_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

نمــی خـــواهم که از ایـــن بیشــــتر بنویســـم از تـــــو چـــون که میدانـــم ...

هوالمحبوب:

نمــی خـــواهم که از ایـــن بیشــــتر بنویســـم از تـــــو چـــون که میدانـــم

بـــرای عــــده ای تصــویــــــر زیبـــــایــــت مجســــــم میشـــــود آقــــــا ...

تو را خدا یک روز سرد پاییزی به من داد.همان روزها که تنها مرد زندگی ام احسان بود و من برادرم را درست مثل همین حالا دیوانه وار میپرستیدم.خدا تو را یک روز سرد پاییزی به من داد و من بارها از خودم پرسیده بودم که تو پاداش کدام کار خوبم در زندگی ام بوده ای ،بارها به خودم گفته بودم که نکند خدا تو را برای امتحانم فرستاده و بارها به درگاهش التماس کرده بودم که ظرفیت داشتنت و جنبه ی نداشتنت را به من بدهد و هزاران بار به خودت گفته بودم که در برابر تو اصول و قوانینم رنگ می بازد و هزاران بار اشک ریخته بودم که "من خدا را باختم پیش تو فکرش را بکن..." و تو هزار بار گفته بودی عشق زمینی،عشق آسمانی را نفی نمیکند.

خدا همان روز آبان ماه عزم جزم کرده بود زندگی ام را اردی بهشتی کند که تو را به من داد و یک روز که به خودم آمدم دیدم از  "من"خبری نیست و همه اش "تــوست" و هر جا در مورد تو از من سوال میکنند من خودم را تشریح میکنم و توصیف و آن ها خیال میکنند از تو حرف زدن طفره میروم!

همین چند شب پیش بود که وقتی به ساره گفتم آدم تصویرگری هایت را که در کنار شعرهای عزیز جانت میبیند نمیتواند تشخیص دهد شعرهای او تصویر شده اند یا تصویرهای تو شعر ،او گفته بود که خودش هم نمیداند که او عزیز جانش شده یا عزیز جانش او ! و من خوب میفهمیدم.منی که برایت خوانده بودم "من منــم اما خدا میداند امشب من تــوأم ..."خوب میفهمیدم خودت را تشخیص ندهی که کدامی یعنی چه.

خدا تو را یک روز سرد آبان به من داد تا مرا از اسب غرورم به زیر کشی و شع ـر تر کنی.که وقتی بغض خفه ام میکند برایم قرآن بخوانی و وقتی دعوایمان میشود برای آشتی شع ـر.

خدا تو را یک روز سرد پاییز به من داد تا از سردی دست بکشم و با خودم مهربان تر باشم.که موقع ناراحتی هایم در هزار توی تنهایی ام کز نکنم و سکوت.که حرف بزنم،که غر بزنم،که داد بزنم و گریه کنم و حتی به تمام غصه هایم ناسزا بگویم.که همیشه و همه وقت حتی زمان ناراحتی ام اصرار کنی خودم باشم و به واسطه ی "دختر خوب "بودنم حرفها و احساساتم را قورت ندهم.که به من بگویی ما در تمام زندگی مان به واسطه ی آدمهای زندگی مان مجبور به سانسور خودمان و احساسمان و حرفهایمان بوده ایم و دلیلی ندارد طرز فکر و های و هوی دیگران مانع خود بودنم در وبلاگم شود.

خدا در یک روز سرد پاییزی خودش را در تو دمید و برای منی که همیشه از خودش،خودش را میخواستم که دستم را بگیرد و راه و چاه را نشانم دهد فرستاد تا به خودم نزدیکتر شوم.که با همه ی سرکشی و تمردم که هنوز هم پابرجاست "دختر خوبی " باشم همانطور که باید!که خودم را بیشتر دوست بدارم و به اطرافیانم بیشتر عشق بورزم.که با شع ـر مسخ شوم و با نگاهت مجنون تر.که ساعت ها به چشمهایم که عکس تو را در خود قاب کرده در آیینه خیره شوم و بیشتر از پیش شیفته و دلتنگت شوم.

خدا تو را برای من فرستاد تا دیگر ادعا نکنم که مردها را میشود دوست داشت اما نمیشود عاشق شد.که اسب غرور را نتازانم و ننویسم لحن نگاه هیچ مردی گیرا نیست و زنگ صدای هیچ مردی نمیتواند تارهای احساسی ام را بلرزاند.

خدا تو را یک روز سرد آبان برای من فرستاد تا بیش از پیش مرا عاشق تویی کند که خود ِ من است.

الــی نوشت:

یکـ) شاید برای شما تکرار مکررات باشد ولی برای منی که هر روز و هرشب از نو میخوانمش به همان تازگی ِ بار ِ اول است.از همین جا الــی را گوش کنید.

دو) لینک زن گفت از بهترین مرد زندگی ام بنویسم و من از الــی نوشتم که خود ِ اوست.

سهـ)عنوان پست از امید صباغ نو ، تصرف و تحریف از الـــی!

نظرات 20 + ارسال نظر

تا حالا دقت کردین
نه ولش کن شما آدمِ بادقتی هستین

شما هم دقت کردین اصلن متن وبلاگ رو نمیخونید و فقط پیامک های گوشیتون رو اینجا کپی و پیست میکنید آقا؟

لازم شد با مامان بزرگ محترتون یه نشستی داشته باشم!

می دونی وقتی خوندمت فقط گفتم خداروشکر که خدا بهت نشون داده که میشه عاشق ِ مردای این دوروزمونه شد...

اینو از منی بشنو که مصداق جمله ی اولتم...از اونا که مردی تو زندگیشون نبوده و نیست...

واقعا شکر...

بی شک یه عالمه مرد توی زندگیتون بوده و هست،مردهایی که به جای موندن عبور کردند چون مرد موندن نبودند و یا حتی مردی که ثابت کنند مردند!
زندگیه بی مرد که نمیشه که!اونم واسه مایی که بابا و داداشمون از همون لحظه ی اول زندگی سایه شون را انداختن روی کل زندگیمون :)

برات بهترین مرد زندگیت رو آرزو دارم فاطمه و خدا را شکــر ...

همین :)

سلام خواهرم.
نمی دانم چرا من هر سایت و وبلاگی که میرم حاشیه ساز میشم!
به خدا قسم مدتیه که به اکثر سایت ها و وبلاگ ها نظر میدم و مورد هجمه قرار می گیرم، من کار خودمو می کنم و به کار کسی هم کار ندارم ولی همه به کار من کار دارند!! به هر حال این هم بخشی از شگفتیهای منه.
یکی از این سایت ها GSM هست. سایت پدال هست. رادیو همدان هست. سایت مشرق نیوز و ...
همه ی اینها که اشاره کردم تا یه نظری میذارم خیلی ها جبهه می گیرند! خیلی ها هم نظر میذارن و اسم منو مینویسن و ...
نظراتم جنجالی هم نیست ولی قابل تأمله. دیگه گفتم نظر شخصی نذارم و فقط به پیامک های ادبی و فلسفی(که فقط تخصص بنده در کشور است) بپردازم.
الان هم اگر میبینید با کامنت هایم مشکل دارید به خدا قسم دیگه هیچ کامنتی نمی گذارم.

از بس مردم بی جنبه اند به خدا که به شما که باهاشون کاری ندارید کار دارند!
والا!
ولی واقعن نمیدونید چرا حاشیه ساز میشید؟!

ما نه جبهه میگیریم نه مورد هجمه قرارتون میدیم نه با کامنتهاتون مشکل داریم و نه با تخصصتون در کشور و نه راضی ایم قسم و آیه بخورید واسه ارائه یا عدم ارائه ی تخصصتون و نه کامنتهاتون رو برمیداریم واسه خودمون و به اسم فک و فامیلمون به خورد ه این و اون میدیم،ولــی پست قبلی هم عرض کردم کامنت غیر مرتبط رو خوده وبلاگمون اوتوماتیک بر میداره واسه خودش .البته دست خودش نیستا،از بچگی دستش کج بوده :)

زهره 1393/02/26 ساعت 15:00

یعنی اونقدر روزای سخت گذروندی که یه پا واسه خودت مرد شدی؟
دختری که خط به خط زندگیش شعره پر از احساس و ذوق....شده یه مرد
از جنس جون مرداش دیگه؟
چه هدیه خوبی داده بهت الی دختر پائیز:)
حواست باشه بهشا
یه اوج دارن مردا یه جا هست که میگیم ته مردونگی....اون اوج علی
تو کجای این قله وایستادی الی؟

ما از اون اول که به دنیا اومدیم مرد بودیم بعدش نا مرد شدیم

هدیه ها همیشه خوبن،هدیه ی بد هم مگه داریم؟:)

فک کنم ما هنوز به اوجش نرسیدیم ،شایدم ازش رد شدیم:)

چه خوب ... که هست
همچین مردی هست :)

خوش به حال دنیا :)

بریدا 1393/02/27 ساعت 08:53 http://raha70sh.blogfa.com

بعد مدت ها سلام.
می دانی الی! همیشه به ایتکه انقدر راحت کلمات را انتخاب می کنی برای بیان آنچه در ذهن داری / لمس/ تجربه/ حس می کنی حسودی می کنم...
باش
دختر خوب باش!

و من از اینکه آدرس وبلاگت رو یادت بود بذاری خوشحالم .چند وقته یادت میره آدرست رو بذاری و ما و آواره کوه و بیابون کردی ها خانوووم :)

گفته بودم من تو رو بزرگتر از این کلمه ها و نوشته ها میدونم ؟:)

الی...
میدانی خوشبختی؟؟؟
چقدر لذت بردم از خوندن این حرف ها...نمیدونی که...

من با همه ی اون چیزی که خدا میخواد تا داشته باشم و میخواد تا نداشته باشم خوشبختم مریم:)

تو چه طوری اگه راس میگی؟

سوگلی 1393/02/27 ساعت 14:31

خدایا مرد درون الی را سلامت دار
منم دوس دارم مردی داشته باشم که هیچ وقت از دستش ندم.سند 6 دنگ همه ی وجودش به نام من خورده باشه

و منم دوس دارم که بتونم هیچ وقت از دستش ندم.گمونم همه ی ما توی این آرزوی مشترکیم :)

مرسی سوگلی با دعاتون خانوووم :)

تو شیرین‌تری
یا
حادثه‌ی باران ِ اردیبهشت؟

عباس حسین‌نژاد

حادثه ی باران اردی بهشت و گمونم هرچی به اردی بهشت ختم بشه :)

نوش جان

ممنون آقاااا :)

نیک‌شاد 1393/02/27 ساعت 20:24

شاید برای شما تکرار مکررات باشد که:
خوب می‌نویسی، صمیمی و صادقانه... دختر خوب

و من چقدر باید خوشحال باشم وقتی این حرفها از دهن شما میاد بیرون آقاااا :)

لیلی 1393/02/28 ساعت 00:58 http://zangareh.blogfa.com/

خانم شما عجیب عاشق شدی ..

آمد به سرم از آنچه میترسیدم!

حالا باس چه خاکی به سرم بکنم؟:|

من الی این پست را از همیشه بیشتر دوست دارم...
من بانوی این پست را که عشق بلد است٬ که بلد است زنانگی کند٬ که بلد است ببالد به مردانگی های مردش دووووووست دارم‌... :)
با این همه به الی یازدهم مهر ۹۱ نزدیکترم...بیشتر می فهممش...
الی این روزها را بیشتر می ستایم...
بهترین ها برای الی و مرد زندگی اش... :)

الـــی همون الـــی ه ،فقط موقیعت و شرایط و آدم ها ی زندگیش یه کوچولو و یه کم بیشتر از یه کوچولو عوض شدن:)

و بهترین ها برای کافه چی ه خودم با اون قهوه هاش :)

یه الـــــــــــــــی خوب داشتن هم باید عالی باشه، یه الـــــــی که همش لبخنده که همش شعره :)
یه بار باید این مردی که ازش نوشتی از تو بنویسه. اونوقت گفته هام ثابت میشن برا همه ... خودم که باور دارم :*

یه الـــی ه خوب داشتن مطمئنن عالیه البته به شرطی که الـــی ش خوب باشه :)

گمونم شانس با من و تو یاره که ایشون دست به قلم نمیشند،چون یحتمل اگه دست به قلم میشدند همین یه ارزن آبرو و وجه توی در و همسایه هم برامون نمی موند و تو هم دچار یأس فلسفی میشدی بابات تصویرهای ذهنی ت از من که همه ش نقش بر آب شده

ادبیاتچی 1393/02/29 ساعت 19:37

کلاغ ها گرچه سیاه اند و آوازشان خوش نیست
اما آنقدر با وفایند که
شاخه های خشک درختان را در فصل زمستان تنها نمی گذارند[لبخند]

کلاغند دیگه!:)

دلخون 1393/03/02 ساعت 08:05

درد دارد این همه دل در دنیا باشد و هیچکدام برایت تنگ نشود...

ما دل های تمام دنیا را گشاد میخوایم!!تنگ هم نشد،نشد

لاله 1393/03/02 ساعت 09:46 http://loco-laleh.blogfa.com

آخرش خوب بود این مردی ک خدا آبان ماه بهتون داد؟
افتادن از اسب غرور و....دقیقا حرفایی هست ک این روزا دارم ب خودم اعتراف می‌کنم.خوب شد این مردی ک اردیبهشتی کرد آبان تان را؟ترسیدم از این حرفا.

آخرش ،آخرش معلوم میشه ولی تا به حال که گمونم بیشتر از خوب،خوب بوده.

ترس واسه چی؟اگرچه حق داری :)

وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شوم ...

دیوانگی زین بیشتر ؟ زین بیشتر ، دیوانه جان
با ما ، سر دیوانگی داری اگــــر ، دیوانه جان

در اولین دیدار ھــــم بوی جنون آمد ز تــــو
وقتی نشستی اندکی نزدیک تر دیوانه جان:)

[ بدون نام ] 1393/03/05 ساعت 23:22

ای لولیان ای لولیان یک لولیی دیوانه شد
طشتش فتاد از بام ما نک سوی مجنون خانه شد
...
اینجا مولانا گمونم چیزی زده بوده !

یعنی ممکنه چی زده باشه یعنی ؟

ناردونه خانوم شما که یحتمل خدایی نکرده چیزی نزدی که اسمت رو یادت رفته بنویسی که

من مست می عشقم ! هشیار نخواهم شد

ما مست و اون دیوانه ما را هر کی دلش خواست ببره خانه :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد