخرم تابستون تموم شد تلافیشو در میارم

اگه دختره خوبی باشی میبرمت پارک بستنی خوردن ه بچه ها رو تماشا کنی :)

فاطمه 1392/05/06 ساعت 12:21 http://www.gwww.blogfa.com

منم فک کنم همین الان قارچ سوخاری و آیس نایس وانیل..وانیلش خیلی مهمه..خوش به حالم کنه..
امیدوارم همیشه به همین سادگی خوش به حالت بشه و لبخند رو لبات بیاد..

قارچ سوخاری ؟ ...الهی ی ی ی ی ی :)

حتمن وانیلش مهمه حتی مهمتر از آیس نایسش :)

کاش میشد که... :)

حالا نمیشد دوغ بخری...من نوشابه دوست ندارم!
درکت کردم...بازم قشنگ بود:)

دوغ هم دوس میداریم...مخصوصا محلی و ترش و حتی گاز دار

گزینه ی خوبی برای خوش به حالی ه :)

درکتون را بگردند :)

ermia 1392/05/06 ساعت 12:59

اگر من پیامبرم میگم دویست تا شما بگو چشم.
چه معنی داره ادم رو حرف پیامبر حرف بزنه.
بعدشم نمیدونم شما استکاناتونو از کجا گرفتید.
ما تجربه نصف شدن استکان و لیوان و ... زیاد داشتیم.
حرف
حرف
شعر
حرف
شعر
حرف
نمیدونم یه عالمه هست و نیست

پیامبر؟
پیامبر نه ارمیای نبی ...نبی :)
در ضمن اون که روی حرفش نمیشه حرف زد و نباید حرف زد "آقامون ه " ولاغیر :)

ما از اون قوم افسار گسیخته ی والضالینیم که تمرد و سرکشی تو خونمون ه البت خیالمون راحته رستگار میشیم چون عنان هدایتمون دست ه ارمیای نبی ه :)

راسی تا یادم نرفته استکانامون را از بازارچه هارونیه میگرفتیم پشت بازار ریسمون .جنساش خوبه...بگم بچه ها بردون یه دو دست بگیرند میذاریم پا حساب :)

وااای خدا خندشو...الهی...چقده تو این عکس پاک و کودکانه خنده سر دادی....
ادم وقتی از همه جا ببره...وقتی دیگه توان کل کل با مشکلات نداشته باشه...احساسشو ول میکنه تو فضا..میپره میدوئه...میرقصه...
خودشو میزنه به خیالی....که شاید از این راه بتونه درمانی شه برای دردهاش...

اینجا نمیشه مطلب خصوصی گذاشت؟:)

کامنت خصوصی را باید اون بالا توی قسمت "تماس با من " بذاری

الان نفهمیدم این خصوصی بود یا نه،گمونم خصوصی نبود چون شونصد بار خوندم اثری از یواشکی توش نبود :)

دسته گل ه ماراله وقتی داشتم برای بار دوم از پله برقی میرفتم بالا و میخندیدم عکس گرفت...انگاری اون روز خیلی خوشحال بودم...هنوز خیلی اتفاقا سر از تخم بیرون نیورده بودند اگر چه شب قبلش...

هیییی :)

ermia 1392/05/06 ساعت 13:01

گفت تا کی صبر باید کرد؟ گفتم چاره چیست؟
دیدم این پاسخ از آن پرسش سوالی تر شده است!
همین...

ارمیای نبی شوما که اهل دقت نظر بودی دیگه چرا؟

شوما که گیر میدادی به ملت چرا شعر تکراری گذاشتید برید توبه کنید دیگه چرا؟

به من چه که سه بار این شعر را توی کامنتا گذاشتند یه بارشم دقیقن خودتون :|

گیسو 1392/05/06 ساعت 13:27

سلام الی جان

لبانت همیشه خندان دلت شاد و خوشحالیهات همیشگی بدون هیچ غمی

گل گیسو...دلم برای تو و عامل ذوق تنگ شده...

برای خنده های تو که آدم رو به خنده وا میداره و برای صدای عامل ذوق که آدم رو میکشه :)

خودت خوبی دختر ؟

من اما دلم برای عاشقانه های پایتختی مان تنگ است
برای پارک گردی ها
ترمینال رفتن ها
انتظار کشیدنهای دم صبح
صبحانه های پارک ساعی
وااااااای خدایا شکر
چقدر زیادند
اینجا جا نمیشوند
دلم برای روزهای پایتخی مان تنگ است

و چقدر خوبه که آدم خوش به حالش بشه
حتی با خریدن 4 تا مداد و دفتر برای دختر آبدارچی
حتی با یک کیف سپید و یک نوشابه و سیاه و ....
خدایا شکــــــــر

پاییز که بیاد باید همه ش رو مو به مو برام تعریف کنی

یادت نره ها :)

و من هنوز دلم نوشابه ی سیاه میخواد :)

الهی ی ی ی :)

سلام الی خانم مرسی اومدی
دوست دارم تبادل کنیم خبرم کن

با تشکر...

دقیقن چی رو تبادل کنیم؟

ما برنج کشت میکنیم ،شما چه طور؟

:)

رویا 1392/05/06 ساعت 15:58 http://royaddd.blogfa.com

دیشب اومد نشد نظر بذارم!
این بهانه های کوچیک شادیای خیلی لذت بخشی داره
دقت کردی چقدم ماندگاره؟؟

و من هنوز ذوق مرگ کیف سفید ه زیر تختم هستم و یه عالمه نوشابه ی سیاه توی قفسه :)

ای دهان و لب تو آینه ی زیبایی !
غزلی ساخته ام مثل خودت رویایی

غزلی نغز تر از هر چه غزل ،هر چه سپید
شورانگیزتر از مثنوی و نیمایی !!

غزلی ساخته ام مثل خودت بی مانند
مطلعش با لب تو ، قافیه اش دریایی

چینی نازک تنهایی من می شکند *
پا به پا کن به سراغ من اگر می آیی

"دیگران چون بروند از نظر از دل بروند" **
تو ولی تا به ابد در دل من مانایی !




از "ماندانا ملکی"

چند ماهی بود شعری بر لبم جاری نمی‌شد
یک دو بیتی گفتم اما سست با اکراه گفتم

امشب از یمن نگاهت، ای نگاهت باغ رویش
یک رباعی، یک قصیده، یک غزل دلخواه گفتم

شاد در ایوان نشستم با تو در مهتاب، بی‌تاب
چند بیتی مثنوی هم زیر نور ماه گفتم

نیمه‌شب شد شب‌به‌خیری گفتم و اشکی فشاندم
وقت رفتن یک غزل هم با ردیف آه گفتم

بازمی‌گشتم به خانه مست از افسون شعرت
مستزادی عاشقانه در میان راه گفتم

قطعه‌ای را هم که می‌خوانی همان شب مست و بی‌خود
خواب بودم، خواب می‌دیدم تو را ناگاه گفتم

سیّدة 1392/05/06 ساعت 17:47 http://seyyede72.blogfa.com/

چقدر احساس "خوش به حالی میکنم" وقتی احساس "خوش به حالی " میکنی ...(:

تا باشه احساس های خوش به حالی که باعث احساس خوش به حالی کردن ه دیگرون بشه :)

zeinab 1392/05/06 ساعت 19:08 http://z-purity.blogfa.com

سلام.
چرا من انقدر جذب نوشته های شماشدمو نمیدونم.
خیلی زیاد به دلم میشنند این دل نوشته ها.
دست خودم نیس هرموقع میام نت 1 سر به اینجا میزنم.
1حس خیلی خوب بهم دست میده و انگار خوش ب حالم میشه.
لذت میبرم.
من وبمو تازه ساختم و شما رو بعنوان یکی از مهمونای عزیزم به کلبه ام دعوت میکنم.

خدایا شکر از این همه خوش به حالی :)

برید آذین ببندید زود ه زود میام مهمونی ....نوشابه سیاه دارید؟ندارید زوود آماده کنید قراره براتون مهمون بیادا :)

سلام الی جان
وقت بخیر


چه می پرسی از حال دلم؟

کوچه باغهایش بارانی

خانه هایش کاهگلی

خاکش سرد و نمناک

هوایش گرفته

آسمانش بیتاب

آه هایش ممتد و کش دار

خستگی هایش افزون

کوچه هایش خیس و خلوت...و بسی تاریک...

خروس هایش را که نگو...سر ظهر هم نمی توان بیدارشان کرد!!!

گوسفندان در سکوت و گرگهایش زوزه ی اهلی شدن می کشند!!!

دلم خوش است به اشکی که ذره ذره بریزد
به کام پیرهنــــــم زهر روزمره بریزد

هنوز تاب غمش را دل رمیده ندارد...
چگونه می شود از گرگ، ترس برّه بریزد؟

وقت شما هم بخیر آقااااااااااا و یه عالمه ممنون از این همه کلمه :)

منم مث تو و زهرا هستم والابوخوا

دلم هر چی بخواد بگیرم پادشاهم

شوما که با اون عباس آقاتون مدتهاست پادشاهید خانوووووووووم :)

البته من ژامبون نمیخوام ی چیز برگر میخوام و ی کوک خنک پالتوی یوز ک ب کلاه چیتام بیاد

ی

در پای چیز برگر ارادت ما رو هم قید بفرماید بانو :)

بیا دو باره پاک کن زجاده ها غبار را

به عاشقان نوید ده رسیدن بهار را!

تمام لحظه های من فدای یک نگاه تو

بیا و پاک کن زدل حدیث انتظار را!

توکه باشی برای من کافی است،

چه نیازی است هیچ کس ها را

میام اصفهان و توی سرما با هم بستنی بخوریم و قندیل ببندیم خیلی کیف داره و من بلند بلند قهقهه میزنم مث زیر سی و سه پل

و درست مثل اون روز که هی گفتی الـــــی.... و من هی گفتم بعله و تو نشنیدی ؟

این دفعه یادت نمره سمعکهات رو بیاریا :)

آرزوی 1392/05/06 ساعت 23:07 http://azari.blogfa.com

برایت آرزوی بهترینهارادارم

و من بهترین آرزوی :)

تمام چیزهایی که کوچکند یا فکر میکنیم کوچکند ولی یک بغض را فروکش می کنند مثل ابی که بر اتش بریزی
وخوشحالت میکنند بزرگند

انقدر که فکر میکنم تمام فصلها بهار است هرچند که پایز پادشاه فصلهاست

ببخشید که دیر به دیر هستم

همه شون بزرگند....بزرگ و ارزشمند...

حتی اگه یه غازی نون و پنیر و خیار و گوجه باشه اونم دقیقن توی یه بعد از ظهر نه چندان گرم شهریور :)

خوشحالم که هستی...حتی اگه دیر به دیر باشه :)

hani 1392/05/06 ساعت 23:46 http://hanilam.blogfa.com

چقدر خوشحالم که تو خوشحالی الی
چقدر خوبه که تو این عکس می خندی
چقدر خوبی تو دختر
می دانستی؟

چقدر خوشحالم از خوشحالیت...حتی اگه دلیل خوشحالیت خنده و خوشحالی و خوش به حالی ه من باشه

تو کی خوش به حالت میشه تا من دلم تموم ه خوش به حالیت رو کیف کنه ؟

و ما زن ها هی احساس خوش به حالی میکنیم..:))

و ما زن ها کلا کلی خوش به حالمون ه که خودمون خبر نداریم :)

saji 1392/05/07 ساعت 04:00 http://www.randeshode.blogfa.com

داره میشه ، دعا کن الی

خدا را شکر از همه ی شدن ها و حتی نشدن ها ...!!

اردی بهشت 1392/05/07 ساعت 04:35

دلم بستنی میوه ای فالوده خواست الان الی

و من بستنی شکلاتی با یه عالمه کاکائو روووش...البت فالوده ای میوه هم بد نیست ...میپذیریم :)

سوگل 1392/05/07 ساعت 04:37

خوبم الی...خودم رو مجبور می کنم خوب باشه...
تو خوبی!!!روبه راهی!

اجباری در کار نیست...یه برنامه خوش به حال شدن ردیف کن تموم ه :)

سلام

خوش به حالت

اما به اونایی هم فکر کن که چیزای کوچیکتری دوست دارن اما نمیتونن خوش به حالشون بشه

داره گریه م میگیره

خدانگهدار

چیزهای کوچکتری که بزرگند؟

میتونه خوش به حالشون بشه...

مطمئنم میتونه

حتی اگه آدمس خرسی باشه :)

گریه نداریما

سلام ورحمت الله
الی بالاخره چهره نمایان کرد
ادمایی که به یه چیز کوچیک خوشحال میشن قلبشون پاک ومهربونه
به جون عموراس میگم
میگی نه امتحان کن

پرده از رخ کشیدیم...

الب قبلن هم کشیده بودیما ولی زود باز پرده را انداخته بودیم پایین

بالاخره عباس آقامون یهو راضی نباشه :))

راسیاتش خیلی وقته قلب نداریم...یحتمل اگه بود شاید مهربون بود اما پاک....!

نمیدونم والا عمو :|

کی شایسته تر از توبرای خوش به حالی ؟ حالت رو می خرم ..سلام!

همه ی خوش به حالی م دو دستی برای رویا :)

ملیح 1392/05/07 ساعت 11:26 http://malih.blogfa.com/

چه خوبه بلدی دلت خوش کنی ... من دلم خوش نیست الی!
حتی نمی تونم به خاطره ها دل خوش کنم

دلم را خوش کنم؟؟

انگاری که خودش دلش بخواد و خسته باشه از این همه ناخوش بودن...

یادش نندازید که چه خبره،باشه؟

خاطره های شیرین ه لعنتی :|

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد