_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

باید برای اینکه بفهمند خستـــــــه ام ...

هوالمحبوب:


بایـــــــد بــــرای ایـــنــــــکه بفـــــهمـــــند خستـــــــه ام 
امشـــب تمــــــــام سابقـــــــه ام را رهــــــــا کنــــــم ...

دیشب که فرشته برایم نوشته بود :"الی گریه کنی کتک داری !"،لبه ی تختم نشسته بودم و هزار بار گریه کرده بودم و دماغ آویزانم را با پیراهنم پاک کرده بودم و هیچ هم کتکش برایم مهم نبود.

هزار بار گریه کرده بودم و نگفته بودم :"دیر گفتی و من یک عالمه گریه کرده ام" و در عوض برایش شکل چشمک فرستاده بودم و باز هم گریه کردم.

گریه کردم که نمیدانستم برای کدام دردم باید گریه کنم.گریه کردم که نمیدانستم باید برای کدام دردم مرهم بخواهم.گریه کردم که نکند باید برای این همه درد و درمانش هیچ انتظاری نداشته باشم و حقم است و تنها انسان روی زمین حساب شده ام که تمام خلق انسان فی کبد را در من خلاصه کرده اند!

فرشته نوشته بود از کلاس فرانسه چه خبر و من گریه میکردم که نوشتم :"قرار بود این هفته شروع بشه ولی هنوز نشده!". گریه میکردم که برای "او" هم نوشتم تا به خانه نرسیده شام بخورد و با مادرش ضیافت دو نفره بگیرند.گریه میکردم وقتی برای مهسا نوشتم مراقب خودش و دختر خوشگلش باشد و او برایم نوشته بود که من هم مراقب الی باشم.

فرشته نوشته بود :"الی گریه کنی کتک داری " و من قامت بسته بودم و روبروی خدا ایستاده بودم و یک دل سیر گریه کرده بودم.

گریه کرده بودم برای الناز.گریه کرده بودم برای احسان.گریه کرده بودم برای فرنگیس.گریه کرده بودم برای "او".گریه کرده بودم برای مادرش،برای برادرش.گریه کرده بودم برای ساغر،برای فرشته،برای زهرا.حتی گریه کرده بودم برای میتی کومون و شهاب 3 که نه آرامش داشتند و نه آرامش میدادند.یادم افتاده بود برای همه گریه کرده ام الا خودم و گریه کرده بودم برای خودم...خودم...خودم!

گریه کرده بودم و هی برای این و آن پیام فرستاده بودم و اشک ها و دماغم را با پیراهنم پاک کرده بودم و باز گریه کرده بودم و دلم را خوش کرده بودم هیچ کس نمیداند من این موقع شب توی اتاقم و لبه ی تخت گریه میکنم تا بخواهد دلداری ام بدهد و لعنت به همه ی دلداری دادن ها که هیچ چیز را حل نمیکند و باز گریه کرده بودم.

گردنبندم را توی دستهایم محکم گرفته بودم و دریا دریا گریه کرده بودم و خدا را نشانده بودم جلوی چشمهایم و هیچ نگفته بودم الا گریه.

یادم افتاده بود از آبان متنفرم و دوره اش کرده بودم و یک عالمه گریه کرده بودم.رفته بودم تا سه شنبه ی آبان سال هفتاد و چند که سیزده ساله بودم و گریه کرده بودم.رفته بودم تا دو سال بعدش و گریه کرده بودم.با گریه رفته بودم به کز کردن پانزده سالگی ام توی تاریکیه ِ اتاق ِ دوشنبه شب و آمدن عمه که پیدایم کرده بود .فکر کردم به اینکه چقدر تنها بودم و هستم و گریه کرده بودم.رفته بودم به آبان هشتاد و چند و گریه کرده بودم.رفته بودم تا نیمه ی همین آبان یکی دو سال پیش و آمدن ِ "او" و گریه کرده بودم و به خودم قول داده بودم یک روز همه ی آبان های زندگی ام را توی این وبلاگه لعنتی بنویسم و گور بابای هر کسی که بخواهد به من برای نوشته ها و اتفاقات زندگی ام کج کج نگاه کند و گریه کرده بودم.

گریه کرده بودم و یادم افتاده بود چرا حالا که آبان ماه نیست این همه گریه دارم و به دی ماه و آبان و همه ی آدم هایی که دلم را آزرده بودند لعنت فرستاده بودم و باز هم گریه کرده بودم.

بلند شدم و دو رکعت نماز شکر خواندم برای همه ی داشته ها و نداشته هایم و هی زور زدم که فین فین راه نیندازم و باز گریه کرده بودم.

فرشته برایم نوشته بود :"الی گریه کنی کتک داری " و برایم هیچ مهم نبود کتک دارم و اصلن هم تعجب نکرده بودم فرشته از کجا فهمیده گریه ام می آید که بی مقدمه نوشته بود اگر گریه کنم کتک دارم و نوشته بودم:" به آدمهایی که میمیرند حسودی میکنم "و باز گریه کرده بودم.

خزیده بودم روی تخت و زیر پتوی گلدار نارنجی و قهوه ای ام ،خودم را بغل کرده بودم و لای پتو پیچیده بودم و دیگر نمیشد دماغ و صورتم را با پیراهنم پاک کنم. سرم را توی بالشتم فرو کرده بودم و باز گریه کرده بودم و بالشت و ملافه ی گلبهی تختم با آن خرس های آبی و قرمزش را با فین فین و اشکم خیس کرده بودم و به گند کشیدم و باز هم گریه کرده بودم.

آنقدر گریه کرده بودم که چشمهایم امانشان بریده شد که خواب را به کام کشیدند و هیچ صدایشان در نیامد...

نظرات 6 + ارسال نظر
banooYe noOR O AYnE 1393/10/09 ساعت 22:30

Dg haTa gerye ham baRam niS...
gerye az Tahe del...
geryei ke badeSh aroom shi
badesh khabet bebabre
dg haTa...

گریه البته فایده ای نداره،اونی که باید بشه میشه ولی ...

زور بزن گریه کنی،اگر چه گریه نکردن گمانم خوبتره !

من 1393/10/10 ساعت 11:22

گریه فقط سهم دلتنگی من و تو و....
پس گریه کن به هر دلیلی که دلت گریه میخواد.
(من نباشم اشکات از چشمای خندونت بیاد پایین)

کتک میخوایا دختر

گیسو 1393/10/10 ساعت 13:07

اشک من ! این ناله ها را گوش باش
بهترین تصنیف من ! خاموش باش
اشک آموزان ببین اینجا کمند
این جماعت با تو هم نامحرمند
فعل نالیدن برایم گشته صرف
دیده ام هر شب ترا گیرد به حرف
من نمی دانستم این را بیشتر
هر که دردش بیش ، اشکش بیشتر ...
----
الی جان من هم خیلی گریه می کنم با گریه آروم میشم
پس تو هم آروم باش
زیر چشمت گریه ات پف کرده است
در نگاهت شب توقف کرده است

بگردم این شعرای خفن خفنتون رو گل گیسو خانوم

بیا این دفعه با هم گریه کنیم،هان؟

میس راوی 1393/10/10 ساعت 14:10

نمی‌دونم چی بگم الـــــــی. انگار الان هرچ برات بنویسم بنظرم مسخره و پوچ میاد. هیچی بهت نمیگم فقط یه بوس روی گونه ت... این همه اشک، این همه اشک الـــــــــی.. آدمو لال میکنه

همین که هستی خوبه دختر مامان فاطمه مون :)

hm 1393/10/13 ساعت 00:43

"ها! چه خوب آمد به یادم، گریه هم کاری است"
...
چه بگویم؟ هیچ
خامشی بهتر
گرچه خاموشی سرآغاز فراموشی است
خامشی بهتر

آآه هرگز گمان مبر که دلم

با زبانم رفیق و همراه است

هرچه گفتم دروغ بود دروغ

کی تو را گفتم آنچه دلخواه است ...؟!:)

ساره 1393/10/13 ساعت 13:44

معمولا وقتی آدم ها به این طور جاهایی می رسند بهشون توصیه میشه که تحت درمان پزشکی برای افسردگی قرار بگیرند.

و تازه من آبانی را در زندگی تو سراغ دارم که دوباره نیست !

شما اون پزشک رو به من نیشان بده تا خودم درمونش کنم اگه مشکل داره :)

+ یعنی کدوم آبان ه که دوباره نیست؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد