_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

همـــــــه در گــــــردش چشـــــم تــــــو تعـــــادل دارنـــــد...

هوالمحبوب: 

ابـــــر و بـــــاد و مــــه و خورشیــــد و فلـــــک مطمئـــــنم

همـــــــه در گــــــردش چشـــــم تــــــو تعـــــادل دارنـــــد...

از پرواز جا مانده بودیم آن هم فقط با پنج دقیقه تاخیر و تو قول گرفته بودی به کسی نگویم که باز پول بلیط داده ای برای بعد ازظهر که میتی کومون غر بزند و من قول داده بودم و به فرنگیس هم گفته بودم!!از فرودگاه برگشته بودیم خانه و تو هی شوخی کرده بودی که مثلن مهم نیست و بعد کوله پشتی هایمان را عوض کرده بودی و باز کوله پشتی ِ سیاهم را برای خودت برداشته بودی و کوله پشتی سفید را گذاشته بودی برای من و گفته بودی زشت است یک مرد کوله پشتی اش سفید باشد!رفته بودی دنبال کارهای عقب مانده ات و گفته بودی ساعت شش پرواز داریم و هماهنگی آژانس و برنامه ریزی برای دیر نرسیدن دوباره با من و من هم رفته بودم بازار و کاموا خریده بودم!!

هی زنگ زده بودم آژانس و هی زنگ زده بودم به تو و تو رسیده بودی و کوله پشتی سیاه روی دوشهای تو و کوله پشتی سفید روی دوش های من و گل دختر را بوسیده بودیم و میتی کومون نبود که رسمی خداحافظی کنیم و بلند بلند خندیده بودیم به همه و بای بای کرده بودیم آن هم بدون روبوسی!

فرودگاه سرد بود و آرام و من به عقده ی آدمی فکر میکردم که از صف شال رنگی های فرودگاه برایم گفته بود و نفسم بالا نمی آمد و دنبال شال رنگی هایی که نبودند میگشتم که بلیطهایمان را چک کردند و گفتند اگر از پرواز جا بمانید حقتان است که باز یک ربع به پرواز رسیده اید و ما خندیده بودیم!

کوله های سفید و سیاهمان را گذاشته بودیم روی غلطتک بازرسی و خودمان را داده بودیم دست آدمهای ذره بین به دست که بگردندمان و من هی یاد کاراگاه گجت افتاده بودم و زیر زیرکی خندیده بودم و آنها گفته بودند توی کیف دستی ام چاقو است و من هم گفته بودم برای میوه پوست کندن است که حتی گمان نکنم میوه را هم بشود با آن پوست گرفت و آنها گفته بودند باید بیاندازمش دور و من گفته بودم نمیشود چون جزو جهاز خانم خانه است و یحتمل من را بـُکـُشد و با هزار قسم و آیه روزهای دانشگاه آن را به من داده و آنها گفته بودند که بدهم کسی برایم نگه دارد و من گفته بودم کسی از خانه این همه راه برای گرفتن چاقویم نمی آید و مهم هم نیست اصلن و اتفاق خاصی نمی افتد الا اینکه فرنگیسمان مرا خواهد کشت و آنها تعجب کرده بودند و من خندیده بودم!

آمده بودم بیرون از دستشان و تو حرص خورده بودی که چقدر دیر آمده ام و من برایت ریز به ریز تعریف کرده بودم که چاقویم را نامردها پرت کردند جلوی چشمم توی سطل آشغال که وقتی من صحنه را ترک گفتم بروند بردارند برای خودشان و تو خندیده بودی و لبت را گاز گرفته بودی که آرامتر!

میخواستم تا هواپیما بدوم که جا نمانیم و تو گفته بودی باید سوار اتوبوس شویم و من گفته بودم برای این راه کوتاه احتیاج به اتوبوس نیست و پیاده میرویم و تو باز لبت را گزیده بودی که قانون است و من به اشتغال زایی هایی که در این فرودگاه کرده بودند فکر کردم و خندیده بودم!

سوار اتوبوس شده بودیم که برج مراقبت را دیدم و برایت "جیمبو جیمبو" خواندم و تو باز لب گزیدی و گفتی آرامتر و من هیجان زده شده بودم و باز گفته بودم "به جان خودم یادم هست که از همین برج جیمبو را آن مرد عینکی ِ کج و معوج هی احضار میکرد و همه میخواندند جیمبووووو جیمبوووو!"و باز برایت جیمبو خوانده بودم آن هم با ریتم و تو هی گفته بودی آرامتر همه فهمیدند تو هواپیما ندیده ای و من باز خندیده بودم!

پیاده که شدیم یاد گل دختر افتادم که از کل موجودات کره ی زمین از تنها چیزی که میترسد هواپیماست و وقتی صدایش را میشنود میپرد توی بغلمان و میگوید "هاوایا !!!" و ادایش را بلند در آورده بودم و گفته بودم "اَاَاَاَاَاَ هاوایا چه گنده مـُنده ست ها!!" و تو باز لبت را گزیده بودی و من هم باز خندیده بودم!

کوله هایمان را که گذاشتیم بالای سرمان و من کنار پنجره جا گیر شدم و تو کنار دستم ،امکانات پرواز را چک کردم و کیسه ی استفراغ را و هی برایت تشریح کردم که چطور ممکن است بشود از این کیسه ها استفاده کرد و خندیده بودم و تو باز لب گزیده بودی!

موبایلم را چک کرده بودم و تو از من قول گرفته بودی در این سفر قید موبایلم را بزنم و هی سرم را توی موبایل فرو نبرم و من خاموشش کرده بودم و هیجان زده مهمانداران هواپیما را خندیده بودم وقتی دستهایشان را تکان میدادند و سرمهماندار توضیح میداد که موقع سقوط چه غلطی بکنیم و من فقط از کیسه استفراغ میگفتم و تو باز لب گزیده بودی!

هواپیما بلند شده بود و من دلم هری ریخته بودم و بازویت را گرفته بودم و تو باز گفته بودی که این چه عادتی ست که باید مدام موقع حرف زدن و یا نشستن کنارت دستهایم روی بدنت بجنبد!و من دستهایم را جمع کرده بودم توی شکمم و زل زده بودم به شهری که توی سیاهی شب فقط از نور چراغها و لامپهایش میشد حدس زد که زندگی در آن جاریست و باز بلند بلند حرف زده بودم و باز هم لبهای تو که گزیده میشد که آرامتر و باز هم خنده های من!

ربع ساعتی گذشته بود و حرفهایم تمام شده بود و چشمهایم تاریکی ِ بیرون هواپیما را میکاوید که یعنی کجای کدام شهریم که باز هواپیما ارتفاع گرفت و من باز دلم هری ریخت و باز بازویت را چنگ زدم،گمانم محکم فشار داده بودم که سرت را به سمتم چرخاندی و گفتی:"زنده ای؟!نمیری!" و من این بار لبم را یواشکی گزیده بودم و تو خندیده بودی و این بار نگفته بودی که دستم را از روی بازویت بکشم و گذاشته بودی بقیه ی پرواز بازویت را بگیرم و با هر تکان هواپیما انگشت هایم را محکمتر رویش جا بدهم و برایم حرف زده بودی تا نترسم و برسیم جزیره و با هم هوای خنکش را نفس بکشیم....

همیشه همینطور بوده ای،همیشه همینطور هستی.گمان نکن من نمیدانم یا نمیفهمم.گمان نکن من نمیدانستم و نمیفهمیدم،همانطور که تو به رویم نمی آوری و میدانی که همیشه چقدر میترسم از همه ی اتفاقها و میگذاری زمانی که وقتش برسد میان این همه درد چنگ بزنم به بازوهایت و تو با تمام دردت که از من هم بیشتر است به من لبخند بزنی و توی دلت لبهایت را بگزی.میدانم همیشه درست مثل سفرمان لبخندهایت را تلخ میکنم،با کوچکترین تلنگری حتی اگر زور بزنم خودم را قوی نشان دهم اشک میشوم ولی بدان من بازوهایت را که میگذاری موقع ترس ها و دلهره هایم به آنها تکیه کنم و چنگ بزنم را زیادی دوست دارم.آنقدر که هر چقدر هم بخواهی من را از سر خود واکنی که نفهمم چه در دلت میگذارد دست از آنها و در کنارت نشستن و بودن نمیکشم.

میدانم که میدانی این زندگی زیاد از حد به ما سخت گرفته.میدانم که میدانی ما لایق این همه درد نبودیم هر چند که بگویی و بگوییم حتمن بوده ایم و آنقدر ها هم مهم نیست.ولی میخواهم این را هم بدانی که همیشه دلم به بودنت هرچند که مهربان نباشی و همیشه لب بگزی خوش بوده و هست.به دستها و بازوها و حرفهایت که همیشه دلم را هزار بار قرص کرده و میکند،هر چند تمام دنیا بخواهند که اینطور نباشد و نشود.هر چند بخواهند که بشکنی که تو برایم فنا نشدنی و نشکستنی هستی.با تمام شیطنت ها و چموشی ها و لب گزیدنت هایت بیشتر از همه ی قیدهای دنیا دوستت دارم و هزاران بار ...هزاران بار و هزاران هزار بار خدا را شاکرم که از تمام ِاین زندگی هرچند خیلی چیزهایش به مذاقم خوش نیامد و نمی آید ولی تو را سهم من کرد.آن هم درست یک روز سرد زمستان شبیه امروز.بیست و چند سالگی ات مبارک.همین!

+یک روز هم در مورد این عکس که من و تو خیلی دوستش داریم مینویسم.

++گمان میکردم واضح تر از این حرفها باشد که بخواهم توضیح دهم دختر این عکس الــی ست ! 

نظرات 34 + ارسال نظر

اگر تو خورده باشی گوشتـــم را، نـــوش جانـــت بــــاد

نمی بینــــد ولـــی بیــــگانه خــــواب استخـوانت را ...

نرگس 1392/11/16 ساعت 13:44 http://narsisanim.blogfa.com

سلا م الی جان
آرزو هایم دگر باطل شدن
در پی عشقی دگر ظاهر شدن
با خودم گفتم که این حکم خداست
تا که تنهای همه عالم شدم
روزگارم با خودم مبهوت شد
عاشقی دیگر ز سر نا بود شد
امروز بعداز مدت ها آمدم سراغ وبلاگت و باز مثل همیشه غرق لذت شدم (حتی قبل تر ها که خیلی از نوشته هات اشکمو جاری می کرد بازم از خوندنشون لذت می بردم اما لذتی با درد ) و حالا که حالم خوبه فقط لذته و لذت لذت از همش بچز این جمله الــــــــی هستم ،یک عدد بیشعــور !هرچند بازم طنز موجود و آن مدح شبیه به ذمش قشنگ بود ولی من دوست دارم همیشه تورا با الی هستم یک دختر خوب به یاد بیارم خصوصا این روزها که یک حال دیگه ای دارم این جمله از ترانه ی اابیه و چون تو ابی را دوست داری و حافظت هم قویه حتما شنیدیش و میدونی که من احساس میکنم که این روزها خدا با من نشسته چای مینوشه و من خیلی از این حال خوبم را مدیون دیگران از جمله تو هستم پس بازم ممنون عزیزم و بازم امیدوارم تو هم همیشه خوب باشی فقط یک چیز در مورد پست های قبلیت و آن اینکه : خانواده شامل برادرزاده و خواهرزاده هم میشه آن حسی که تو نسبت به گل دختر داری من ده برابرش را نسبت به نوه های مامانم دارم و با هر بار دیدن ُ شنیدن صداشون و حتی شنیدن اسمشون دلم غنج میره امیدوارم تو هم این حس را تجربه کنی و بهم حق بدی ببخش با عجله نوشتم به قول شما عباس آقامون آمده دنبالم والانه که سراز تنم جدا کنه خودت و خانواده ات
در پناه حق

یعنی من کشته مرده این کامنتم که در مورد همه ی پست های این صفحه نوشتی توش و کلن تواناییت من را انگشت به دهن گذاشته!

چای خوردنتون هم نوش جون!یه کم سفارش من را بهش بکن

دیو چو بیرون رود فرشته درآید !

بااااااااااااااااااااااار دگر روزگار چون شکر آید

mamad 1392/11/16 ساعت 14:13

کافیست پلکی روی هم بگذاری ای زن
تا این که درهای جهانم را ببندی

از بس به ماه چشم تو پر میکشم٬ شبی

آخر پلنگ می شوم از این تلاش ها!

ermia 1392/11/16 ساعت 14:18

تولدشون مبارک باشه.ایشالا دامادیشون

ممنون
ان شالا دومادی ِ شما

سلام الی این یارو که انقدر ازش تعریف کردی کیه میشه به منم بگی البته اگر دوست داشتی

خودت فکر میکنی کی توی ِ این عکسها این همه سال با من بوده و بزرگ شده و قد کشیده تا شده این؟

عسل 1392/11/16 ساعت 19:52 http://sooz-o-saaz.blogfa.com

تولدش هزار بار مبارک ....
دستات به دور بازوهاش هزار سالِ نوری حلقه ... اونم از نوع خیلی محکمش ...

تولدش مبارک و این حرفا

چقدر ممنونم از آرزوهای خوبت عسل :)

بابک 1392/11/16 ساعت 21:58

بانو جان زندگی به همه ی ما سخت گرفته است ... اما همیشه رنگین کمانها بعد از یک باران طوفانی روی می دهند و طروات باغ بعد از یک بارش شبانگاهی خفن :-) چی گفتم بعد این همه در سکوت خواندنتان
بیست و چند سالگی شان را شاد باش عرض می کنم

جمله تون شدیدا قصار و خفن بود ولی ما که خسته شدیم از بس به خاطر اومدن رنگین کمون زل زدیم به آسمون و آفتاب کورمون کرد!!

ممنون و چندین و چند سالگی ِ شما هم مهندس :)

زهره 1392/11/16 ساعت 23:35

گاهی برادرها بهترین دوستای آدم ها هستند هر چند که خیلی هم دعوامون میشه اما دوس داشتنین
یه شعری که خیلی به مغزم فشار اوردم الی اما ادم نیومد چی چی بودش
اما محتوش این بوده که خواهر از برادر دل نمیکنه اما بادر چرا...
لمس بودنش مبارک :)
بیست چند بار گل تقدیمش....بیست چند بار بهترین ها تقدیمش....بیست چند بار به بیست چند بار ارزوهاش برسه

حتمن شعر خیلی قشنگی بود و سنگین که یادت نیومده ها

برادرها عشقند.از آن عشق ها که هیچ کس جز خودشون نمیتونه جاش را پر کنه.
بیست و چند بار ممنون زهره ی گل :)

بابکشون 1392/11/17 ساعت 10:57

درود بر الی عزیز
تولدشون مبارک.

درود بر بابک ـشون

کلی مستفیضمون کرد همین دو کلمه ی تبریک که خودش یه دنیا لطف بود قربان :)

چه قدر خوبه ادم یدونه از همین بازو ها داشته باشه برای وقتایی که می ترسی ؛ برای وقتایی که داری رو برف لیز می خوری ؛ برای وقتایی که داری گریه می کنی ؛ برای وقتایی که هیجان زده ای و خیلی وقتای دیگه .

:).

برای وقتایی که بلند بلند گریه میکنی و داد میزنی و حتی فحش میدی...!

اصلن بازوها را بیخیال،بودن این آدمها خوبه دختر پاییز :)

رویا 1392/11/17 ساعت 12:26

.............
.....
.....
...
تولدش مبارکت باشد .و دوست داشتنی هایت همیشگی.

همه ی اونایی که توی نقطه چین گفتی خودتی

ممنون رویای پر از نقطه چین ِ ما

اگر میدونستم که نمیپرسیدم
به هر حال تولدش مبارکککککککک

یعنی کی میتونه باشه ستایش؟؟؟

تولد شما هم مبارک خانوووم

mahsa 1392/11/17 ساعت 13:12

چه به هم شبیهین !!!

تازه بابامون رو ندیدی

یه داداش خوب داشتن
یکی از خوشبختی های زندگیه....
.
.
.
تولدتون مبارک داداش خوب و مهربون الی....

بگردمدون شدید خانوم دکتر

به جان بچه م نه اینکه فکر کنی یادم رفت مراتب تبریکتون را ابلاغ کنما،نه!

به جان بچه م هنوز وقت نشده شمعای کیک تولدش را فوت کنه و حتی کادوی تولدش را باز کنه چه برسه به...!

گمونم تا آخر زمستون وقت داریم!

ما یه همچین آدمهای خفنی هستیم!!!

راسی تا یادم نرفته :بهمن داره تموم میشه ها!گفتم بدونی

کیوسک 1392/11/17 ساعت 21:15 http://platonic.blogfa.com/

الی :)
:)

رها...:)

رویا 1392/11/17 ساعت 23:39 http://royadd2.blogfa.com

یعنی من بمیرم با این سر زدنم :|
خوبی الی؟؟ چقد دلم برات تنگ شده بود هرازگاهی این فیس بوک میبینمت ولی وبلاگ چیز دیگریست خدا قطعی اینترنت نصیبت نکنه!
الی خواندم ولی نه همشو فقط دو تاشو خوندم طبق اون پست اتوبوس من آدم بیشعـــــوریم :))))


تولدش مبـــارک زندگیش پر از شادی و آرامش :)

دور از جون ،ولی ترجیحن اگه گلاب به روتون افقی شدین یه ندا بدید براتون یه زنجه موره راه بندازم چشم دشمنهات کور بشه :|

+بیشعوریتان را ارج مینهیم شدید
++ و تولد تو هم خانوووم

مبارک باشه تولدش الی
چقدر بامزه نوشتی از اون کاراگاه گجتای مقنعه دار

چه داداش پایه ای
ما که همش تو سر و کله هم می زنیم گیسا گیس کشی

کیشه اینجا آیا؟ چه بامزه اونوخ این دو تا عکس:دی

اون بالایی فک کنم عصبیش کردی اومده طرفت بزندتا با زبونش

اون عکس بالا قصه داره بعدن میگم :)

فعلن که گیس و گیس کشیش از ماست :))

خــدآیــ✿ـــــــآ ....

می خواهمـــــــــ اعتــــــــراف کُــــــنَــم!

دیگـــر نمی توآنــــَمـــ؛ خستـــه اَمـــ✘ــــــ ....

مــَن اَمآنتـــــــــ دآر خوبی نیـسـتــم،

"مــــرآ" از مـن بگیر .... مآل خودتـــــــ !

مــَن نمی تــوانــَم نگهشــ دارم.....

خدایا!من میخوانمت ولی منم امانتدار خوبی نیستم تشریف بیارید این بنجلی که انداختید بیخ ریش ما پس بگیرید لدفن :)

فاطمه 1392/11/18 ساعت 19:15 http://yadegari20.blogfa.com

می خوام سرمو بکوبم به مانیتور !
انقدر که عصبانی ام!!!!!
اومدم دو کلوم حرفای الی رو بخونم که این دو تا بچه نذاشتن!
دم به ثانیه یه کدومشون حرف میزنن و عمه عمه میکنن

خدا واسه هم حفظتون کنه عزیزم♥
عکستونم خعلی نازه ♥

آدم عمه باشه اونم در این حد بعد بخواد سرش رو بکوبونه توی مانیتور؟

خوب سر اون دوتا را بکوبون خب :)

مرسی فاطمه .ببینم چه جوری سرشون را زیر آب میکنی :))

دلخون 1392/11/18 ساعت 20:11

احسنت احسنت

شکـــرا جزیلا :)

mamad 1392/11/19 ساعت 00:05

از عهده‌ی عهد اگر برون آید مرد
از هرچه گمان کنی فزون آید مرد

سالها عهد وفا بست ولی آخر کار

عهد بشکست و جفا کار شد افسوس ، افسوس !

فرشته 1392/11/19 ساعت 11:26

برای پرسه زدن تا صبح...شب_ خیال تو کافی بود
دلم هوای نمردن داشت که حس و حال تو کافی بود

سکوت بود و هوای تو...فرشته ای که نجاتم داد
برای بردنم از این شب...صدای بال تو کافی بود

میان بغض و شکستن ها دلم برای تو می لرزید
که شانه های تو را کم داشت...که دستمال تو کافی بود

به جز حرارت دستانت کسی نپرسید از حالم
اگرچه خوبی حالم را فقط سوال تو کافی بود

چقدر باد که می کوبید...چراغ خلوتمان روشن
چقدر برف که می آمد....چقدر شال تو کافی بود

تمام شب که پر از ابرم...تمام شب که نمی بارم
دلم به صورت ماهت قرص...که احتمال تو کافی بود

تو خود هوای غزل بودی...لب تو بست دهانم را
برای نقطه ی پایانم همیشه خال تو کافی بود...!

آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن

من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست

فرشته 1392/11/19 ساعت 11:27

سلام الــیـــــــــــــــی ...سلام..

فرشته :)

فرشته 1392/11/19 ساعت 11:32

تولد آقا داداش عزیزتان هم مبارکا باشد بانوووو...
بعضی ها که باشند زمستان و سرما هم گرم خواهد شد .
وجودش از گزند روزگار به دور خانوووم.

بعضی ها که باشند همه ی فصل ها اردی بهشت است ولی...

اگر بگذارند...!

زادروزشان همایون باد

همایون باد

آنیل 1392/11/19 ساعت 11:55 http://papli-z.blogfa.com

من این پست ُ خیلی دوس دارم ، شیطنت های تو و لب گزیدن های مدام اوی ِ تو ...

+ و عکس ها بینهایت خوب است :)

و دوست داشتن های تو هم خوب است و خود آنیل هم :)

گیسو 1392/11/19 ساعت 12:14

سلام الی شیرین سخن

تولد احسانتون مبارک
کادوی خوب می خریدی که بعد که خواستن کادو برای شما بخرن خوب بااااااشه که قیمت دستشون باشه
به قول خودت یحتمل که اصلا هم اشاره ای به قیمت کادوشون نمیکی به داداش جونتون ...
و ایشون دوباره لبش را گزیده باشد

از همین الان تولد عباس آقاتون و فرنگیس خانومتون و گل دختر و .... عمه و دایی و خاله و .... مبارک الی جون

قیمت دستشون ه اگر چه ما هم اشاره ای به هیچ چیزی نمیکنیم و ایشون میدونند و لبهاشون که بگزند یا نگزند :)

آدم که واسه داداش حساب کتاب نمیکنه!(این جمله صرفن واسه این نوشته شده که خودشون میاند و میخونند و میبینند چقدر آجی ِ فرهیخته ای داره و باقی ه قضایا )
+تولد کل خاندان و فک و فامیل ها و در و همسایه های شما هم گل گیسو :)

خوب حتما داداشت دیگه
یااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خوب حتمن داداشمم دیگه ،یا هم نداره :)

آدم واقعا باید توی یه عکسی باشه، آدمی که هیچ عکس درست و درمونی از خودش توی بچگیهاش با آدم دوست داشتنیش نداره وقتی بزرگ شه هم زیاد سعی میکنه وارد کادر نشه

یه روزی هم این رو که گفتی بنویس الی خووب

حتمن مینویسم.از اوناس که نمیشه تظاهر کرد یادت رفته بنویسش :)

تمام سهم من از بچگی به جز خاطرات درد آور و مزخرفش سه تا آلبوم پر از عکسای بچگی ِ با آدمی که دوسش دارم و یه عالمه حرف که از عکسها بلند میشه و من فقط مبهم میشنومشون و بغض میشم همینطور الکی!!!

رقصنده 1392/11/19 ساعت 19:11 http://sh-gh.blogfa.com

جیمبوووووووووووووووووووووووووووووووووووو

جیمبــــــــــــــــــــــووووو!

بانوی نور و اینه 1392/11/19 ساعت 19:24

حالا یهنی رفتین جزیره تولد بگیرین
یا تولد گرفتین بعد رفتین جزیره
یا خواستین برین جزیره نشدو موندین از هواپیما و برگشتین تولد گرفتین و بعد رفتین جزیره
یا.....
عاغا اصن من و .....
به حر حال تولد بوده و مراسم کیک خوری و کادو و وشاید شمعی . ...
تولد داداش الی مبـــــــــــــــارک(ایکون دسته گل)همرا دست و جیغ و....
و با اهنگ پس زمینه ی
..........امشب مثه هر شب جزیره اومد به خوابم

باید یهچیزی پیدا میشد که به خاطره جزیرت وسط تولد بخوره این موزیک واسه تو

تولد رو خونه گرفتیم طی یه سری مراسم عبادی سیاسی و کاملن سری و محرمانه و دشمن خفه کنانه!
قصه ی جزیره هم مال ِ دو ماه پیش ه!

ولی کاش بشه یه روز آدم بره جزیره تولد بگیره.اصلن جزیره جون میده واسه هی تند تند تولد گرفتن بعدشم هی بوخونی :امشب مثل هر شب جزیره اومد تو خوابش...امیده جهان

سلام
تولدشون مبارک
انشالا سالهای سال برای هم و در کنار هم شاد باشید
چه دوتا عکس خووووبی

مرسی و این حرفا :)

چه نرگس ِ خوبی :)

تولدت مبارک احسان : )

تولدش مبارک :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد