_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

گـــــر چشــــم روزگـــــار بــــر او فـــــاش می گریســـــت ...

هوالمحبوب:

گــــر چشـــم روزگــــــار بـــر او فـــــاش می گــــریســـت

خـــــون می گـــــذشـــــت از ســـــر ایـــوان کــربــــــلا ...

درست یادم نیست چه موقع بود و کی پرسید که آرزوم توی زندگی م چیه که من بهش گفتم من آرزویی ندارم و هر چی هست خواستن ه یک چیز یا تمایلم واسه ی اون در یک زمان ه مشخصه و اسمش آرزو نیست با این همه حسرتی که روی دلم هست و نیست...اما حالا دقیقن توی آخرین روز ماه صفر گمونم یه آرزو دارم که بدجور قلقلکم میکنه هر چی میخوام دل به دلش ندم...

این رو توی همه ی اون ده روز ِ اول محرم امسال هم درست وقتی به سمت شرکت قدم میزدم و "با اینکه از وقتی تو رفتی سخت آشوبم ..." گوش میدادم و نفس میکشیدم و نمی کشیدم هم یواشکی به خدایی که حواسش بود و نبود هم می گفتم!

بهش میگفتم آرزومه بعدها توی خونه ای که مهم نیست چقدره و چه شکلیه و کجاست و اسم ِ کی پشتشه ولی مأمنه منه، همه ی اون ده شب رو روضه بگیرم.

بهش میگفتم آرزومه پسری داشته باشم که اسمش "حسین" یا "محمد حسین" باشه-چون همیشه اسم های دو قسمتی رو دوست داشتم و دارم- و همه ی ده شب اول محرم، بودنش رو نذر آرزویی بکنم که مثل خون توی رگ هاش جریان دادم.

بهش گفتم آرزومه مردی که اسمش،ظاهرش،حوزه ی جغرافیاییه بودنش و یا رنگ چشماش مهم نیست و قراره که به اسم من سندش بزنه؛حتی اگه نمیتونه و نمیخواد من رو به آرزوم برسونه حداقل اونقدر خوب باشه که مانع رسیدن به آرزوم نشه.

بهش گفتم حتی اگه قراره بعدها وضعم اونقدر خوب نباشه که بتونم خیلی کارها بکنم ، دلم میخواد همه ی اون ده شب بوی آرزوم بپیچه توی استکان های چایی ای که توی مراسم روضه ی خونه ی من یا حتی کنارش میخورند.

دلم میخواست دقیقن روز آخر این دو ماه بیام و اینجا بنویسم دلم خونه و پسر و مردی میخواد که مال خودم باشند و من رو وصل کنند به هر چی که بوی حسین میده تا یکی از نذرها و شاید آرزوهام برآورده بشه :)

الــی نوشت :

محرم و صفر امسال زیادی سخت و خوب بود.اصلن چون زیادی سخت بود،خوب بود.همین!

نظرات 5 + ارسال نظر
ساره 1393/10/02 ساعت 23:37

برف میاد الی
من یه دختر میخوام که اسمش فرشته باشه، که موهاش فرفری باشه. که دختر لوس من و باباییش باشه ...

عزاداری هم یادش نمیدم. نه برای من ، نه برای هیچ کس!

خوش به حال اون دختری که تو مامانش باشی

دختر خوب ...الی ...بیا جلوی تا من یه ماچ ابدار از لپت بگیرم .چرا ؟؟معلومه به خاطر این آرزویی که داری که اتفاقا سالهاست -نمی دونم از کی - جزء آرزوهای من شده و تا حالا به هیچ کسی نگفتمش .ان شاء الله هردومون به آرزومون برسیم .

میشه ماچش آبدار نباشه لدفن؟

خدا شوما را به آرزودون برسوند به حقی پنش تن،بوگو آمین

نبات 1393/10/04 ساعت 18:26

ای جوووووووووووووووووووووووووون دلم نذرت قبول دختر خوب

به شرط بر آورده شدن البته

AHMAD 1393/10/06 ساعت 14:06 http://hor-73.rzb.ir

به قول الی... فقط با عکس مطلب پایینی اشک شدم.1بار فقط پابوس آقا رفتم و اونم باز به قول الی در دوران طفولیت،خیلی دلتنگ حرمشم و محتاج زیارتش.مطلب رو نخوندم فقط با عکس اشک شدم...

حُر باش برای آزادی

عکسش خیلی خوشگله،مگه نه ؟

از اینطرفا آقاااا :)

ایشالله سال دیگه میای می نویسی هر دوتاش برآورده شده

واسه خدا که کاری نداره الی

چقدددددددر نفس نفس داشت این پست

موندن توش

ده شب روضه و مثل یه خونواده هایی که توی اصفهانن و خودشونو وقف کردن اونجوری وقف بشم...

الی برات یه عالمه دعای خوب کردم

واسه خدا کاری نداره ولی گمونم حقم نیست که دلش نمیخواد و یا دلش نمیاد ...

اونجوری وقف بشیم...

مرسی فریناز ،میدونی خیلی ممنون .خیلیییییی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد