_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

هــــر چــــه از دوســــت رســــد روشنــــی چشــــم مـــــن است ...

هوالمحبوب:

هــــر چــــه از دوســــت رســــد روشنــــی چشــــم مـــــن است

گـــل اگــــــر لایق مــــن نیـــــست ،خـــــس و خــــار بیـــــار ...

سوم دبیرستان بودم که اومدیم اصفهان،برگشتیم مثلن سرزمین پدری مون!و من سوم ریاضی رو توی مدرسه ی شاهد خوندم.تازه وارد بودم و با همه شون فرق داشتم.خودم بودم!

برعکس بعضی ها از چادر خوشم نمی اومد و فقط واسه خاطر مدرسه و میتی کومون سرم میکردم و برعکس بعضی های دیگه از چادر بدم نمی اومد که بخوام شلخته وار و سبک سر لباس بپوشم.تا یادم می اومد همیشه بچه ها توی مدرسه دور و برم می پلکیدند و برام خیلی سخت بود توی محیط جدید بخوام کم محلی ببینم یا به چشم غریبه کسی بهم نگاه کنه یا بخوام مثل کلاس اولی ها دنبال دوست بگردم.

صورتم پر از جوش های گنده منده بود و هیشکی صورت سفید و تپل اون روزهام رو ندیده بود که بفهمه منم یه روزایی قشنگ بودم مثلن و به چشم یه دختره زشت بدترکیب ِ قرتی نگاهم میکردند!سخت بود اما کم کم شد مثل قدیما و همه ش هم از نماینده ی پرورشی شدنم و شعرهایی که سر صف میخوندم شروع شد.شد مثل قدیما که همه من رو میشناختند و من رو بهم نشون میدند که همون فلانیه ها که شعر میگه و بیشتر وقتها با معلم پرورشی مون جلسه میگرفتیم و تزهای جدید حواله ملت میکردیم!!

هیچ وقت اون شعر خداحافظی با بچه ها آخر سال سر صف رو یادم نمیره که همه ی خاطره های اون یک سال رو توش گنجونده بودم،من سر صف میخوندم و فین فین میکردم و همه گریه میکردند،معلم پرورشی مون که بعد از تموم شدنش بغلم کرد،مدیرمون که اومد بالای صف و کلی ازم تعریف کرد،ناظممون که به میتی کومون اول سال چغلی کرده بود که حواسم به حجابم نیست و همه ش مقنعه م میره عقب(!)، بچه های سوم ریاضی،سومی های دیگه،کلاس دومی ها و اولی ها و حتی معلم های توی دفتر که سرشون رو از پنجره اورده بودند بیرون،همه.

اون روز سر کلاس زبان خانم جلالی که همیشه اخم هاش توی هم بود یهو وسط کلاس بدون اینکه سرش رو از روی دفتر کلاسی بلند کنه جوری که یعنی مخاطبش منم بلند گفت:"فلانی!یادم بنداز جلسه ی بعد یه چیزی پیشم داری واست بیارم!" و همه ی بچه ها بهم کج و معوج نگاه کردند که یعنی ممکنه چه پاچه خواری ای ازم سر زده باشه که چیزی پیش معلم بد اخم زبانمون جا گذاشتم! و وقتی تعجب خودم رو هم دیدند منتظر موندند تا جلسه ی بعد.

جلسه ی بعد خانم جلالی با یه لبخند که معلوم بود داره به زور میزنه یه کتاب سبز رنگ قطور با روکش مشکی گذاشت روی نیمکت مون و گفت :"این ماله توه!" و سریع رفت سراغ درس دادندش!

کتاب نو نبود و اولش با یک خودکار قرمز نوشته بود "تقدیم به شاعره ی جوان" و با یه امضای خوشگل سنجاقش کرده بود به بیست و چندم اردی بهشت سال هزار و سیصد و هفتاد و چند.همه متعجب به من و من بهت زده به اون نگاه میکردم و اون سرش توی دفتر کلاسی بود و حاضر و غایب میکرد.بالاخره رضوان جرأت پیدا کرد و ازش پرسید:"خانوم چرا این کتاب رو دادید به الهام؟"

اخمهاش رو کرد توی هم و گفت:"کتاب شعر رو به کی میدند؟به شاعر." و بعد شروع کرد درس دادن.تا آخر کلاس چیزی از درس نمیفهمیدم،گمونم هیچ کی نمیفهمید.درس که تموم شد رضوان بهم گفت :"نمیخوای چیزی بهش بگی؟"بهش گفتم :"راسش ازش میترسم!" رضوان گفت:"باید ازش تشکر کنی.این سه ساله معلم ماست و تا حالا همچین چیزی کسی ازش ندیده!"با ترس و لرز رفتم کنار میزش و ازش تشکر کردم و دیدم که باز به زور لبخند زد و گفت:"تشکر نمیخواد،این کتاب از اول هم ماله تو بوده.به درد من نمیخوره."ازش خواستم بغلش کنم که اخماش رو کرد توی هم و گفت میشینی یا برات منفی بذارم و من رو فرستاد سر جام!

 چند سال بعد یه روز که توی اتوبوس دیدمش و باهاش حرف زدم و بهش گفتم که همیشه شباهای خاص زندگیم میشینم وسط کتابش و واسه خودم و خدا،"حافظ" میخونم،باور نکرد یه همچین کاری توی تاریخ تدریسش کرده باشه و بهم گفت حتمن اون رو با کسی دیگه اشتباه گرفتم و باز مثل همون روز که از ترس ِمنفی من رو راهی نیمکت آخر کلاس کرد یه لبخند زوری زد و با یه "موفق باشی" درست عین ته برگه های امتحانی از اتوبوس پیاده شد...

الــی نوشــت :

یکـ) امروز بهار تموم میشه و من از تابستون در حد مرگ متنفرم!

دو) مامان نرگس میگه :خدا اونقدر بیکار نیست توی اون دنیا واسه بنده هاش زندان درست کنه و به شغل شریف زندانبانی مشغول بشه و یا جیره و مواجب مفت بده به کسی که اون دنیا میزان سرب ریخته شده در حلق این و اون رو بررسی کنه.

سهـ) الــی این روزا رو یادت باشه :)

چاهار) همین شیش سال پیش بود :)

نظرات 13 + ارسال نظر
فرشته 1393/03/31 ساعت 14:32

سلام الــــی ..سلام دختر شعر ..

فرشته مون :)

فرشته 1393/03/31 ساعت 14:46

نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت
که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت

تحمل گفتی و من هم که کردم سال ها اما
چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت

چو بلبل نغمه خوانم تا تو چون گل پاکدامانی
حذر از خار دامنگیر کن دستم به دامانت

تمنای وصالم نیست عشق من مگیر از من
به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت

امید خسته ام تا چند گیرد با اجل کشتی
بمیرم یا بمانم پادشاها چیست فرمانت

شبی با دل به هجران تو ای سلطان ملک دل
میان گریه می گفتم که کو ای ملک سلطانت

چه شبهایی که چون سایه خزیدم پای قصر تو
به امیدی که مهتاب رخت بینم در ایوانت

به گردنبند لعلی داشتی چون چشم من خونین
نباشد خون مظلومان؟ که می گیرد گریبانت

دل تنگم حریف درد و اندوه فراوان نیست
امان ای سنگدل از درد و اندوه فراوانت

به شعرت شهریارا بیدلان تا عشق میورزند
نسیم وصل را ماند نوید طبع دیوانت

آدما میاند و میرند،ما باس زندگی کنیم.فک کنم رسالتمون همینه :)

فرشته 1393/03/31 ساعت 15:45

هوای روی تو دارم ، نمی گذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم!

مرا که مست توام این خمار خواهد کشت
نگاه کن که به دست که می سپارندم

مگر در این شب دیر انتظار عاشق کش
به وعده های وصال تو زنده دارندم !

غمی نمی خورد ایام و جای رنجش نیست
هزار شکر که بی غم نمی گذارندم

سری به سینه فرو برده ام مگر روزی
چو گنج گم شده زین کنج غم برآرندم

چه باک اگر به دل بی غمان نبردم راه
غم شکسته دلانم که می گسارندم

من آن ستاره ی شب زنده دار امیدم
که عاشقان تو تا روز ، می شمارندم!

چه جای خواب که هر شب محصلان فراق
خیال روی تو بر دیده می گمارندم!

هنوز دست نشسته ست غم ز خون دلم
چه نقش ها که ازین دست می نگارندم

کدام مست ، مِی از خون سایه خواهد کرد
که همچو خوشه ی انگور می فشارندم!

یکی باس شعر بخونه

فقط حس شعر شنیدن دارم:(

در رابطه با پست قبل به شدت باهات همذات پنداری می کنم .همچین بلایی سر خودم اومده که قضاوت کردم در مورد کار یه آدم و بعد دقیقا خودم همون کار رو انجام دادم .

و همانا خداوند دهان را آفرید تا سرویس شود :)

[ بدون نام ] 1393/03/31 ساعت 15:53

..........
.... ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت....
..........

ای آنکه دوست دارمش اما ...

ای آنکه ندارمش و ...!

[ بدون نام ] 1393/03/31 ساعت 15:55

مهتاب من کجای زمین پهن کرده ای
رخت و لباس شسته خود را، که آفتاب
امروز عطر پیرهنت را گرفته است؟
*****
باز این منم که یاد ترا دود می کنم
هر بار گفته ام به خود این بار، آخریست
اما هنوز نشئگی از سر نرفته است
جانم خمار وسوسه کام دیگریست


آنقدر ساده ام که گمان می کنم تو هم
مانند من به آنچه نشد فکر می کنی
حتی خیال می کنم این من ، خود تویی
اینجا نشسته ای و به خود فکر می کنی


شاید نباید این همه باور کنم ترا
شاید که اتفاق نیافتاده ای هنوز
شاید تجسم غزلی عاشقانه ای
جامانده در خیال من از خواب نیمروز


حتی اگر خیال منی دوست دارمت
(ای آنکه دوست دارمت اما ندارمت)
تورفته ای و من به خدا غبطه می خورم
از بس که روز و شب به خدا می سپارمت


بگذار با خیال تو این روزهای تلخ
در استکان لب زده عمر حل شود
بگذار کام مرگ هم از شهد این خیال
روزی که هم پیاله من شد عسل شود

اینقدر ساده رد نشو از شعرهای من
این چارپاره نیست دل پاره پاره است
گاهی بایست پشت سرت را نگاه کن
هر جا قدم گذاشته ای دردواره است

ای دیر بدست آمده بس زود برفتی ...

banooYe noOR O AYnE 1393/03/31 ساعت 15:56

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد

از جاده سه شنبه شب قم شروع شد

آیینه خیــره شد به من و من به‌ آینـــه

آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد

خورشید ذره‌ بین به تماشای من گرفت

آنگـاه آتش از دل هیـــزم شــروع شد

وقتی نسیم آه من از شیشه ها گذشت

بی تابـــی مــزارع گنـدم شــروع شد

موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک

دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

از فال دست خود چه بگویم که ماجرا

از ربنـــای رکعت دوم شروع شد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار

تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد

rabTesho khodeT mifahmi

خواستم یه چیزی بگم گذاشتم واسه بعد،مثلن اون هفته!

نه اینکه نخوام حالا بگم ها

نچ!

فقط نمیخوام کسی حالا بفهمه

زهره 1393/03/31 ساعت 15:59

من کل کتاب شعرامو هدیه گرفتم اونم فقط از یکی ....
یادم باشه منم برات یه کتاب شعر بگیرمو هدیه بدم که یه وقتایی که دلت خاست واسه خدا شعر بخونی....تهش کوچولو اسم منم ببری که هی یادش بخیر :) اسم کتاب شعرایی که داری رو می گی برام؟مثلا سعدی داری؟
چرا معلما زورشون میاد به بچه ها عشق بورزند؟

اول اسم کتاب شعرامو بگم یا اینکه معلما چرا زورشون میاد یا اینکه تکرار کنم که چقدر شما خانومید ؟:)

شاهنامه، سعدی، حافظ ، دیوان شمس تبریزی، مثنوی معنوی، سنایی غزنوی، عطار، ناصرخسرو، قآنی شیرازی، وحشی بافقی، شاه نعمت الله ولی کرمانی، پروین، عبید زاکانی، ایرج میرزا، عارف قزوینی، ابوالقاسم حالت، روحانی(اجنّه)، مهدی سهیلی، فروغ، فاضل نظری، محمد علی بهمنی، ناصر فیض، یه دونه کاظم بهمنی ، یاسر قنبرلو، امید صباغ نو، قیصر امین پور، گربه ی من ناز نازیه، حسنی نگو یه دسته گل، حسنی ما یه بره داشت، خروس نگو یه ساعت :)

اینا همه ش بود :)

سلام

خوشبختم از آشناییت منم شاعرم اما نه در حد حافظ ولی خوب شعر میگم

خوشحالیم و خوشبخت از شاعر بودنتون :)
من شاعر بودم،دیگه خیلی وقته نیستم.گمونم دیگه هم نخوام باشم.من فقط شع ـرم :)

زهره 1393/03/31 ساعت 23:10

بانو فروغ را نداشتی.....حلقه اش دیونه میکنه ادمو....یه کتاب فروغ از من داشته باش:)
حسنی نگو رو نگه دار برا گل دخترت....وقتی مادرش با این صدای خوبش بخونه و شعر باشه گل دخترشم شعر میشه:)

دستتون درد نکنه خانوووم.فروغ رو داشتما،فک کنم ریز نوشتمش معلوم نیست!همون رضوان ِ همکلاسیم واسم خریده بود :)

"شاید این را شنیده ای که زنان

در دل و آری و نه به لب دارند

راز خود را عیان نمیدارند

رازدار و خموش و مکارند ..."

دو تا فروغم داشته باشیم خوبه :)

+حسنی و خروس نگو یه ساعت و گربه ی ناز نازی را واسه خودم خریدم.یه شب که فک کنم حالم خوب نبود و میخواستم خوب باشم.بچه تر که بودم دلم میخواست داشته باشمش و مامانی م نمیذاشت کتابهای بچه گونه داشته باشم.همه ش باس کتاب آدم بزرگا رو میخوندم!واسه همین واسه خودم خریدمش همین دو سه سال پیش :)

دست هایت وا مانده در فضا
نگاهت نگران افق
تنهاییت مرثیه است
مترسک من

پ.ن. از تنها کتاب شعری که از معلم های کودکی ام هدیه گرفتم. انگار این آدم ها توی زندگی همه پیدا می شوند!

آدمهایی که میفهمند شعر برات بهترین هدیه ست :)

صبا 1393/04/01 ساعت 18:13 http://saadkaaf.blogfa.com

مامان نرگس چه آدم فهمیده ایه...

من خیلی دوسش دارم :)

تو خوبی صبا ؟

زهره 1393/04/02 ساعت 11:04

نه فروغ داری واقعا پروینتم الان دیدم
خوب دختر خوب برات حمید مصدق می خرم که عشق کنی با شعراش:)

ما در برابر کتاب شعر تعارف و "نه تو رو خدا زحمت نکشید" مون رنگ میبازه

"سیب دندن زده از دست تو افتاد به خاک ... :) "

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد