_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

اصلا پــس از تو حال من به جهنــــم...ولش کن هیــچ !

هوالمحبوب:

حالا طـــنــــاب و چارپــــایه و بغضــــــی شکسته و...

یک لحظه زنگ میزنم که بگویم...ولــش کن ،هیـــــچ!

میدونی به چی فکر میکنم؟به اینکه اگه اونقدر کله خر می بودم و قید همه چیز رو میزدم و تو نبودی که درستش کنی الان چه وضعی داشتم؟!به اینکه اگه تو رو هم از خودم میگرفتم الان چی به سرم اومده بود.درسته هیچ کسی دردم رو نمیدید و به قول تو اونقدر بی عرضه بودم که به جای صاف ایستادن و توی چشمهای مشکلم نگاه کردن ،میرفتم توی سوراخ قایم میشدم تا وقتی خودم را بتونم آرومتر کنم و لبخند مسخره م را باز به صورتم بزنم می اومدم بیرون ولی واقعن توی این شبهایی که میگذشت که هر کدومش اندازه ی هزار قرن میشد چی به سرم می اومد.چی به سر تو می اومد؟واقعن چی به سر هر دو تامون می اومد؟

بهم میگی :"راستش رو بگم؟من هنوز دلم ازت یه جوریه!واسم خیلی سنگین بود ..." و من دردم میاد و میفهمم چی میگی.

حالا میخوای من راستش رو بگم؟من هنوزم یه جوری ام.وقتی شعر میخونی.وقتی میدونم چی توی دل و سرت ه و کلمه ها و جمله های معمولی ردیف میکنی.وقتی حالت خوب نیست.وقتی دیشب این همه درد بودی و من فقط به خودم بد و بیراه میگفتم.وقتی باهام اتمام حجت میکنی که این دفعه بار آخره من همه چیز را درست میکنم و اگه یه بار دیگه اتفاق بیفته...اگه یه بار دیگه اتفاق بیفته... اگه یه بار دیگه اتفاق بیفته...

و من به خودم یواشکی میگم امکان نداره دوباره اتفاق بیفته ولی نکنه دوباره اتفاق بیفته و بعد باز یواشکی توی دلم قسم میخورم که اگه بمیرم هم اتفاق نیفته و بعد میترسم.و خیلی میترسم.و اونقدر میترسم که باورم نمیشه این من بودم که با خودم قرار گذاشته بودم همه چیز رو خراب کنم !!

من هنوزم یه جوری ام وقتی دلم تنگ میشه.وقتی از این همه دوری بغض میشم.وقتی صدات خسته ست.وقتی بغض میشی.وقتی غمگینی.وقتی سهم سر صبحم را با تاخیر میدی. وقتی خودت یه عالمه غصه داری و بهم میگی:"میشه آروم باشی؟".وقتی ...

میدونی؟من دوستت دارم.می دونی؟من خیلی دوستت دارم.اندازه ی تمام ِ این چهارصد و چند روزه بودنت.حتی بیشتر از این چهارصد و چند روزه بودنت.اندازه ی تمام چندصد هزار روزه نبودنت.اندازه ی تمام حرف های نگفته ی بین مون.اندازه ی همه ی روزهای تلخی که تحمل کردیم و قراره باز هم تحمل کنیم...

می دونی؟من بدون تو هیچی نمیخوام.هیچی!حتی اگه وقتی دارم طناب را میندازم گردن ِریشه ی تمام احساسم و جون میکـَنــَم و زور میزنم که بگم...که بگم...ولــش کن هیــچ!

الـــی نوشت :

یکـ) اصلا پــس از تو حال من به جهنــــم...ولش کن هیــچ !    گوش کنید،آن هم با یک دنیا...!

دو) در این دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه دوستت دارد.

سهــ) نفیسه! میشه زود خوب بشی لدفن؟!

چاهار) ...