_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

تنهــــــایی یــک مـــرد را یـــک مـــرد میفهمـــــد ...

هوالمحبوب:

*گفتــــم بگــــو،شایـــد بفهـــمم ... زیـــر لـــب گفتـــی :

تنهــــــایی یــک مـــرد را یـــک مـــرد میـــفهمـــــد ...!

خودت گفتی.همان موقع که آن همه کتاب را در دست گرفته بودی و اصرار میکردم که کمکت کنم تا خسته نشوی و تو قبول نمیکردی و میگفتی :"خدا مــرد را برای حمالی آفریده!".همان موقع که دلیل و مدرک آوردم تا قانعت کنم استدلالت برای حمل کردن کتابها محکم نیست و پرسیدم:"پس چرا از صبح تا حالا که حمالیِ این کوله پشتی رو میکنم نگفتی بده من تا بیارمش اگه خدا مـرد رو واسه حمالی آفریده ؟ "، گفتی :"خوب واسه اینکه تو خودت یه پا مـَردی!"

یا آن روز که از تفاوت نوع دوستی مردها و زن ها حرف میزدیم و تو گفته بودی:"مردها دوستی هاشون با هم واقعیه و پایدار.مردها ترجیح میدند رو در رو حرف بزنند و حتی به هم بد و بیراه بگند و بعد به معنای واقعی برای هم بمیرند.مردها دوستی هاشون با هم مردونه ست ولی زن ها در ظاهر قربون صدقه ی هم میرند و برای همدیگه میمیرند و بعد پشت سرش خاله زنک بازی در میارند".همان روز هم وقتی گفتم :"پس چرا من و دوستام اینطوری نیستیم؟پس چرا توی این چهارده سال همیشه من و هاله رو در روی هم به هم بد و بیراه میگیم و دعوا میکنیم ولی بعد که باز همدیگه رو میبینیم هوای همدیگه رو داریم و انگار نه انگار؟"،گفتی:"آخه تو که مثل زن ها نیستی!مـَردی!واسه همین هم دوستیات مردونه ست!من در مورد زن ها گفتم نه تو!!"

خودت گفتی من مــَردم.دوستی هایم،حمالی کردن هایم،لوس بازی در نیاوردن هایم،حرف زدن هایم!

حالا چه شده که به جای اینکه بگذاری تنهایی ات را بفهمم،خودت را کنار میکشی و نغمه ی "هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست "سر میدهی و شعر تنهایی ِ مردانه ی این شاعر و آن شاعر را زمزمه میکنی و لایک میزنی!

چه شده که با تمام مردی ام که به آن اقرار داشتی من را با دلشوره های زنانه ام بعد از چند جمله ی مختصرت در مورد احوالت تنها میگذاری که هزار فکر و خیال ناجور به سرم بزند.که اول از همه وقتی بودنم به چشم نمی آید که آرامترت کند شبیه تمام زن ها دل نگران شوم.که وقتی خیال میکنم با بودنم حالت خوب میشود و هیچ اتفاقی نمی افتد و کم بودنم را به عینه میبینم حالم از بی عرضگی ام که برای آرام شدنت هیچ کاری از دستم بر نمی آید به هم بخورد.که برای غصه خوردن هایت هزار بار دق کنم.که من را وقتی به فهمیدن تنهایی ات قبول نداری و شریک نمیکنی و حرف نمیزنی مثل تمام زن ها بغض کنم و به هر حربه ای متوسل شوم که آرامت کنم و تو بیشتر از قبل در لاکت فرو روی.که وقتی حتی شنیدن صدایم هم دلتنگ تر و ناراحت ترت میکنم خودم را مچاله کنم در صندوقچه ی پستویی که شاید نبودنم آرامت ترت کند و اینطور میشود که نا خواسته غصه ات را بیشتر می کنم که جایی که باید بیشتر دو رو برت میپلکیدم پا پس کشیدم یا اینکه به من که میخواهم حرفهایم آزارت ندهد بگویی از سکوتت بوی خوبی نمی آید و گمان کنی بی تفاوت شده ام!

چه شده که نه مردانگی ام را تایید میکنی که تنهاییت را با من سهیم شوی و آنقدر حرف بزنیم که به گریه های بلند بلند ختم شود و فردا انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته،و نه زنانگی ام را که به دل نگرانی ها و سردرگمی ها و دلشوره هایم حق بدهی و حداقل به خاطر آرام شدنم،آرام شوی.

مردانگی ام به من میگوید باید حرف نزنم.مردها وقتی غم دارند حرف نمیزنند،راه میروند.حرف نمیزنند،داد میزنند.حرف نمیزنند،سیگار میکشند.حرف نمیزنند،فحش میدهند.حرف نمیزنند،گیر میدهند!مردانگی ام به من میگوید باید لال شوم و تمام صداها را خفه کنم که تو آرام شوی.مردانگی ام به من میگوید حرف نزنم،فقط مردانه دست روی شانه ات بزنم که حس کنی و باور کنی که هستم و روی من حساب کنی حتی اگر هزار سال طول بکشد و حتی اگر به راستی هیچ کاری نتوانم برایت انجام دهم.مردانگی ام میگوید اینکه یک مرد باشد که بتوانی رویش حساب کنی دلت را قرص میکند و آرام!

ولی زنانگی ام کار دستم میدهد.زنانگی ام که میگوید باید حرف بزنم مرا مثل مرغ سر کنده کرده.زنانگی ام مثل تو از سکوتت بوهای خوب نمیشنود.از بغضت که هی قورت میدهی و از اشک های شورَت که به خاطر من پنهان شان میکنی و هی تند تند میگویی خوب میشوم.زنانگی ام مرا میترساند،که نکند دور از چشم های من اتفاقی در حال وقوع است.که نکند حال بدت را آدمها و چیزهای بدتر خوب کنند!که نکند کم حرفی و سکوتت که هر روز پر رنگ تر از دیروز میشود ناشی از کم رنگ تر شدن عشقی ست که بینمان بوده.زنانگی ام نگران میشود و هی حرف میزند و گمانم حوصله ات را بیش از پیش سر میبرد و مردانگی ام هی صبر میکند و سکوت و حتی کناره گیری که آرام تر شوی.

یا مردانگی ام را به رسمیت بشناس و از تمام تنهایی ات حرف بزن،داد بزن،اصلن بیا برویم عین آدم های لا ابالی عربده بزنیم و سیگار دود کنیم و به زندگی نکبت بارمان تف کنیم و فحش های رکیک مردانه نثارش کنیم،یا بر زنانگی ام مـُهـر تایید بزن و اینقدر دلشوره ها و دل نگرانی ها و بغض های هر شبم را بیشتر نکن و من را که هر چند کـَمـَم و زور میزنم با کنارت بودن آرامت کنم،ببین و نه به خاطر من بلکه به خاطر خودت که بهترین ِزندگی ام هستی زوود خوب شو.

* شعر از رضا احسان پور ،تصرف و تحریف از الــی!

نظرات 20 + ارسال نظر
م 1393/02/24 ساعت 20:30

تنهایی ام زنگ زده است
که این چیز خوبی نیست!
کاری کن که تنهایی ات زنگ نزند!
زنگ زدن چیز خوبی نیست!
این روزها نفت و چراغ الکلی گیرمان نمی آید!
تنهایی مان را در نفت کنیم و قلمو زنگ ها را بزداید
این روزها هوا بس ناجوان مردانه سرد است
این روزها سرها همه در گریبان هم است!
این روزها روزهای خوبی نیست ند!
می فهمی؟! نفهم که فهمیدن چیز خوبی نیست!

بینِ تن­های خالی از دلِ خوش، هی خودت را بگیر در بغلت

دزدکی با خودت برو بیرون، و به تنهایی ­ات خیانت کن! :)

نجوا 1393/02/24 ساعت 20:33

میان این مردانگی و زنانگی کله پا زدن را چه میفهمم
نمیشود
نمیشود

وقتی که دست های تو باشند میشود

سلام مرسی اومدی حق با توئه اما همه زورقایی که دیدم شکستن تا جای که ذهنم بیاد میاره.
زیبا بود همشو خوندم

زورق شکستگانیم ای باد شرطه برخیز :)

با تشکر الی جان بابت همه چی. قربانت بروم !

اما ! اما ! اما !

اولا شما خانوما از عقل ما مردها خرده نگیرید که اصلا معلوم نیست عقل و منطق یک زن از کجاش دقیقا ناشی میشه. هنوز دانشمندا نفهمیدن ! خود خدا هم نمیدونه ! خودتون هم به این حقیقت (ته دلتون) باور دارید. زن همیشه و همیشه و همیشه در تمام تاریخ یک پای منطقش لنگ بوده و هست و خواهد بود.

دوما شما تو این زمین یک "خانوووووم" نشون من بده تا من ده تا "مممممرد" نشونت بدم. مطمئن باش تعداد خانوم و مردای درست و حسابی کاملا مساویه. اگه مرد پیدا نشه مطمئن باش خانوم هم پیدا نمیشه.

سوما ...
ولش کن من بخوام ادامه بدم بحث به بی اعصابی میکشه. تا دلت هم بخواد منطق و دلیل دارم برای حرفام اما مدت هاست دیگه حوصله ی بحث کردن ندارم.

ولی مرسی. روزم ما مبارک :)))

زن ها اگه یه پایه عقلشون لنگ نبود که عاشق مردایی نمیشدند که کلن عقلی ندارند که پایه داشته باشه یا نداشته باشه

من نمیدونم چه اصراریه این زن و مردها به جون هم بیفتند که ثابت کنند جنس برترند

آقا ما یه خانوووم دیدیم توی عمرمون اونم ننه جون زن عمو پسرخاله مون بود که سر زا آل اومد بردش خدا رو شکر پا نگرفت!

البته اینم بگم من کسی بودم تو نشریه نسل نو شدیدا از "حقوق" زن دفاع کردم. مقاله های تندی نوشتم و شدیدا جلوی متحجرها واستادم و از شما دفاع کردم.
نگید این محمود یه مرتیکه قدیمی و زبون نفهمه.
اما من با فمینیست مشکل داشتم و دارم و خواهم داشت.

از اینا گذشته من "زن" ، ماهیت زن، ذات زن، واژه ی زن رو میپرستم. مطمئن باش به معنای واقعی کلمه میپرستم. اما با مفهوم زن در جامع مدنی مشکل دارم.

میدونی من به خانومم حتی "تو" نمیگم ! بهش میگم بانو ! خانوم !
افتخار کن به خانوووم بودنت الی !

+ عذر خواهی بابت پر حرفی

زن ها بیخود بکنند حق داشته باشند که کسی بخواد از حقوقشون دفاع کنه!
هر زنی ادعا کرد حق داره نشونم بده تا من با پشت دست بزنم تو دهنش دندوناش بریزه توی لوزالمعده ش!
زن رو باس فقط زد اونم با چوب درخت زبون گنجیشک!بعدم باس آویزونش کرد جلو آفتاب خشک بشه ضعیفه!

بازم ببخشید
من بیشتر حرفام در جواب کامنتت بود نه در مورد متنت

آقا ما متوجه شدیم خونتون رو کثیف نکنید واسه قلبتون خوب نیس بعد خانوم و بچه ها میاند ادعا میکنند ما سایه سرشون رو کج و کوله کردیم

ترسم از آن است که آنقدر پیر شوم،
که دندانی برای روی جگر گذاشتن نداشته باشم...

دندون مصنوعی رو واسه همین روزا اختراع کردند :)

شوخ شب 1393/02/24 ساعت 21:56 http://shokhi.blogsky.com

به دور از هر سو گیریی:
" وای به حال روزی که یک "مرد" بعض کند و گریه... "

من که مرد نیستم،گور سرد نیستم،حسرت نهفته ی پشت درد نیستم

باتوام به من بگو،می شود چگونه ماند،می شود چگونه زیست،گریه مال مرد نیست؟

اینا که یه تار موی همسرشون رو به یه دنیا نمیدن، اگه همونو توی غذا پیدا کنن چی؟!

یحتمل غذا رو دیگه به دنیا نمیدند :)

لاک زدن دخترها:
دست چپ: اثر استاد فرشچیان
دست راست: سارا ۵ساله از همدان

والا ما هر دوتا دستمون اثر خودمونه ،از شونصد فرسخی هم پیداست:)

آنیل 1393/02/25 ساعت 01:18 http://papli-z.blogfa.com

:)

می تو :)

صبا 1393/02/25 ساعت 08:59 http://saadkaaf.blogfa.com

زن بودن رسالتی دارد و مرد بودن رسالتی دیگر. و چه حیف است شب و روز را مقایسه کردن و چه بی تناسب است ماهیت روشنا و تاریکی را باهم سنجیدن... چه اگر که هر یک نبودند آن یکی نمی توانست معنای کاملش را پیدا کند.

امیدوارم زودتر به روزهای قبلتان برگردید الی جان.

دلمون براتون تنگ شده بود صبا خانوم :)

به امید روزهای خوب :)

بعد از تنها شدنم دریافتم قصه ی مادربزرگم راست بود!
«همیشه یکی بود.... یکی نبود....»

کلن من بعد از اون قضیه کامران و همون ایمان اوردم مامان بزرگه شما راس میگه همه ش :)

گرات 1393/02/25 ساعت 10:19

خوش به حال مردی که دوستش داری.......

خوش به حال من که می میرم برایش این همه ...

گیسو 1393/02/25 ساعت 12:13

سلام الی جان
خوبی؟ دلم برایت تنگ شده خانومی .
سهم کیک تولد را برایت گذاشتم به یادت بودم یه سر بزن نگاه کن که سهمت هست . نوش جانت

تولدونه تون مبارک گل گیسو خانوم :)

دل ما که بیشتر :)

سهم شیرینی مون رو دیدیم،نگاش کردیم مستفیض شدیم.مرسی خانووووم

دارا 1393/02/26 ساعت 15:07

به من الان رسما توهین شد!
بنده هم سیگار دود می کنم و به زندگی نکبت بار تف می کنم و هم فحش های رکیک مردانه نثارش می کنم،
اما لاابالی هرگز نیستم!

خب همیشه در همه چیز استثنا هست قربان
متلن من نه سیگار دود میکنم و نه به زندگی تف میکنم و نه فحش رکیک مردانه نثارش میکنم ولی لا ابالی ام(سهل انگار و بی قید!) درست هنگامی که ابالی بودن کار دستم میده :)

من مست و لاابالی و رقاص و هرزه ام
ای مرد پاکُ مومن و شرقی تبارِ من...

از شما رفع توهین میکنیم آقا:)

Dara 1393/02/27 ساعت 00:41

shod
: )

و خدا را هزار بار شاکریم :)

سلام.روزتون بخیر.ببخشید این شعر تک بیتیه؟
ادامه نداره؟
*گفتــــم بگــــو،شایـــد بفهـــمم ... زیـــر لـــب گفتـــی :

تنهــــــایی یــک مـــرد را یـــک مـــرد میـــفهمـــــد ...!

خیلی گشتم ادامه شو پیدا نکردم.

ممنون میشم تو وبلاگم جوابم رو بدید.

بنده هم ادامه ش رو ندیدم.

شاید کامینگ سون تشریف دارند :)

http://inhavaali.mihanblog.com/post/28

خیلییییی خوب بود

تصویرش اونم ورژن الـــی ش اومد جلوی چشمام :|

مرد آن است که لازم نکرده تنهایی در کشاکش درد سنگ باشد و سکوت کند !

هرگز، هرگز و هرگز نگذار مردت با تو سکوت باشد. به هر قیمتی .
هیچ کس حق ندارد خودش تنهایی خوب شود.

از ما گفتن بود !

"هیچ کس حق ندارد خودش تنهایی خوب شود."

آویزه ی گوشم کردم اونم با قفل و زنجیر که هیچ وقت یادم نره :*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد