_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

عشـــق، بـــارانِ مـــاهِ مــــرداد اســـت...!

هوالمحبوب:

قصـــه ی عشــق از زمیـــن که گذشـــت

از هوایـــی شـــدن هراســـی نیـــســـت

پیـــش بینـــی نکــــن چه خواهــــد شـــد

عشــــق مثــــل هواشنـــاسی نیســــت

عشـــــق، باران ِ مــــاه ِمــــــرداد اســـــت ...

تا همین چند ساعت پیش که هنوز بارون نیومده بود این شعر،فقط شعر بود .از اون شعــرا که وقتی میخوندیش حظ میبردی و توی دلت واسه شاعرش به خاطر ردیف کردنِ مناسب و به جای کلمه هاش تحسین و فحش رو قاطی میکردی و نثارش میکردی!

تا همین چند ساعت پیش که هنوز بارون نیومده بود.تا همین چند ساعت پیش که رعد و برق نزده بود و حیاط و خونه بوی بارون نگرفته بود ...

تا همین چند ساعت پیش که نگفته بودی :"سلام حضرت باران!بیا مرا تر کن...".تا همین چند ساعت پیش که توی دلت واسه روزی که گذشته بود ولوله و آشوب بود و دلت میخواست امروز هرچی زودتر یه جوری تموم بشه و همه ی درد و غصه و سختیش رو با خودش ببره.

همین چند ساعت پیش تا بوی بارون همه ی خونه رو گرفت و مجبور شدم بدوم و لباسهای روی بند رو بردارم که زحمت های صبح تا حالام هدر نره  و قالیچه و مخده توی ایوون و کنار حوض رو جمع کنیم که خیس آب نشه،برعکس همیشه که "سلام حضرت باران!"میخوندم و زمزمه میکردم،فقط گفتم :"عشق،باران مــاه مرداد است ..." و یه لبخند عمیق نشست روی صورتم و دلم خواست همه ی قطره های بارون مرداد ماه رو جمع کنم و بفرستم چند صد کیلومتر اونطرف تر به "اویی" که توی دل و چشماش پر از بارون ِ نباریده بود و بهش بگم:"پیش بینی نکن چه خواهد شد " تا شاید...شاید یه کم دلش آروم بشه...

نظرات 23 + ارسال نظر
هنگامه 1393/05/25 ساعت 02:04 http://m/

سلام الی جوووونم خیلی دلم برات تنگ شده بود والابوخودا ایشالا دیگه برگشتم اگه خدا بخواد

ممنون ک در نبودم بهم سر زدی من میمومدم ولی در حد تایید کامنت

بوووووووووووووس سفت هنگامه ای

خدا رو شکر که حج خانوم نزول اجلال فرمودند

هنگامه 1393/05/25 ساعت 02:04 http://m/

غزلــی ساختم از وزن النگــوهایت

به پریشان شدن قسمتی از موهایت

غزلی ساختم از شیوه شهرآشوبیت

برگرفتـــه شده از قصــه ابروهایت

حس خوب غزلم را به چه تشبیه کنم؟

جز بــه احساس بغــل کردن بازوهایت

آنقــدر واژه بـرای غـــزلم داد بـه من

کوچه باغی که مرا برد به گردوهایت

بی تو آرامش این شعر به هم می ریزد

ای بــه قــربان سکــــوت سر زانوهایت

موج دریای تنت وقت سرآسیمه شدن

دلبـــری می کند از جمله جاشوهایت

کودکی هستم و در حسرت چشم عسلیت

می رود دست لبـــم تا لب کنـــدوهایت

اینکه آبادی ما آب و هوایش عالیست

ماجراییست که افتاده به شب بوهایت

سینه ات دشت پر احساس و چراگاه قرق

اینقـدر ظلم نکن در حــق آهـــوهایت

خدا ایشالا به حقی پنش تن آهوامونا زیاد کنه

غ ـزل 1393/05/25 ساعت 07:03 http://life-time.blogsky.com

حال دل منم بد بارونی بود
حظ ؟؟ درست نوشتم؟
حظ کردم
عالی بود
الـــی چقدر زیاد گذشت
چرا من ندیدمت؟

حظ رو هر جور بنویسیه درسته چون حظه :)

من حاضرم رویت بشم به شرط بستنی

زهرا 1393/05/25 ساعت 10:42

دیشب که صدای شرشرش را شنیدم گمان کردم گوشهایم بخاطرمریضی مشکل پیداکرده.اماوقتی باچشمهایم دیدم ازخوشحالی میخاستم بال دربیاورم زیبایی پاییزنیست که فصل غروبهای قشنگ و بارانهای غریب است زیبایی از مردادی است که بارانش عاشق میکند منی را که سالهاست گم شده ام تاپیداکنم خودم را...
همیشه ارزویم بوده روزتولدم اینجاباران بیاید...
خدایابابیست روز تاخیرهم پذیرای هدیه ام هستم....

تولدتون مبارک خانووووووووووووووم

پس بارونه دیشب واسه خاطره شما بوده؟

بگردنددون اساسی :)

لیلی 1393/05/26 ساعت 04:15 http://zangareh.blogfa.com

از این بارونا کمی برای ما بفرست زمین ما تشنه است و ما تشنه تر

شما باش ما براتون ابر میفرستیم خانوووم که هر موقع بارون خواستی "نه" نیاره :)

کجایی شما آخه؟

ببار ای بارون ببار...

بارون میاد جر جر ...اونوره خونه هاجر

عسل 1393/05/26 ساعت 16:57 http://sooz-o-saaz.blogfa.com

باران مرداد ...
حتمن دلش آروم میشه ....

کاش بشه ...:)

شازده کوچولو 1393/05/27 ساعت 09:30

عشق باران ماه مرداد است به معنای واقعیه کلمه که کل وجودتو سرشار میکننه.
اونشب وسط چارباغ با بستنی سلطان با گرمای وجود اونیکه برات حکم نفساتو پیداکرده با ریزش برگا به اومدن پاییز اندیشیدیمو الان این شعری که نوشتی بهترین حسن ختام بود برای یه شب مهمون اصفهان و بارون و مرداد و چارباغو او...
عالیه عالی.

همیشه یه حسن ختام خوب وجود داره که فقط باس فرصت و شانس دیدنش رو داشته باشی

میدونی یه عالمه خوش به حالته شازده ؟

banooYe noOR O AYnE 1393/05/28 ساعت 02:29

هنوز...
رسیده ام به غریبی که رخ نداده هنوز


و اتفاق عحیبی که رخ نداده هنوز


و جرم تازه ی از پیش متهم شده ام


گناه گندم و سیبی که رخ نداده هنوز


میان چشم من و تو کسی لگد کوبید


به عشق، حس نجیبی که رخ نداده هنوز


هنوز منتظرم من اگر چه می افتد


دلم به دام فریبی که رخ نداده هنوز


به احتمال قوی مرگ در کمین من است


و خواب های مهیبی که رخ نداده هنوز


و باز دست پر از خالی ام هجوم آورد


به سمت«امّ یُجیبی» که رخ نداده هنوز


دوباره از پس این روزهای در به دری


چه مانده است نصیبی که رخ نداده هنوز؟
haminTori

گناه گندم و سیبی که رخ نداده هنوز...

"سیب خوردن تاوان داره ها...haminTori

بعضی‌ها چه خوش به حالشونه که اینجوری واسشون بارون میاد... چه خوش به حال‌ترشونه که حیاط‌شون حوض داره

:*

چه خوش به حال‌ترشونه که راوی شون این همه خانووووومه:*

خودت خوبی دختر مامان فاطمه؟:)

رقصنده 1393/05/28 ساعت 12:38 http://sh-gh.blogfa.com

تا چند ساعت پیش که باران نیامد تا همین الان که باران نیامد!

تا بعد از اینکه باران آمد ولی آن مرد نیامد...

سلام دختر باران
من برگشتم

رسیدن بخیر عروس خانووووم

یه لبخند میزنی دلمون زیر و رو بشه ؟

خاتون 1393/05/29 ساعت 12:03 http://dordasttt.blogfa.com/

اصلا هرچی که به مرداد مربوطه نشون از هیجان داره :)))

هیچ وقت مرداد رو دوس نداشتم

فریناز 1393/05/29 ساعت 12:14

دلم گرفتا

ینی روزی که بارون میومد من نبودم:|

اگه راس میگی کجا بودی؟:)

زهرا 1393/05/29 ساعت 21:13

چرا پست جدیدنگذاشتی الی جان؟
من تقریبا بیشتر پستهای اخیرت را خواندم. شعرهایی که نوشتی مال خودت است؟
زیباست...
بابت تبریکت ممنونم شما دومین نفری که تبریک گفتی و میشود گفت آخرین نفر
همان هدیه ی خدا می ارزید به تمام تبریکهایی که دوستان از گفتنش امتناع کردند.
من وبلاگت را خیلی دوست دارم.
همیشه باش و بنویس...
میتی کومون حتما بابای جالبی است شاید بابای من نمونه ی کوچک میتی کومون تو باشد...
خیلی حرف زدم ببخشید.
موفق باشی همیشه...

مطمئنن از خودم نیست شعرها که اگه بود شونصد دفعه عین این تازه به دوران رسیده ها جار میزدم "ملت من این شعرا گفتما!"
ولی کلهم نوش روانتون خانوووم:)
+من شخصن از خدا برات صبر میخوام بابت نمونه ی کوچک میتی کومونت
++کاش آدرس وبلاگت تون را میذاشتین با خوانواده میرسیدیم خدمتتون
راسی خوش اومدین ها

زهره 1393/05/31 ساعت 23:44

تا نیم ساعت دیگه مرداد تموم میشه
دلم پائیز می خواد اما ....
پیش بینی نکن ....یه حس غریبی بهم دست داد

همیشه یه حس خوب ماورای این حس های غریبه

دلم پائیز می خواد...دلم پائیز می خواد...دلم پائیز می خواد

+شهریورت قشنگ زهره :)

شازده کوچولو 1393/06/01 ساعت 07:31

یعنی کجایی؟

کمی دور ...کمی نزدیک:)

ولی اون ساعتی که تو کامنت گذاشتی من قطعن خواب بودم

فریناز 1393/06/02 ساعت 00:19

پای ِتخت:دی

یعنی پای ِتخت نشسته بودی یا خوابیده بودی؟خب یه جای تخت مینشستی که بتونی بارون رو ببینی :)

شازده کوچولو 1393/06/02 ساعت 07:48

خوشخواب خانوم میدونم چقد خوش بحالمه!برا همین خواستم تو این حال خوشم توام باشی و او.....
الی
خواهم که در این بخت وزین و موزون
خارت همه گل گردد و بختت میمون

ما نه اینکه کلن سرمون شلوغه (!) خسته و خواب آلودیم :)

مرسی واسه تقسیم حال خوبت شازده

زهرا 1393/06/02 ساعت 15:00

ادرس وبلاگ هم میدیم بهت الی جون میتی کومون ما دیشب باعث شد دوباره بارون بباره منتها ازچشمای من...

میتی کومون ها همیشه وظیفه شون رو تمام و کمال انجام میدند خدا رو شکر

بی خیال زهرا،باشه؟

فرشته 1393/06/02 ساعت 18:34

الناز الی...تولدت مبارک دختر ...
الهی که به خوب ترین های زندگیت برسی ...

من با همه ی دلم منتظر استجابت دعاهاتم فرشته.میدونی که :)

[ بدون نام ] 1393/06/02 ساعت 18:35

برای خوب شدن حال خودت و دلت دعا میکنم دختر دیوانه ....
باشد...
خب ...

دیوونگی از خودتونه خانووووم

[ بدون نام ] 1393/06/02 ساعت 18:45

گر چه بر چشمت جسارت کرده، آهو را ببخش
گر چه خود را جا زده جای تو، شب‌بو را ببخش

هیچ منظوری ندارد می‌خرامد مثل تو
کبک نازم! راه رفتن‌های تیهو را ببخش

با فقط یک تار، احساس رهایی می‌کنند
بادهای هرزه‌گرد بوسه بر مو را ببخش

آرزو دارد غلام حلقه بر گوش‌ات شود
خوش‌خیالی‌های باغ آلبالو را ببخش

جان به در برده‌ست از امواج چشم آبی‌ات
آن که کشف از پلک‌هایت کرد پارو را ببخش

خواستار شورشی با طعم لب‌های تواند
کودتای آن همه سرباز کندو را ببخش

دور اگر برداشت دور دست‌هایت بی‌خیال
آفتاب تن‌طلای من! النگو را ببخش

کرده از اندام تو معماری‌اش را اقتباس
اصفهان و آن پل گستاخ خواجو را ببخش

از شفاخواهی دستت نسخه‌ها برداشتند
بوعلی سینا و طبّ نوشدارو را ببخش

بی‌گمان نقشت کمال‌الملک را نقاش کرد
خودسرانه عاشقی‌های قلم مو را ببخش

بازتاب ماه تو در ماه تو در ماه توست
آینه در آینه ایوان نه‌تو را ببخش

با خیالت خاطراتی دور پنهان کرده‌اند
دلخوشیِ گنجه‌های کنج پستو را ببخش

فلسفه یعنی تو که بالاتری از درک عشق
سفسطه‌بازی سقراط و ارسطو را ببخش

شاعری مثل مرا کرده خدا دیوانه‌ات
پس به من خرده نگیر و تا ابد او را ببخش

+من بگردم سرعت عملتون رو شدیدن



من که شاعر نبوده ام اما

فکر تو شاعرم نمود انگار

بیخودی در کنار دست من است

خط کش و گونیا و این پرگار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد