_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

زهــــر دوری باعـــث شیرینــــی دیــــدارهاست...

هوالمحبوب:

زهــــر دوری باعـــث شیرینــــی دیــــدارهاست

آب را گــــرمای تــــابســــتان گـــوارا میکند...

باید درست همین الان ،همین الان که یه عالمه نوشابه ی سیاه خوردم و یک تانکر آب ، و دارم دست میکشم روی شکم ورقلمبیدم و با خودم فکر میکنم که اگه یه چنگال بکوبونم توی شیکمم میتونم عین کارتون تام و جری که وقتی چنگک با شدت فرو میرفت توی شیکم ه پر از آب تام و با شیکم سوراخ سوراخش میتونست گلهای گلدون را مثل آب پاش آب بده، میتونم تموم ه گلها و درختای باغچه و کوچه را آب بدم یا همین الان که فرنگیس داره صدام میکنه برم هندونه بخورم و بهش میگم به جان بچه ی آخرم نمیتونم تکون بخورم و اگه لب به هندونه بزنم رسماً ترکیدم ،تو زنگ بزنی بهم و بگی درست سر کوچه روبروی آژانس هواپیمایی به دیوار تکیه زدی و دلت تنگ شده و میخوای قبل ازاینکه بری خونه بدوم بیام پیشت ؛تا من نفهمم چه طور روسری آبی ِ فرنگیس را از روی تختش بر میدارم و میندازم سرم و چادر فاطمه را از توی اتاقش کش میرم و خودم را تند تند میرسونم سر کوچه ای که تو خسته به دیوارش تکیه زدی و از توی همون تاریکی میشه تمومه نگاه و نقش و نگار صورتت را حدس زد.

من از دیدنت بال دربیارم و ذوق مرگ بشم و تو بهم زل بزنی و سرتا پامو برانداز کنی و بهم بگی چقدر دمپایی هام قشنگه تا من تازه یادم بیفته با چه قیافه ای جلوت ظاهر شدم و چادرم را بکشم روی دمپایی ِ صورتی حموم و از خجالت دلم بخواد آب بشم برم توی زمین و تو بهم بگی که چقدر چادر بهم میاد و من هیچ گول نخورم از حرفت و زبون درازی کنم و بگم :من همه چی بهم میاد!

باید درست همین الان صدای نخراشیده ی موبایلم بلند بشه تا من تا سر کوچه پرواز کنم و بعد بشینیم لب جدول خیابون،درست روبروی آژانس هواپیمایی و در جواب ِ "چه خبر" گفتنت تموم ه روزی که گذشت را تند تند با تکون دادن دستام تعریف کنم و هیچ برام مهم نباشه مثلن همین خانم اعظمی که قرآن خون ه و سر ساخت و ساز ِخونه ش با بابا چپ افتاده و منتظره یه آتو بگیره و یه ماجرا عـَلـَم کنه وقتی داره از مراسم دعای طیبه خانوم برمیگرده ،درست موقع عبور از خیابون من را ببینه و بعد بیاد با آب و تاب یه عالمه قصه های خاک برسرانه ای از کارهای هرگز نکرده ی من و تو توی محل تعریف کنه و توی دلش عروسی بگیره که "بفرما!اینم از دخترش!!"

بایدخونتون همین خونه ی دیوار به دیوارمون باشه ،همین خونه ی سمت چپی تا درست چند ساعت دیگه درست بعد از هزاران بار "یا ساتـِر کُلِ مَعیوبٍ یا مَلــجَأ کُــلِ مــَطرودٍ ..."گفتن که دلم بدجور شع ـر میخواد و تو پر از حرف و سکوتی از دیوار برم بالا و بیام روی پشت بوم پیشت و کتاب "گربه ی من نازنازی ِ " را که یه بار واست خوندم با خودم بیارم و هی برات بخونم "گربه ی مصطفی بلاست...بهونه گیر و بد اداست " و گربه ی مصطفی بشم و تو بخندی و درعوض تو با اون صدات برام "فاضل " بخونی که "همراه بسیار است اما همدمی نیست ..." تا من یه عالمه دلخور بشم از خودم که انگار همدم نیستم و بهت بگم مگه من مرده م؟ و توی گوشت "یا چشم بپوش از من و از خویش برانم یا..."زمزمه کنم.

باید تو باشی و من باشم و زیر آسمون ستاره بارون هی شعر بخونیم و حرف بزنیم و من یه عالمه خاطره ی یواشکی یادم بیاد و بی توجه به اینکه شاید بعدها به روم بیاری یا از درگیری های ذهنیم و شنیدنش ناراحت بشی آروم آروم تعریفش کنم تا تو چشمات سنگین بشه و خوابت ببره و من هیچ نگران نخوابیدنت تا صبح نباشم و فردا صبح همین خانم "گاف" ،پیرزن همسایه،همین که همیشه به سر ِمن قسم میخوره،از نجواهای عاشقانه من و تو که تا صبح از توی تراس خونه ش شنیده برای دخترها و پسرها و نوه هاش حرف بزنه و اون ها همه تایید کنند که این دختره از روز اولم معلوم بود چه جونوری ه و تا من را توی کوچه میبینند "استغفرالله استغفرالله " راه بندازند که دیشب به جای "الغوث الغوث" و التماس برای بخشش و توبه،"خاموش مکن آتش افروخته ام را..." سر دادیم و من خنده م بگیره از تموم ه آدمایی که نمیفهمند و وقتی تو رو دارم هیچ برام مهم نباشه که به چشمشون قدیس ِدیروز محلشون شده... لا اله الا الله!

باید درست همین الان ،همین الان که دلم میخواد همسایه ی دیوار به دیوارمون بودی یا سر کوچه منتظر ِ من تا از راه برسم تا تو به دمپایی های صورتیم بخندی ، اسمت نقش ببنده روی صفحه ی گوشیم و اولین چیزی که بهم میگی اینه که "چقدر دلت تنگ شده و کاش امشب،فقط همین امشب این همه کیلومتر بینمون نبود ..."و هیچ یادت نیاد چقدر ازم دلخوری و یا اینکه من اونی نبودم و نیستم که تو فکر میکردی...

الـــی نوشت :

یکـ) در کوچـه های کوفـه صدای عبـور کیـست؟...امشب از اون شبای در سر شوری دارمه ها!

دو) یا نورَالنور...یا مُنوِر النور...یا خالِق النور...یا مُدبر النور...یا مُقدِرَ النور...یا نورَ کُل نور...یا نوراً قبل نور...یا نوراً بعد کل نور...یا نوراً فوق کل نور...یا نوراً لیس کمثله نور... "عاشق این فرازمــ. از بس که پر ِ نور ِ"

سهـ)من هیچ وقت دوستام را وسط راه رها نکردم.اونا خودشون جایی که خواستند پیاده شدند و من فقط به پیاده شدنشون کمک کردم.همیــــــن...

نظرات 45 + ارسال نظر

اول داستان که بودم گفتم خوش به حالش چقدر این بودنهای یه هویی میچسبه اما حالا آخر داستانم......

نگاه کُن که غم درون دیده‌ام
چگونه قطره قطره آب می‌شود
چگونه سایۀ سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می‌شود
نگاه کُن
تمام هستی‌ام خراب می‌شود
شراره‌ای مرا به کام می‌کشد
مرا به اوج می‌بَرد
مرا به دام می‌کِشد
نگاه کُن
تمام آسمانِ من
پُر از شهاب می‌شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده‌ای مرا کنون به زورقی
ز عاج‌ها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دل‌نواز من
ببر به شهر شعرها و شورها
به راه پُر ستاره می‌کشانی‌ام
فراتر از ستاره می‌نشانی‌ام
نگاه کُن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ‌رنگ ساده دل
ستاره‌چین برکه‌های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه‌های آسمان
کنون به گوش من دوباره می‌رسد
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کُن که من کجا رسیده‌ام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوج‌ها
مرا بشوی با شراب موج‌ها
مرا بپیچ در حریر بوسه‌ات
مرا بخواه در شبان دیر پا
مرا دگر رها مکُن
مرا از این ستاره‌ها جدا مکُن
نگاه کُن که موم شب به راه ما
چگونه قطره قطره آب می‌شود
صراحی سیاه دیدگان من
به لای‌لای گرم تو
لبالب از شراب خواب می‌شود
به روی گاهواره‌های شعر من
نگاه کُن
تو می‌دمی و آفتاب می‌شود

فروغ عزیز

و آخر داستان هم باز بگو "چقدر این بودنهای یهویی میچسبه " ولی خوش به حالش را نه برای بودنهای یهوویی که نیست بلکه برای همه ی چیزهای خوب زندگیم بگو

خوش به حالم سهیلا ،نه؟

رها 1392/05/08 ساعت 05:30 http://raha-vesal67.blogfa.com

رفته ای .. و من هرروز به موریانه هایی فکر میکنم که آهسته آهسته گوشه های خیالم را می جوند ... تا " بی خیال" نشده ام برگرد ....


+ این شبا منو هم دعا کن الی جان...

وقت دل کندن به فکر باز پیوسستن مباش

دل بریدن وعده ی دیدار می خواهد مگر؟...

خوب باشی رها :)

نه خدا توانمش خواند ، نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم ، شه ملک لا فتا را ....
بنویس نام مرا در کف دستت ای دوست ، تا به هنگام قنوتت نبری از یادم
التماس دعا

در کوچه های کوفه صدای عبور کیست؟

گویـــا دلــی بـــه مقصد دلــخواه می رود

دارد ســر شکافتـن فــرق ِ «آفتــــــاب»

آن سایه ای که در دل شب راه می رود

محسن 1392/05/08 ساعت 06:24

چقدز خوب ...
قدز بدانید دوست داشتن را ... عاشقی کردن را و با هیچ چیز عوضش نکنید.
این شبها شدیدا محتاج دعاییم :)

هر که در عشق سر از قله برآرد هنر است

همـــه تا دامنــــه‌ ی کــــوه تحمــــــل دارند...

دعا...

می خواهم و می خواستمت تا نفسم بود
می سوختم از حسرت و عشق تو بسم بود

خوش به حال من ودریا و غروب و خورشید

و چه بی ذوق جهانی که مرا بــــا تو ندید

[ بدون نام ] 1392/05/08 ساعت 12:25

آن سفـــر کرده که صد قافله دلـღ همــره اوسـت
هــر کجـا هست خدایــا به سلامت دارشـــ ...

ღღ

هی پا به پا نکن که بگویم سفر به خیر

مجبــــور نیستـــی بمانی ... ولــی نرو!

حامد 1392/05/08 ساعت 12:44 http://aaghol.blogsky.com/

چه جذبه ای!!!! آب، بام و نور! به کجا می رسد این قصه؟

از پاسخ من معلمان آشفتند
از دهانشان هر چه در آمد گفتند

اما به خدا هنوز هم معتقدم
از جاذبه تو سیبها می افتند!

با "او " حس شعر در من بیشتر گل می‌کند

یاسم و باران که می‌بارد معطر می‌شوم‌...

+شعرتون را شادیم آقاااااا :)

خاتون 1392/05/08 ساعت 13:04 http://dordasttt.blogfa.com/

الی چی بگم ....
خوندم و مث همیشه یه نفس تا آخرشو سر کشیدم

و من همیشه صدای نفسهات را از توی کلمه هات میشنوم خاتون :)

Mehdi 1392/05/08 ساعت 13:42 http://30-salegi.blogsky.com

کامنتت رو که وبم خوندم ، درجا جواب دادم ولی یاد یه جمله ی دیگه افتادم ، ترجیح دادم اونو اینجا بنویسم:

یه پایان تلخ ، بهتر از یه تلخیه بی پایانه...(درباره ی الی..)

بازم خوش بحالت که در دلت هوای کسی نیست...بعضی وقتها آدم بهتره از بی هوایی بمیره تا اینکه بخواد صدای خس خس سینه اشو از تنفس یه هوای مسموم تحمل کنه....

و این جمله...

درباره ی الــــی ...من را تا مرز خفه شدن میبره

از بس که شده لقلقه ی زبون همه برای تموم کردن با تلخی...

من را یاد خاطره ی خوبی نمیندازه...

گفتی خوش به حالم؟...انگاری آره :|

نگار 1392/05/08 ساعت 14:39 http://respina94.blogfa.com/

چقدر غرق شدن لا به لای خط به خط این نوشته ها را دوست دارم الی...

و من چقدر دوست داشتن ه تو رو :)

دیوونه 1392/05/08 ساعت 15:44

ها علیک
حال نداشتم بخونم
خوبم
میس یو
قهر

دست پیش میگیری که پس نیفتی ، نه؟

شوما نخونده عزیزی :)

الی جان....
عزیزجان....
زیارتت قبول
دعاهایت مستجاب
نگاهت پرفروغ
قلبت پر ز نور
حالا منم دارم کم کم
ایمان میارم به اینکه حالت
بهتر میشه...مطمئنم بهتر می شه...
الی جان...
دختر خوب شهر قصه ها....
مرداد از راه رسید...همان مردادی که آشوب به پا کرد
همان مردادی که منو یه بار دیگه اینجا آورد
همان مردادی که تو رو بهم نشون داد
همان مردادی که بهمن رو هیچ وقت از ذهن من
و حالا تو دیگه پاک نکرد...همان مردادی که تبریز رو ماندگار کرد...الی داره یه سال میشه...می دونستی گذر سالها هم درد و رنج دارن؟
الی
الی
الی
تو هیچ وقت دوستانت رو وسط راه تنها نذاشتی...تو شاعرشون کردی
عاشقشون کردی
الی
مادری هم
کردی....

یادته ماما؟
مرداد...
تبریز...
تو...
زلزله...
یادته ماما؟
همون مردادی که آشوب به پا کرد...
همون مردادی که....
داره یه سال میشه...
و من چقدر از این یه ساله شدن های درد توی زندگیم دارم...
و یه عالمه دردهای شیرین...
ماما...
گفتی در چه حالی؟...گفتم نمیدونم!
گفتی پس داری خوب میشی...گفتم بازم نمیدونم.!
و من هنوز نمیدونم کجای حس و حال خوبم و یا اصلا خوبم یا نه،حتی با اینکه دختره خوبی ام!
هیچ وقت نمیتونم وقتی حالم را میپرسی بهت بگم :"من خوبم!من همیشه خوبم.من دختره خوبی هستم!"
این دیالوگ هیچ وقت برای تو کاربرد نداشته و تو هیچ وقت زیر بار نرفتی :)
ماما...
دلم برای همون مرداد....همون بهمن...همون تبریز...همون اومدن بدجوووووور تنگ شده...
من و تو خیلی وقته توی تبریز توی همون فضای سبز گم شدیم...
انگار که تموم ه تبریز فضای سبز باشه...
چکمه های سفیدت رو از همون روز اول حتی قبل از اینکه صدات بپیچه توی گوشم دوست داشتم

:)maRjAn 1392/05/08 ساعت 15:56 http://www.zodiack.blogfa.com

من کی باشم با الی دختری که شعر شد قهر کنم آخه ؟
تو بودنت عزیزه
نبودنتم عزیزه : *

بگردمدون خانووووووووووووووووم :)

عسل 1392/05/08 ساعت 16:07 http://sooz-o-saaz.blogfa.com

الـــــــــــی .........
چقدر این بودن های یهویی میچسبه .....
چقدر ........

آب را گرمای تابستان گوارا میکند...

و ما چسبیدن رو هم دادیم به دنیا :)

خودم 1392/05/08 ساعت 16:16 http://raha70sh.blogfa.com

دنیا را بی حضور دیگری هم تجربه کن
تمام احساست را یکبار هم که شده برای خودت
تنها خود خودت خرج کن
خاکستری های دنیا
منشوری می شود برای
رنگ پاشی.

"خودم" من همیشه دنیایی بدون حضور دیگری داشتم و گاهی با سایه ی دیگری...
تمام احساسم را خرج دوست داشتنی هام میکنم...

خرج همه ی کسایی که دوستشون دارم حتی اگه نباشند...

خرج الــــی...:)

قنطیـ 1392/05/08 ساعت 16:41 http://qenti.blogfa.com/

الهی :)

آئورا 1392/05/08 ساعت 16:45 http://aaora.blogfa.com

تو دختر خوبی هستی الی.

و تو آئورای خوبی :)

و خوش به حالت و خوش به حالم به خاطر تمام خوش به حالیهای زندگی

برای سلامتی ِ آقای راننده و خودت بلند صلوات ختم کن لال از دنیا نری :))

سلام الی جان
وقت بخیر


مهربان که میشوی نگرانم میکنی!

موعد نارنج و شکوفه،

دلم میلرزد.

آب و آیینه می آوری

و رد میشوی از کنار خاطره هایم

در سکوتی محو.

مهربان که میشوی

بوی رفتن می آید...

خوابم درست مثل "تو را می برند" بود

فریاد های من بــه کجـــا می رسند بود

تردید چشم های تــو مثل غریبه هـــا

وقتی که چشمهای مرا می دوند بود

خوابم پرید ثانیه ها....تیک...تاک .... تیک

ساعت بـــه وقت عقربـــه آباد چند بــود؟...


مهربان که میشوم....

وقت شما هم بخیر آآقاااااا :)

...... 1392/05/08 ساعت 18:53

همیشه فکر میکردم یک دختر شیطون و مغرور خودخواهی که از بس خودبزرگ بین هیچ کس را آدم حساب نمیکنه.یک دختر بی احساس که سرگرمیش تحقیر کردن مردهاست.که احساس نداره.که نمیفهمه عشق و احساس چیه.ازت خوشم می اومد.از این همه جسوری و شیطنتت .از حرف زدنت.کم کم که باهات آشنا شدم فهمیدم آدمی که اینقدر شاد و دلش نمیخواد کسی غصه بخوره و با درد بقیه دق میکنه و هی میگه (آدمای زندگیم)نمیتونه بی احساس باشه.نمیتونه خودخواه باشه.با خودم میگفتم پس چرا........
وقتی برای اولین بار وبلاگت را خوندم باورم نمیشد این دختر تویی.این جمله ها تویی.این همه احساس تویی.این همه شعر تویی.یا من را سر کار گذاشته بودی یا بقیه را.چیزی بهت نگفتم و فقط مراقبت بودم.تا اون روز...........................
و اون روز فهمیدم احساست پشت کدام لحظه قایم شده.دنیا برای این همه احساست خیلی کوچیک الی.دنیا برای داشتنت خیلی حقیرِالی.الی دنیا لیاقت داشتن دختری مثل تو را نداره.الی آدمی که تو این همه دوستش داشته باشی خیلی خوشبخت حتی اگر فقط توی نوشته هات باشه.کاش........

پشت شمشادهای روبروی ِ عالـــی قاپو...

اونجا هنوز صدای بلند هق هق ِ یه دختر میاد که بی توجه به نگاه عابرا خودش را بغل کرده بود و زار میزد...

اگه با دقت گوش بدی،اگه سکوت کنی،هنوزم صداش میاد...

آوا 1392/05/08 ساعت 19:43 http://coraline.blogsky.com

تو دختر بدی هستی اِلـــی

همه همینو میگند اما شوما که میگی یه چیزه دیگه ست :)

ساره 1392/05/08 ساعت 19:46 http://naardoone.mihanblog.com

چشمان تو گل های آفتاب گردانند
به هر کجا که نگاه کنی...
خورشید آنجاست.

نگاهش کن که خورشید بشه الی... اونوقت همیشه کلی نور داری ... یا نور لیس کمثله نور

چه خوب می شد از نخلِ چشمتان امشب

برای سفره‌ی افطارمان دهی خرما...

ساره ی مو کمند ه ناردونه ها ...چقدر طعم انار میاد از کلمه هات دختر :)

متانت 1392/05/08 ساعت 19:54

دختر شیرین...الی جان...درست گفتی ایران نبودم...خوشحالم باز خوندمت.بوسه

و خوشحالم که باز هستی متانت جان :)

خودت خوب ه ؟:)

الف 1392/05/08 ساعت 20:22

شبی قدری چنین شریف و عزیز
حال دل با تو گفتنم هوس است

ای صبا امشبم مدد فرمای

که سحرگه شکفتنم هوس است:)

بین هجوم این همه تصویر رنگ رنگ
تنها نگاه توست که در قاب می زنم

رفت آن شبی که اشک مرا خواب می ربود

‍«امشب به سیل اشک ره خواب میزنم»

http://s1.picofile.com/file/7646826448/Chashme_Aftab.mp3.html

من که به دریاش زدم تا چه کنی با دل من
تخته تو و ورطه تو و ساحل و توفان همه تو

شور تو ، آواز تویی ، بلخ تو ، شیراز تویی

جاذبه ی شعر تو و جوهر ِ عرفان همه تو

شیراز تویــــی ...:)

شب شد خیال آمدنت را به من بده
حس عزیز در زدنت را به من بده

حرفی نمانده است ولی محض یک حضور

فر یـــادهای بی دهنت را بــــه من بــــــده...

عسل 1392/05/09 ساعت 01:53 http://sooz-o-saaz.blogfa.com

با اجازه "چشم آفتاب" رو که برای ساغر گذاشته بودی منم گوش دادم ....
و چقدر بغض شدم رو تو حتما میدونی الی ....

گذاشته بودیم برای گوش دادن :)

آره من میدونم...حتی اگه نخوای هم این صدا تو رو میبره تا بغض...

تبسم 1392/05/09 ساعت 09:00 http://tabile.blogfa.com

الی تبسم...
بزار..
هیچی..
نگم..
من خووبم..
مخصوصا با این جملهها..""چقدر دلت تنگ شده و کاش امشب،فقط همین امشب این همه کیلومتر بینمون نبود ..."و هیچ یادت نیاد چقدر ازم دلخوری و یا اینکه من اونی نبودم و نیستم که تو فکر میکردی..."...
الی ِتبسم..

خدا را شکـــر که خوبی...

کاش راس راسی خوب باشی و بشی...

اینم به خاطر تبسم بودنت >>> :)

ermia 1392/05/09 ساعت 09:03

این جزر و مدِ چیست که تا ماه می رود؟
دریای درد کیست که در چاه می رود؟

این سان که چرخ می گذرد بر مدار شوم
بیم خسوف و تیرگی ماه می رود

گویی که چرخ بوی خطر را شنیده است
یک لحظه مکث کرده، به اکراه می رود

آبستن عزای عظیمی است، کاین چنین
آسیمه سر نسیم سحرگاه می رود

امشب فرو فتاده مگر ماه از آسمان
یا آفتاب روی زمین راه می رود؟

در کوچه های کوفه صدای عبور کیست؟
گویا دلی به مقصد دلخواه می رود

دارد سر شکافتن فرق آفتاب
آن سایه ای که در دل شب راه می رود.

********************
قیصر امین پور

عبایش را که می‌پوشید مولا

خودش یک کعبه سیار می‌شد

تنها کنجکاوی که موقع خوندن پستات به دست میده

اینه که بفهمم الی از کی داره انقد قشنگ میگه

وقتی خودمم میخونمش دقیقن همین کنجکاوی بهم دست میده و هی بهش میگم زود باش بیا بیرون از پشت نوشته ها :)

سلام
باید فرصت شود و به تدریج نوشته های شما را بخوانم
اگر روز و ماه تولدتان را برایم بنویسید ممنون می شوم
لیست پیوندها بر این اساس مرتب می شود
به سال آن کار ندارم و تفاوت نمی کند

ارسال شده بود قبلن ترها ولی مجددن هم الساعه :)

نبودن هیچ کس سخت نیست

فراموش کردن یک بودن سخت است...

+

لعنت به همه ی این فاصله ها ...

خسته ام

الی من دعا میخوام هاااا

حال خرابِ خودم و ولش
واسه حال خرابِ دلم دعا کن

با همه ی نابلدیت دعا کن ...

با سر افکندگی قلب خرابم چه کنم؟

گر سر سالم از این معرکه بیرون ببرم...

زهرا...

زهـــــرا ...خوب میشی...

می دونی چقدر دلم میخواد ببینمت ؟ سلام!

رویا به دلت بگو چیزای خوب خوب بخواد خانوم معلم :)

زودتر از اونی که فکرش را بکنی ...

الــــــــــــــــــی منم اون کتابه رو دارم، و عاشق گربه‌ی لیلی بودم همیشه
گربه لیلی باهوشه اما زیاد بازیگوشه :)
منم دلم پشت بوم و خاطره بازی میخواد الـــــی :(

گربه لیلی باهوشه
اما زیاد بازیگوشه
یه توپ داره رنگ ووارنگ
میزنه به شیشه دنگ و دنگ
گربه من نازنازیه
همش به فکر بازیه
شبها همیشه وقت خواب
میره می خوابه تو رختخواب...

گربه مصطفی بلاست
بهانه گیر و بد اداست
راه میره و غر می زنه
میخوره و نق می کنه
گربه من نازنازیه
همش به فکر بازیه
ساکت و آروم می شینه
فیلمهای کارتون می بینه :)
.
.
و من همیشه از گربه ی مهری بدم می اومد و عاشق گربه ی خودم بودم که نازنازیه :)

بیا همسایمون شو میس راوی :)

بغض های کال من شوق رسیدن داشت، نه...؟
اشک من دیدن که نه...اما شنیدن داشت، نه...؟
از همان روزی که آدم دل به حوا داده بود...
رقص گندم دانه ها در خوشه چیدن داشت، نه...؟
قصر، زندان، قعر چاه؛ اصلا چه فرقی می کند...
ناز یوسف در همه عالم خریدن داشت، نه...؟
کاشکی باور کنی تقصیر چشمانم نبود...
آن انار گونه ها از دور چیدن داشت، نه...؟
راستی یادم نمی آید، تو یادت مانده است...
نبض من در دست های تو تپیدن داشت، نه...؟
مثل تو تنها یکی، تنها یکی می آفرید...
هرکه عاشق بود و قصد آفریدن داشت...نه...؟


من که می دانم الی...
آخر تمام این کیلومترها شب قدری پر از "یا نورالنور" عشق و وصل خوابیده است...
می دانم که دل تو هم شبیه این فراز جوشن چقدر روشن است...

کافه چی ِ مــن...

دلم شبیه همین نور به آخری نورانی روشن ه...

حتی اگه تاریکی ه مطلق باشه...

فقط...فقط...فقط هیچی...

من به همین دلخوشی های غیر ممکن خوشم :)

+شعرتون رو بگردند :)

آوا 1392/05/09 ساعت 20:40 http://coraline.blogsky.com

عه چرا ؟

من بلد نیستم شعرهای خوشگل موشگل بنویسم

همین که آوایی کافی ه ...:)

این‌ جذبة‌ ی عاشقی‌ نگر تا چند است‌

نامِ تو شنیدم‌ و دلم‌ خرسند است‌

،از نامِ تو شاد می‌شود دل‌، آری‌

نامِ تو و نامی‌ که‌ بدان‌ مانند است

هر لحظه بدونِ او هزاران سال است

ای نوح من از تو هم کهنسال ترم...

+نام تو شنیدم و دلم خرسند است :)

بـــهشت در دستــان مـــادر بود ، مـــادر آن را زمین گذاشت تــــا ما را در آغوش بگیرد ، اکنون می گویند بـــهشت زیر پای مـــــادران است ........ آپـــم بـــا پــُست، جـهان پــهلـوان ، تــخـتی

با تشکـــر...

از در صلح آمده‌ای یا خلاف
با قدم خوف روم یا رجا

بار دگر گر به سر کوی دوست
بگذری ای پیک نسیم صبا

گو رمقی بیش نماند از ضعیف
چند کند صورت بی‌جان بقا

گفته بودید شع ــر هم میشید...

راستش باورم نمیشد :)

درد...، درد است
دلخوش مکن به وارونه خواندنش
تنها تویی و تنهاییت
تویی و باران پشت پنجره،
دوربین را بچرخان
کلید را لمس کن
حرکت...
زندگی آغاز میشود
دیگر بار در شکوه چشمانت
وجود پر مهرت
و دست های تو
برای گشودن درهای دردناک جهان کافیست
باور کن
چونان همیشه
خدا را
صمیمانه باورش کن!

صاحب من! خالق من! داور من! یاور من

حیف تو را داشتم و غیر تو را بنده شدم

شعله ای از نار بُدم شاخه ای از خار بُدم

با نظر رحمت تو باغ گل از خنده شدم

ermia 1392/05/11 ساعت 16:07

خانم شما همسایمونی؟
نه این همسایمون نیست
میای همسایمون شی؟
- پس اون همسایتون چی؟
-پس اون همسایمون هیییییییییییچ

تموم ه مدتی که اینو مینوشتم یاد همین می افتادم که یک نفر داشت برام میخوند :)

آقا شعرتون تکراریه ...قبلن تر ها رو دستتون بلند شدند ارمیای نبی :)

ermia 1392/05/11 ساعت 16:12

بعضی چیزا به جا بودنش مهمه نه تکراری بودنش خانم

بگردندتون که ماشالا بزنم به تخته ،هفت قران به میون ،گوش شیطون کر، چشمشم کور ،اسفند رو آتیش براتون ،شوما همه چیزدون به جاست ارمیای نبی.
کی ایشالا برسیم خدمتتون برای بیعت و ایمان اوردن :)

ermia 1392/05/11 ساعت 16:24

پیوند یاری ما هرگز گسستنی نیست
ما بسته تو هستیم حاجت به بستنی نیست

ما که خوشحال میشیم زیارتتون کنیم بیعتتون هم پیش پیش تاییده

ارمیای نبی مسئلتن!

این حاجت به بستنی نیست یعنی "بستنی" را نفی میکنید؟

یعنی خوردن بستنی نهی شده؟

یعنی اگه حاجت به بستنی نیست آیا حاجت به نوشابه ی سیاه یا کیک شکلاتی هست؟

میشه دقیق عنوان بفرمایید به چه چیزهای دیگه ای حاجت نیست؟

ارمیای نبی لدفن یه خورده رئوف تر عنایت بفرمایید،ما اگه بستنی نخوریم درجا تلف میشیما !

علی ایها الحال ما از همین راه دور نیت کرده و بیعت میکنیم شمام دست به دعا بردارید ایشالا قبوله درگاه ایزد منان قرار گیرد .انشاالله!
و من الله توفیق :)

فواره وار، سربه هوایی و سربه زیر
چون تلخی شراب، دل آزار و دلپذیر

ماهی تویی و آب؛ من و تنگ؛ روزگار
من در حصار تُنگ و تو در مشت من اسیر

پلک مرا برای تماشای خود ببند
ای ردپای گمشده باد در کویر



سلام الـــــــــــــــی... مهربان

http://s1.picofile.com/file/7554711505/B4_Z3nD3Gi_B3MiR_F_N4z4Ri_By_Elii.mp3.html

چشم انتظار حادثه ای ناگهان ...نخــــــــــیر...!!!
.
.
سام آآآآآقااااا:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد