_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

هـمــــواره بــعـضــــی چیــــز ها پـنــــهان نمـی مانـــد ...

هوالمحبوب:

اخبــــــار را شایـــــد ولـــــــی احــــســــاس را هرگـــــز

همــــواره بعضــــی چیــــزها پنهـــــان نمی مــــانــــد...

نشسته بودیم به کارتون دیدن.گفته بودی برنده ی فلان جایزه از فلان جشنواره شده و چنین است و چنان.دست به سینه و چهار زانو نشستم به کارتون دیدن که یعنی خیلی با دقت نگاه میکنم خیر سرم! نان خامه ای ها را هم گذاشته بودم کنار دستم و دو تا خودم میخوردم و یکی میدادم دستت و بعد نان خامه ای ها را میشمردم که تا حالا چندتایش را خورده ایم و چندتایش باقی مانده و "ای بابا همه اش را هم که تو خوردی!!"

کارتون بالکل صامت بود! بعضی وقتها هم برای خالی نبودن عریضه یک صدایی از خودشان در می آوردند و گاهن هم چند کلمه ی مسخره که نیاز به نوشتنش هم نبود زیرنویسش میشد! گمانم چهل و چند دقیقه از کارتون گذشته بود که حس فرهیختگی ام شل و ول شد،حوصله ام سر رفته بود که شروع کردم کارتون را با هر آن جمله ای که دلم میخواست دوبله کنم.صدایم را زیر و بم میکردم و به جای Wall E و آن یکی ربات که اسمش را یادم نیست حرف میزدم.از ابراز علاقه های خرکی تا جملات مزخرف فیلم های فارسیه دهه ی چند.

پرسیده بودی حوصله ام سر رفته و گفته بودم نچ! گفته بودی میخواهی دیگر کارتون نبینیم و پشت چشم نازک کرده بودم که مگه الکیه؟برنده ی فلان جایزه از فلان جشنواره است و تا حالا چهل و چند دقیقه اش را دیده ایم و باید تا ته تهش ببینیم محض گرفتن پیام اخلاقیه فیلم!

خسته شده بودم که درازکش شدم و جعبه ی نان خامه ای را گذاشتم کنار تخت تا بعدن که حسش بود بقیه اش را بخوریم و باز کار دوبله ام را ادامه دادم.فهمیده بودی دیگر نمیکشم دیدن کارتون را که خواسته بود بلند شوی قطعش کنی که پریده بودم کتفت را گرفته بودم و گفته بودم :"بیخود! باید تا تهش را ببینیم!".

میدانستی کارتون برایم جذاب نیست و خواسته بودی بگویی خودت دلت نمیخواهد ببینی اش که سرت را برگرداننده بودی سمت من ،پشت به مانیتور و گفته بودی حوصله نداری بقیه اش را ببینی و من هم سرت را چرخانده بودم و زیر چانه ات را محکم گرفته بودم روبه مانیتور و گفته بودم بیخود! باید فیلم به این قشنگی را ببینی و حوصله ندارم نداریم!

مثلن حرصت گرفته بود و چشمهایت را بسته بودی و گفته بودی اصلن خوابت می آید و باز گفته بودم بیخود و انگشت کرده بودم لای پلک هایت و داد زده بودی کور شدم و گفته بودم به من چه؟! یا چشمایت را باز میکنی یا خودم بازشان میکنم و سرت را محکم گرفته بودم سمت مانیتور و گفته بودم یه کم دیگه ش مونده و چون برنده ی فلان جایزه است از فلان جشنواره ، ما هم باید تا تهش ببینیم و حس کنیم چقدر فرهیخته و خفنیم و بعد برویم برای ملت تعریف کنیم آیا فلان کارتون را که برنده ی فلان جایزه از فلان فستیوال شده را دیده اند یا نه  و وقتی مطمئن شدیم ندیدند برایشان قیافه بگیریم و اگر هم دیده اند ذوق کنیم که چقدر حرف مشترک داریم و کلن چقدر باحالیم ما!

و باز نشسته بودم به دوبله کردن کارتون.خواسته بودی بلند شوی بروی بیرون که پریده بودم زلیخاوار از پشت شانه ات را گرفته بودم و شانس آورده بودم پیرهنت از پشت پاره نشد که عشقم رسوای عالمم کند(!!) و کشیده بودمت سمت خودم که تا کارتون تمام نشده حق تکان خوردن نداری و پاهایم را قفل کرده بودم دورت که نتوانی تکان بخوری.

حرصت گرفته بود و دستت را به زور از دستم کشیده بودی و خواسته بودی مقاومت کنی و فرار که چنگ و لگد به راه انداختم محض حمله و دفاع و وقتی دیدم زورم به تو نمیرسد پشت بندش گازت گرفته بودم که دستت را از دستم نکشی که خطابم کردی "خر وحشی!!" و من خنده ام گرفته بود و تو هم همینطور ولی با این حال باز رهایت نکرده بودم تا فرار کنی.

مجبور به ماندن شده بودی.درست مثل من که لجبازی ام مجبورم میکرد کارتونی به این کسل کننده ای را ببینم به امید آنکه قرار است به جای باحالش برسد و نرسیده بود و اصلن به من چه که وقتی کره ی زمین میخواست نابود شود چه خری عاشق چه خری میشد وقتیکه عشق با همه ی نزدیکی اش از من دور بود!

دیگر مقاومت نمیکردی و به ظاهر قبول کرده بودی بقیه ی کارتون را ببینیم که کنارم دراز کشیده بودی رو به مانیتور! چند دقیقه ای که گذشت عزم کردی بلند شوی که پرسیدمت کجا؟؟ و گفتی باید بروی دستشویی و من هم که قرار نبود زیاد بدجنس باشم قبول کرده بودم بروی محض تجدید قوا(!) و پشت بندش دکمه ی Pause  را زده بودم و گفته بودم منتظر می مان تا برگردی و بقیه ی کارتون جذاب و شیرین Wall E  را با هم ببینیم!

دستشویی ات زیاد طول کشید که کورمال کورمال راه افتادم برای پیگیر شدن ماجرا تا توی سالن که دراز به دراز پیدایت کردم که برای خودت خوش و خرم خوابیده ای!

از بدجنسی ات خنده ام گرفته بود و رفته بودم سر وقت یخچال و بطری آب را دست گرفته بودم و آمده بودم بالای سرت و صدایت کرده بودم بلند شوی برویم بقیه ی کارتون را ببینیم و گفته بودی چرا وقتی کارتون برایم جذاب نیست و حوصله ام سر رفته خودم و تو را مجبور میکنم برای بقیه ی دیدنش و گفته بودم برای اینکه برنده ی فلان جایزه از فلان جشنواره است و ادایت را در آورده بودم.گفته بودی غلط کردم و لجبازی ام برایم شیرین بود که گفته بودم به من چه ؟! باید از اول نمیگذاشتنی کارتون را ببینیم نه الان که کلی وقتمان رفته و اصرار کرده بودم بلند شوی و وقتی گفته بودی بلند نمیشوی بطری آب را خالی کرده بودم روی سرت که عین فنر بلند شده بودی و اینبار راستکی حرص خورده بودی که اگه سرما بخورم چی ؟ و من گفته بودم حقت است وقتی مرا گول میزنی و آمده بودی بقیه ی کارتون را ببینیم.

همینکه فیلم ادامه دار شد دیگر دلم نخواسته بود لجبازی ام را که دوست داشتم ادامه دهم و کارتون را دوبله کنم،خسته شده بودم و به قول تو دختره خوبی که در سکوت یکی در میان تا آنجا که گیاه سبز دمیده بود داستان را دنبال کرده بودم و هی نگاهم کرده بودی و تعجب که حالم خوب است یا نه که دیگر  لجبازی و دوبله و شیطنت نمیکنم و لبخند زده بودم محض اینکه همه چیز خوب است و کم کم چشمهایم  در سکوت مزخرف کارتون سنگین شده بود...

نمیدانم چه مدت بود خواب بودم که صدایم کردی مرتب بخوابم . از جا پریده بودم و پیگیری ام گل کرده بود و چشمم به صفحه ی سیاه مانیتور افتاده بود پرسیده بودم که کارتون چه شد و گفتی که تمام شد. 

گفته بودم الکی نگو و بگذار بقیه اش را ببینیم و گفته بودی که به چه و چه قسم که راست میگویی و پرسیده بودم اگه راس میگی وال ای به عشقش رسید یا نه و گفته بودی :"آره رسید" و قبول کرده بودم و دیگر دلم نخواسته بود شیطنت کنم که ثابتم شود راست میگویی وقتی که خودم را گوله در آغوشت جا کردم برای خواب و اصلن به جهنم که وال ای در فیلمی که برنده ی فلان جایزه از فلان جشنواره بود به عشقش رسیده بود یا نه ...

الـــی نـوشـــت :

یکـ) آلما من رو می گه ها :)

دو) چشــم بستـــه آی لاویـــو ...!  را از نیکولا بخوانید :)

سهـ) روز ولنتاین و قرتی بازی های مشابهش مبارکتون باشه :)

نظرات 7 + ارسال نظر
رضا 1393/11/25 ساعت 09:10 http://mahemonir08.blogsky.com

ازدواج

- ناکامترین و متشنبج ترین زناشوئی از آن کسانی است که ھمسر خود را

فقط وسیله خوشبختی خود تلقّی کرده اند . یعنی ازدواج کرده اند تا

خوشبخت شوند . این احمقانه ترین نگاه به ازدواج است .



– بر حق ترین نگاه و نیّت به ازدواج و زناشوئی اینست که ھر یک از طرفین

این رابطه را آئینۀ خودشناسی خود بداند و این واقعه را سرآغاز راھی برای

رسیدن به خویشتن خویش قرار دارد و آن رسیدن به حقّ تنھائی و ھویّت ذاتی

است . وتنھا ابزار چنین رابطه دوستانه ای ھمان صدق و صمیمیّت

است که جز بر ایمان و معرفت و وظیفه شناسی و مسئولیّت پذیری ممکن نمی شود .



– ھیچکس به خودی خود و به تنھائی قادر به طی طریق به ھیچ سوئی

نیست . انسان ذاتاً موجودی دوقولو است و به همراه ھم جنس خویش است

که سالک راه زندگی می شود که به بھشت و یا دوزخ می رسد که دو نوع

تکامل است . آنانکه ازدواج نمی کند و از آن می گریزد از زندگی می گریزد و

نمی خواھد به ھیچ راھی برود و جز بازی با پوستۀ میرای دنیا ھیچ کار

دیگری نمی کند .



– زندگی زناشوئی سر آغاز سیر و سلوک باطنی انسان است و ھر کسی به

ناگاه با خودش روبرو می شود . واینست که آنھائی که به قصد فرار از تنھائی و

رویاروئی با خود ازدواج می کنند به ناگاه احساس می کنند که درست از ھمان

پچیزی که می ھراسیده اند دچارش شده اند و لذا احساس فریب می کنند و از

ھمان آغاز راه گریز را می جویند . واین بزرگترین سوء تفاھمی است که آدمھا

در ازدواج خود با آن روبرویند و ھرگز آن را در نمی یابند و لذا ازدواج را بدبختی

می پندارند.



از کتاب " ازدواج " استاد علی اکبر خانجانی

به سلامتی و دل خوش :)

س 1393/11/25 ساعت 12:44 http://youandhe.blogfa.com/

عمریست که ما گمشدگان گرم سراغیم
شاید کسی از ما خبری داشته باشد
بلن تاینز مبارک( ی پیرمرد بامزه ای ولنتاین پارسال وقتی منو دید که تنها توی پارک نشستم گفت: خیلی وقته منتظرشی؟
گفتم:کی؟ گفت: ......میدونم امروز بلن تاینزه .....)

و خدا بلن تاینز را آفرید تا ما از خوشی نمیریم :)

مهشاد 1393/11/26 ساعت 01:52

اسمِ این اهنگِ زیبا که تو وبلاگتون پلی میشه چیه ؟ : )

Rain Piano
نوش روانتون خانوووم :)

هانی 1393/11/26 ساعت 07:56

چقدر واست خوشحالم الی.داشتن اینجور خاطره ها و تجربه ها زیادی خوب و شیرینه.

ای بابا!
نخوردیم نون گندم،دیدیم دست مردم

میان تو و تنهایی
تنهایی را انتخاب می کنم
و بدون آنکه بفهمی تماشایت میکنم
گلدان میشوم روی طاقچه
شب و روز در من نور بریزی
یا تنها پنجره ی اتاق میشوم
هر صبح موهایم را از صورتم کنار بزنی
شب میشوم
در من فکر کنی
به رویاهای دور
به رویاهای نزدیک
یا تنگ پر از شراب
که لبهایت را روی لب هایم بگذاری
من را بنوشی
این روزها مدام
تنهایی را انتخاب می کنم
و بدون آنکه بفهمی
دست هایت را می گیرم
"فرناز خان احمدی"

+کاش به من هم کمی لبخند زدن توی درد را یاد بدهی...
ساغر

میان تو و تنهایی مردن را انتخاب میکنم
ولی
کلن همه چی به شصتمه و نه مردن نصیبم میشه نه تنهایی و نه تو
در عوض یه عالمه حرص میخورم تا سیر بشم
اما خب من آدم شکمویی هستم نازنین و سیرمونی ندارم باقالی

تقدیم با عشق به ساحت مقدس آقا ارواحنا فداه

س.م 1393/11/28 ساعت 09:18

عاشقی کارتون وال ای نیست. که یه موجودی ، تنها موجود زمین باشه و عاشق تنها موجود دیگه ای بشه که می بیندش ! حالا هرچقدر هم که می خواد جایزه گرفته باشه. عاشقی یعنی فرهاد باشی و دل به شیرینی بسته باشی که خسرو با اون همه جلال و جبروت دنبالشه ! عاشقی یعنی تیشه برداری به کندن کوه و تمام جهان نشسته باشت به تماشای جون کندنت با یه خنده ی تلخ تمسخر... عاشقی یعنی همین لجبازی فرهاد !

عاشقی یعنی لجبازی

میس راوی 1393/11/28 ساعت 10:06

من خیلی اینو دوس دارم الــــــــی... البته نه به اندازه‌ی دوست داشتن خودت :دی :***

اگه گفتی کدوم رو خیلی دوس داری ؟

وال ای رو ؟ خدا به پای هم پیرتون کنه به حق پنش تن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد