_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

بر شــب من گـــر گـــذری ؛همچـــو پیــک سحــــری ،غــــــم دل بـــبــــَــری...

هوالمحبوب:

خـُب وقتی روی تخت دراز کشیدی و زل زدی به سقف اتاقت و یهو عین فنر از جا میپری و لباس میپوشی و بعد جلوی آینه می ایستی و با احتیاط و دقت برای بیرون رفتن آماده میشی و شال ِ صورتی ت را سر میکنی و کفش های صورتی ت را که گذاشته بودی برای روز فلان، از زیر تختت در میاری و پا میکنی و در جواب لبخندهای مشکوک و نگاه متعجب فرنگیس که ازت میپرسه با کی قراره کجا بری؟ یه لبخند پت و پهن میزنی و میگی :"با عباس آقا خونه بخت!!" و بعد یه بوس محکم از گل دختر میگیری و از اینکه جای لب هات روی لپش می مونه کیف میکنی و از خونه میزنی بیرون...

وقتی پیاده روی سمت راست را آروم آروم قدم میزنی و از توی همون پارکی رد میشی که خیلی وقت پیش توی روزای سنگین زندگیت سندش را زدی به نام خودت و بازی بچه ها را دنبال میکنی و وقتی میرسی سر میدون و از خودت می پرسی :"چپ برم ،راست برم یا مستقیم؟" و بعد از اینکه ده،بیست،سی،چهل میکنی و مستقیم برنده میشی ،سوار بی آر تی میشی و صورتت را میچسبونی به شیشه ی اتوبوس و با انگشتات روی شیشه هی حروف درهم بر هم ه لاتین مینویسی و به رفت و آمد ماشینها و آدما خیره میشی و یک ساعت تموم درهای اتوبوس باز و بسته میشه و تو از اتوبوس پیاده نمیشی ...

وقتی ایستگاه آخر پیاده میشی و خیابون را رد میکنی و از کله پاچه ی "یاران" میگذری و هی راننده تاکسی ها سرشون را میگیرند توی صورتت و میگند :"خانوم بروجن؟... مبارکه؟" و تو یاد زمستونی میفتی که سوار یکی از همین تاکسی ها راهی ِ اونجا شدی و قلبت که هنوز خنگی که جای دقیقش رو نمیدونی تیر میکشه و صورتت را ازشون برمیگردونی و یه راست میری سراغ همون دو تا مغازه ای که عاشق ذرت مکزیکی هاشی و این بار تصمیم میگیری از بین اون دو تا فروشنده به مرد اخموی ِ چاقی که هیچ وقت دلت نمیخواست ازش خرید کنی بگی یه ذرت مکزیکی بزرگ با یه عالمه قارچ و چیپس و پنیر و سس سفید که تلمبار میکنه روی کله ی ظرف بهت بده ...

وقتی باز سر میدون می ایستی و دوباره ده ،بیست ، سی ،چهل میکنی که راست بری یا چپ یا مستقیم و این بار چپ برنده میشه و قبل از اینکه اوتووبوس از راه برسه زن فالگیر میاد کنارت و بهت میگه خوشگله فالت رو بگیرم؟و تو بهش میگی "نباید اینجوری بگی که!باید لهجه بگیری و بگی خانوم خوشگله فالــتُ بــِگیرُم؟" و وقتی فالگیر جمله ای که یادش دادی را تکرار میکنه و تو بهش میگی فال من رو خیلی وقت پیش گرفتند.اگه دوس داری میخوای من فالتُ بگیــرُم ؟ و وقتی بهت میگه مگه تو فالگیری؟ و تو بهش میگی نه،من جادوگرم! و اون پا میشه میره و تو تا خونه توی اتوبوس با خودکار فیروزه ای رنگت توی دفترچه ت هی مینویسی :"یک جلوه نما پیش از آن کـ ـز غــم آید جان بر لب ما..." و هی زمزمه میکنی و نفس عمیق میکشی و تمام صفحه میشه "جان بر لب ِ ما " ...

وقتی تا نیمه شب هی توی نت میچرخی و زیــتا رو میخونی و اشک میشی،آرش رو میخونی و غرق میشی ، عطیه رو میخونی و بغض میشی،گوریل رو میخونی و دماغت رو با پاچه ی شلوارت پاک میکنی،گلاره رو میخونی و نا خوداگاه آه میکشی، و با بلانش و خودم و او و نیکولا هی فین فین راه میندازی و با آلمــا اینقدر گریه میکنی که دلت برای الی میسوزه و بعد از مدت ها یک ساعتی شعـر میشی و بعد خسته از شنیدن و دیدن و گفتن،پناه میبری به رختخواب ...

وقتی خودت را میندازی توی آغوش خواب تا به دنیای فراموشی پناه ببری و هی دنده به دنده میشی و هی دلت تنگ میشه و میشه و میشه و وقتی آدمای زندگیت رو مرور میکنی و یادت به زهرا و ساناز و مستانه میفته و بهشون میگی که اونا همون یه تیکه از صد تیکه ی خداند که ساغر برام خوند:"خدا صد تکّه شد،هر تکّه اش یک جا فرود آمد ...و از یک تکّه اش بانوی شعرم ،در وجود آمد" تا اینکه صبح که بیدار میشند ببینند و بدونند چقدر مقدس و دوست داشتنی اند و وقتی میفهمی زهرا بیداره و هی سعی میکنی بخوابونیش و بهش میگی که همه چی آخرش خوب تموم میشه و سرش را بذاره روی شونه ت و آروم بخوابه و باز دنده به دنده میشی و دوباره هی دلت تنگ میشه و میشه و میشه...

و وقتی درست ساعت پنج صبح وسط اون همه وول خوردن و دلتنگی بلند میشی و ناخونهای مظلومت رو شلخته لاک فیروزه ای میزنی و بعد با همون رنگ توی دفترچه ت مینویسی :"بر شب من گــر گذری؛همـــچو پیـــک سحـــری،غــم دل بـبـَری..." و این بار زل میزنی به "غــم دل "و هی تکرارش میکنی و خیره میشی به سپیده دم که آروم آروم داره سرک میکشه توی اتاقت و بعد زیرش مینویسی "صبــــح بخیــــر دنیــــا...صبـــح بخــیر همه ی دنیـــا...صبح بخــیر الـــی" و چشمهات رو میبندی ...

یعنـــی اینکه شایـــد دختره خوبـــی باشی ولـــی حالــِت ...!حتمن خوبـــه،نــه؟!

الـــی نوشت :

یکــ) او که الـــی را میشناسد میداند که الـــی،معصومه و آن گنبد طلایی قــم و آن مسجد دور را با آن گنبد فیروزه ای اش می میرد.همان مسجد ِ پر از پرنده و همان معصومه ای که مرهم تمام بغض هایش شد.روز معصومه به همه ی دخترای خوب مبارک :)

دو) تمام دیشب زیتـــــا ی این جمله ها را تا پنج صبح بارها بوسیدم. 

سهـ) نمیشود ایـــن ملـــودی را دوست نداشت.

نظرات 62 + ارسال نظر

به نگاهی یارا، غم دل را بنشان...

دلم واسه این روزا تنگ شده

میدونی چقدر شوق شدم تا دیدم اینجایی پسر؟

خوبی مهندس ؟

دلتنگیتون را بگردند سرباز وطن :)

عطیه 1392/06/16 ساعت 00:04

الی جانم

عطیه...

صدا کن مرا

صدای تو خوبست...

فرشته 1392/06/16 ساعت 00:33

من الی را خوب یادم هست با آن خاطره ی قم آمدنش را ...
...
روزت مبارک دختررررررر....
فردا یک جای خوب بیادت هستم ...به جیات چشم خواهم شد ...پا خواهم شد و قدم خواهم زد...قول می دهم الی...

فرشته هنوزم همونطورم.اون تیکه ی الی عوض نشده

من تموم ه امروز پرم از معصومه

دلم پر میزنه برای اونجا...امروز هر کی اسمش رو میاره ،وقتی تلویزیون گنبدش رو نشون میده فقط زور میزنم گریه م نگیره

روزش مبارک

روزت مبارک...

چقدر خوبه که هستی فرشته

سعیده 1392/06/16 ساعت 00:43

سلام
نوشته هاتونوخیلی دوست دارم

تو یه دنیا لطفی دختر

mamad 1392/06/16 ساعت 02:44

گنجایش حضور تو در صحن چشمهام
در باور تغزل طبعم نمیشود

میخواستم که چشم تو را شاعری کنم

امّا نشد کــــه شعــــر مجسم بیــــاورم

دستم نمی رسد به خودت کاش لااقل

می شد تــــو را دوباره به شعرم بیاورم...

حانیه 1392/06/16 ساعت 03:02

الی جونم ایشالاصبح میام بهت میگم ک چقد خوشحالم که خوندمت

منتظر ِ صبحم حانیه :)

چقدر خوندی...
چقدر اشک شدی...
ای جان!!

ما زاده ی اشکیم و منتظر بهونه مهندس :)

بابک 1392/06/16 ساعت 08:07

بانوجان،
از بچگی طوری یادمان دادند که راههای تصادفی را مگر برای یک هدف خاص انتخاب نکنیم. الان هم حتی توی رانندگی راههای تصادفی فقط مواقع اشتباه رخ می دهند و تمام. انقدر در سفر های هوائی و زمینی و دریائی هیجان و احتمال با جانمان بازی می کند که دیگر خودم دوست ندارم ادرنالین ترشح کنم. اما از این حالت ده بیست سی چهل کردن خوشم میاید وقتی واقعا بدون برنامه پا در سفر می گذاری و مثلا به همه می گوئی عازم مشهدی و یکهو سر از سرعین و سبلان در می اوری ...

ما زیاد از این طی طریق کردنهای ده بیست سی چهلی داریم و انگاری خواهیم داشت

حتی با یه بیلیط به جاده زدن ها و توی اتوبوس انتخاب کردن که کجا پیاده بشیم بهتره و یا حتی بدتر نیست :)

من هیچ وقت شاگرد خوبی برای این همه یادگرفتن های بچگی تا حالا نبودم .رفتن را برای رسیدن نمیخوام مهندس،برای آروم شدن و حق مطلب را برای الی تمام کردن کفایتمون میکنه:)

شهریور همیشه من را یاد شما و بانو میندازه ...این ماه همه ش شمایید :)

ادیب 1392/06/16 ساعت 09:19

شکلکات چرا گل نداره؟؟؟؟

خودم اینجا براتون میذارم برش دارید

سلام عزیزم .خوبی؟
باید یه روز همه ی کارای این پستت رو انجام بدم .. حیف که این شهر کوچیکه ..برای این همه رفتن کوچیکه ..

این شهر هم کوچیکه رویا...

این شهر هم با همه بزرگیش برای این همه رفتن کوچیکه رویا...

تو بخوای بری همه چیز مهیا میشه

راه بیفت دختر :)

اریسا 1392/06/16 ساعت 10:37 http://hersam.blogfa.com

سلام دوست عزیز نوشته هاتون بسیار زیبا هستن
تنوع مطلابتون رو دوست دارم ...

زیبا میخونی معصوم

یه عالمه ممنون

نگار 1392/06/16 ساعت 12:12 http://respina94.blogfa.com/

عاشق خوندنتم دخترک...
غرق می شم تو تک تک کلماتت...
تموم که می شه انگار وارد یه دنیای دیگه می شم...
+
روزت مبارک عزیزم

روز تو هم مبارک نگار...

روز همه ی معصومه ها مبارک و روز معصومه ی من.

گفته بودم تو زیادی خوبی ؟

[ بدون نام ] 1392/06/16 ساعت 12:22

ولادت حضرت معصومه (س) بر همه دختران پاک و آسمانی مبارک

تولدش به همه ی دنیا مبارک :)

[ بدون نام ] 1392/06/16 ساعت 13:27

" به یاد آرزوهایی که می میرند سکوت می کنم واین سکوت، بلند ترین فریاد من است "


من بار ها و بارها
به مرگ خود رسیده ام
دست داده ام
برسم حبیب بودن
سلام کرد ه ام
سنگ فرش های خیابان را شمرد ه ام
گر چه بارانی اش می شدم
اما به رسم خودم خندیده ام
همچون ثانیه ای
برای ابتدای ترین نفس کودک
همچون جاده که کفش هایم است
که کهنه گی ندارد و
کفاشی را هم نیاز
همچون درختی
در زمستان که تن پوشش برف است
چه حکمتی
چه قدرتی را من از تو نمی دانم هنوز
که سرما را عریانی تن می کنی
من بارها و بارها
مرگ خود را بوسیده ام
مانند آهویی که پستان مادر
مانند تن مردی که بوی گندم می دهد
مانند مهر که یاد گارش
آغوشی مهربان است
انگار پدر بزرگی نوه اش را فندقی دهد
من بارها و بارها
به درد خود رسیده ام
که این جا ماندن ندارد
وقتی نامت را لبی لب نمی دهد
وقتی این جا نیمکتی ندارد
وقتی هیچکس به نشستن نمی اندیشد
وقتی کسی حرفت را نمی فهمد
این جا غروبش دلگیر است
وقتی در موجاموج فریادهایم
که کوهی برای انعکاس نیست
آغاز می شود
دریا از چشمانم
باید که ماهی شوم
در آسمان یا که در آب
من بارها و بارها
به تنهایی خود رسیده ام
آن لحظه که تو نبودی تا من کلامی از دل آزاد کنم
روزی که چشمهایم برایت ازدریا می خواند
روزی که قدم هایم را توان کشیدن من نبود
پس
چه سود از این خدا پرستیدن
عشق ورزیدن
دوست داشتن
فقط سکوت کردن برایم مانده است
سکوت
وسکوت زاده ی تنهایی است همون غم دل که زل زدی بهش!؟

توی جمله هاتون یه عالمه پرسه زدیم ها.

عشق ورزیدن و خدا پرستیدن و حتی همون سکوت و حتی همون غم ِ دل همه ش عشق ه همه ش سود ه

مرسی آقاااااااااااااا :)

گیسو 1392/06/16 ساعت 14:25

سلام بر الی فیروزه ای
روزت فیروزه ای خانووم روزت مبارک

خوبی گل گیسو ؟

روز گل گیسوی رنگارنگ ما هم مبارک :)

آرش 1392/06/16 ساعت 14:26 http://karimator.blogfa.com

اگه میدونستم منو می خونی غرق میشی یه قایق نجات میفرستادم واست :پی

ما شنا بلدیم آقااااا

اگرچه غرق شدنش را بیشتر تر دوست داریم :)

و میدونی اونشب که بیدار بود م وسرمو رو شونت گذاشتم و بی قرار فردا بودم و گفتم فردام قراره یه روز خوب باشه و تو گفتی حتما خوبه تو بخوای و بگی خوب میشه و من گفتم حتما میخوام ...
فردام واقعا روز خوبی شده بود ؟
بنفش ترین روز زندگیم شده بود ...
فرداش من بله رو دادم الی . . .

اولش ترسیدم وقتی اینا رو خوندم...

خیلی ترسیدم.

و حالا که میدونم خوشحالی و خوشبخت خیلی خوشحالم برات زهرا

خودت میدونی چقدر خوشحالم ،نه؟

مبارک ه دختر کوچولوی من .

به اندازه ی تموم ه مقدسی و قشنگی ه امروز مبارک ه زهرام

درود بر شما دوست گرامی

با نیمایی جدیدم منتظر چشمهای زیبایتان هستم

سپاس

می نویسم و پاره میکنم

می سرایم و نمی نویسم

می جوشد و جوشش را هم دیگر نمی خواهم

بلکه یادم برود

مرکز دنیا برایم کجا بود

یا اینکه زیر باران

نگاهم به کجا بود

ممنون آقااااااااااااااا :)

نمی شود این ملودی را دوست نداشت!
نمیشود الی را دوست نداشت :)

و نرگس را...

آرش 1392/06/16 ساعت 23:01 http://karimator.blogfa.com

درست گفتی دختر . همونه :)

جدی؟

چقدر خوشحالم...

نه برای اینکه درست گفتم ها.برای اینکه دلم میخواست اون باشه و شد...

:)

همه حرف‌های توی دلم

فقط این‌ها که با تو گفتم نیست

گاه چندین هزار جمله هنوز

همه حرف‌های آدم نیست

کاش ابری به وسعت دریا

آسمان را به حرف می‌آورد

تا ببینی که پشت این همه کوه

سیل‌های نگفتنی کم نیست!



تو تنها سهم من از آفرینش بوده ای " الــــــی:) "

همان تکّه خدا که ناگهان در من فرود آمد

تو این همه سر و زبون رو از کجا اوردی دختر؟

سهمت رو از آفرینش بیشتر کن و بیشتر ببین.به این همه کم راضی نشو :)

فرشته 1392/06/16 ساعت 23:29

سلام بانو....
آمدم بگویم به قولم وفا کردم...وقتی چشم در چشم گبندش شدم ...به جایت چشم شدم ...راه رفتم ...الی الی کردم و برایت خودش را خواستم ...خود خود بانو را ...که آرامش و شادی و خوشبختی را سهم زندگیت کند...بیادت بودم الی ....

فرشته...

میفهمی چی میخوام بگم و نمیشه؟میدونی میخوام چی بگم و نمیتونم؟

من دلم ریخت...

رها 1392/06/16 ساعت 23:32 http://raha-vesal67.blogfa.com

دیوونگیت هات رو عاشقم الی جانم

روزت مبارک بانو...

پس کلی عاشقیدها :)

روز تو هم رها و روز ه معصومه :)

هــــــر راه بجــــــز راه تــــــو کــــــج خواهــــــد شــــد

بی لطفــــــ تــــــو آسمــــــان فلــــــج خواهــــــد شــــــد

مــــــا منتظــــــــــــران اگــــــر بخواهیــــــم همــــــه

امســــــال همــــــان ســــــال فــــــرج خواهــــــد شــــــد!


آمیـــنــــــ

خواستیم،نشـــد

شع ـر خوندیم ،نشـــد :|

نیستـــی، جوهـــره ی هستـــی اســـرار مــن استـــ

خطـــ به خطـــ نسخـــه نسیـــان تـــوام دختـــر خوبــــــ

تـــو کـه در سمتـــ شبـــ وسوســـه پیـــدا شـــدی

پـــس چـــرا در پـــی کتمـــان تـــوام دختـــر خوبــــــ؟

یـــاد آن چهـــره خنـــدان تـــوام دختـــر خوبــــــ

بهتـــر کـه پریشـــان تـــوام دختـــر خوبــــــ

بـــوی پیـــراهـــن یـــوسفـــ کـه بـه کنعـــان نرسیـــد

همـــه ی عمـــر بـه زنـــدان تـــوام دختـــر خوبــــــ

مـی شــد از قصــه ی ایــن مهـــر و وفـــا درس گرفتـــ

بـــی سببـــ یـــار دبستـــان تـــوام دختـــر خوبــــــ !




+بـــی ســـروســـامـــونتیـــم دختـــر خوبـــ

+خـــرابـــ ایـــن لبخـنـــدتــــــم الــــــی ... :)

+دلربایی الــــ:)ــی! به زیبایی لبخند خدا...

+ و تبــــریکــــــــ دختــــر خوبــــــــ

اگه بدونی چقدر ذوق مرگ شعرت شدم دختر

واااای یکی زنگ بزنه 125 ...نــــــه یکی زنگ بزنه اورژانس


مرسی دختــــــــــــــــــــــــــــــر

حانیه 1392/06/16 ساعت 23:54 http://hneyestan.blogfa.com/

کلامت خستگی را از تن رنجور می گیرد............
خااااانوم
سلاااام گل دختر عیدت مبارکاااااااااااااااا. منو ببخش که اینقدر صبح شدنم طول کشید
دیشب حدود 3 اومدم و پر از حس های خوب و کلی ذوق شدم لابه لای کلماتت
الی عزیزم رو من مثه یه دوستی حساب کن که پای همه ده بیس سی چهلات هست و همراهته..... پا به پات تیپ صورتی می زنه و ... فقط ذرت مکزیکی نمیخوره چون معده درد میگیره بعدش ولی رفیقه نیمه راه که نییییییت، به جاش بستنی میخوره دروغم تو کارش نیست.... :) و خییییییلی خوشحاله که تو اومدی تو وبلاگشو باهاش حرفیدی..... و کلی باهات حرف داره از معصومه بانو و آقااااااا رضای گل
وااای این حانیه خیلی داره سرتو درد میاره، ببخشش الی ه نازنینم

میان این سکوت مملوء از صدا
و این ترانه های دلربای خوش نوا
در اوج ِ رفت و آمد ِ فرشته ها
و خنده های دلنشین ِ غنچه ها...
چه خوب!
این تویی....
که از فراز ِ بسترِ ِ ستاره ها
در اوج آسمان...
و از پس تمام سایه ها
هنوز منتظر نشسته ای
و مهربان و بی ریا
صبور
با نگاهی آشنا..
...
نگاه می کنی به من
که من
صدا کنم تو را.....

الهام ِ خوبم سکوت وبلاگمو به گویا و شیوا بودن خودت ببخش.... خیلی ببخشم
خیلی وقته دیگه برای تو وبلاگم چیزی نمیتونم بنویسم. ولی بازم برا همممممممممممه چی خداروشکر

اولا گل دختر من نیستم و من الــــی ام :)

دوما روز معصومه عید نیست ،عشقــــه

سوما شوما که پای قدم زدن ه مایی باید ذرت مکزیزیکی هم بخوری ،به من چه!

چارما بستنی اگه میخوری باس خودت حساب کنی ،گفته باشم :)

پنجما یادته یه بار یواشکی چی بهت گفتم؟...از رضا برام هیچی نگو ،باشه؟

شیشما من از شنیدن خسته نمیشم و حتی سکوت ،حرف بزن دختر :)

حانیه 1392/06/16 ساعت 23:58 http://hneyestan.blogfa.com/

رنگ ها را بشناس ،و سپس شعر بگو رنگارنگ......
شیشه ها را بشکن، نعره بزن... باران شو...
و سپس در دل نور
رنگ ها را با هم...چتری کن
صورتی، سبز، صورتی ، آبی...


صورتی مثل شال و کفش خشگله الی ی ی ی ی :)

دل به رنگ ها خوش کردم حانیه

به یک عالمـــــــــــــــه رنگ

به یک عالمه فیروزه ای...سورمه ای...سفید...صورتی...سبز

حانیه 1392/06/17 ساعت 00:04 http://hneyestan.blogfa.com/

دختر شعر ها و حس های قشنگ
دختر شهر گنبد های فیروزه ای
دختر ِ دوست داشتنی
دخترِِ ِِ جاده های معصومه
روزت مبارک مبارک مبارکه مبارک

برای جاده ی معصومه دل تنگم...

ممنون حانیه.یک عالمه

عزیزززززززم
مبارکت باشه دختره خوب..هم مداد فیروزه ای که دلم چه خنک شد وقتی بالاخره خریدیش و هم روز دختر:))

اصلن همه ی دنیا باید به من روز معصومه را تبریک بگند...

انگاری که معصومه فقط مال ه من باشه

مررررسی ایران

حانیه 1392/06/17 ساعت 00:36 http://hneyestan.blogfa.com/

راستی الهام
این حس بااااور کن دو طرفه ست...
از خدا ممنونم که توی دوستی مون حس های خوب قرار داده
همه ی محبت ها از اونه............
ازش خیییییییییییییییییییییلی سپاسگزارم
ازت یه عاااااااااااااااالمه سپاسگزارم بخاطر همه ی حس های قشنگی که تو وجوم ایجاد میکینی
یه دنیاااااااااااااسپاس که بهم گفتی حس خوب بهت منتقل کردم .... ولی اگه هم حسه خوبی بوده ، از اوسا کریم بوده
قربونش بشم
میدونم که عااااشقی مهربون خدا رو
اونم تو رو با تماامه کلمات و سطر سطرت عااااااااااااااشقه .

میدونستی هیجان از تک تک کلماتت و فونتت و دست خطت چیک چیک میچکه و میریزه

انگاری که حس کنم صدای کی بورد کامپیوترت تا شیش تا محل اون طرف تر بره :)

چقدر خوب ه که تو اینقدر خوبی

مگه میشه جایی رو الی معرفی کنه و نخونی؟!
همه رو خوندم..زیتا و آرش و آلما خوندنی تر

باید زل زد توی چشم نوشته هاشون و تکون نخورد

خوبی ایران ؟

الــــــــــــی که هم شالت صورتی است، هم کفش‌هات، هم لبخندت، هم حرف زدنت، هم شیرین زبانی‌هات، یک پرنده که بی‌شک کبوتر است امروز پریده از آن سر صحن تا آن سرش ک آن پرنده یاد تو بوده‌ست، یاد تو که می‌چرخیده در آن خانه‌ی امنِ کوچک

دلش میخواسته پیشش باشم ،نه؟

تموم ه دیروز توی دلم به همه میگفتم معصومه مال ه من ه .حالا هی برید خودتون را براش لوس کنید

صورتی ه تمام اینجا با کلمه های آبیت از قیافه افتاد دختر :)

بابک 1392/06/17 ساعت 07:32

مرسی بانو جان دیروز بود سالگردمان ... جای همه دوستان خالی ... روز دختران سیب گلاب و مهربان را بر شما بانوی شعر تبریک عرض می کنم

یاد سال قبل افتادم و همان شهریور...

چقدر وقتی فهمیدم هم خوشحال شدم و هم خجالت کشیدم که این همه دیر رسیده بودم

گمانم تا آخر عمر هی از شما خجالت بکشم

ولی...

میتونم کلی خوشحال باشم از این اتفاق شیرین ،نه؟

زندگیت پر از شهد و شکـــر و شادی و شوق مهندس

دوست دارم الی جااان.....

اگه گفتی کی توی این دنیاست که باران را دوست نداشته باشه ؟

:)

دلم میخواد راه بیفتم ولی معمولا وقتی میرم خونه رها هست و اون یه وزنه است به پای رفتنم .. دل نمی کنم ازش..سلام!

این "رهـــا "ها همیشه پای رفتن و دور شدن را از آدم میگیرند

این گل دخترها بدجور با روح و روان آدم بازی میکنند

علیک خانوم معلم :)

رقصنده 1392/06/17 ساعت 10:24

الی جانم :‌)

همیشه همینجوری باش
کُلی انرژی مثبت گرفتم

خدا را شکر که همیشه از هر چیزی حتی تلخ و درد آور و پر از غم میشه یه عالمه چیز شیرین و خوشمزه و پر انرژی در اورد

خوشحالم انرژی مثبتت داره کنار ه اون خال کــُنج ،کولاک میکنه :))

متانت 1392/06/17 ساعت 13:00

دختر شیرین...الی جان...روزت یه عالمه مبارک...بوسه

متانت...؟

کجا بودی دختر؟

تموم ه پیغامهام برات fail میشد!

گفتم باز رفتی خارجستون ها

خوبی؟

چقدر خوشحالم هستی

یه عالمه ممنون متانت جان.روز معصومه به همه ی دنیا مبارک

سلام روزت مبارک الی جان
چقد جالب مینویسی لذت بردم بهم سری بزن نظری بده ماهم خوب بنویسیم
شاد باشی

جالب میخونید و خوب مینویسید آقااااااااااااا :)

دخترهای خوب دلتنگی هایشان چه غم دارد...

انگاری دخترهای خوب اگه بهشون رووو بدی همیشه دلتنگند :)

الی تو چقدر روحیه داری ! بابا ول کن، تو هم حوصله داری ها .اه اه اه، چقدر به زندگی امیدواری ! آدم کهیر میزنه !

گفتید زندگی کن و خوش باش و دم مزن / این حرف ها برای من از مرگ بدتر است
سرباز برگ های مرا جمع میکند / ما باختیم، نوبت یک مرد دیگر است

این خنده های بیخودی را بر لبم جدی مگیرید

حال مرا از واژه های شعر غمگینم بپرسید

همین شعر رو تو پرفایلت نوشته بودی دیگه مهندس؟

میگم شوما با فلانی نسبتی داری؟اوشونم هی دلشون میخواد ما را به زندگی امیدوار کنند همچین درسته :))

خوش به حال آنکه قلبش مال توست

حال و روزش هر نفس، احوال توست

خوش به حال آنکه چشمانش تویی

آرزوهایش همه آمال توست

آنکه دستش تا ابد در دست تو

کوچ او از غصه ها با بال توست

من خطاکارم خداوندا، ولی

دیدگانم تا ابد دنبال توست . . .

یکنفس ای پیک سحری
بر سر کویش کن گذری
گو که ز هجرش به فغانم به فغانم
ای که به عشقت زنده منم
گفتی از عشقت دم نزنم
من نتوانم نتوانم نتوانم

مثل همیشه طولانی بیا وبم

مثل همیشه جسور :)

الی چقدر دوست داشتنی ِ دختر...
ی سوال با پاچه شلوارت چطوری دماغتو پاک میکنی؟

روز توهم مبارک خوب من 3>

بلد نیستی؟

وقتی میشینی روی صندلی حالت چارزانو بگیر ،کف پای راستت میاد روی زانوی چپت،بعدش یه خورده خم شو یه خورده هم پاتو بگیر بالا بعد دست چپت را بکن توی پاچه ی راستت دماغت رو بگیر جلو سرت رو بکش عقب ،بقیه شم بکش بالا .تمـــــــــــــــام

الان حواست هست تو بنده ی من شدی چون من بهت چیز یاد دادم و امام اول گفته هر کی به هرکی چیزی یاد داد اون را بنده ی خودش کرده

هنگامه 1392/06/17 ساعت 22:11

الی فدای اون بیرون رفتنت برم درسته

دختر اینقدر ذرت مکزیکی نخور هیکلت میشه عین هنگامه والابوخودا

میشه برای منم پیش حضرت معصومه و صاحب الزمان دعا کنی آآآآآآآآآآآهااااااااااآآآآآآآآههههههههههااا

نترس هنگامه از اونجا که ما فعالیتمون زیاده و رضا هم نداریم وقتی قل میخوریم پایین بگیردمون ،همه ش سوخت میشه :)

شوما که خودتون در گوشتون ه معصومه.شما دیگه چرا خانوووم ما رو اذیت میکنی ؟

هنگامه 1392/06/17 ساعت 22:12

برشب من گــر گذری؛همـــچو پیـــک سحـــری،غــم دل بـبـَری..."

کی به پایان می آید، شب هجرانت یارا

یک جلوه نما پیش از آن کـ ـز غم آید جان بر لب ما

هنگامه 1392/06/17 ساعت 22:13

شیر یا خط بکن این دفعه من اینکار و میکنم

اصولن اونی که توی بند و بساط ما پیدا نمیشه سکه ست حاج خانوم :)

حامد 1392/06/17 ساعت 22:31 http://aaghol.blogsky.com/

اوووووووووووه! پیپم افتاد! بردی از یادم م م م م م

عجب شعر خوبی شدی؛ لعنتی!

*لینک پیپو برات ایمیل می کنم. خخخیلی دوسش دارم. لذا اصلن دلم نمی خواد به کسی معرفی شه. امانت دار باش:)) الکی!

سعی خودم رو میکنم ولی قول نمیدم ها :)

mamad 1392/06/17 ساعت 23:08

سخت است در حضور تو لب وا کند قلم
ای خنده ات رقیب رطب های خوب بم

دارایـــــی من ـ چند کلاف غــــــزل ـ از تــــــــو

شیرینی لبخند تو ـ یک جرعه ـ به چند است؟

فاطمه 1392/06/17 ساعت 23:28 http://yadegari20.blogfa.com

الی نازنینم
دیر اومدم
اما تبریک میگم
هم به شما هم به گل دختر نازنین ღ

دیر و زود نداره وقتی قراره همه ش تبریک باشه :)

مبارک تو فاطمه :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد