_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

مـــــن را ببـــخـــش بابــــت احســـــــاس خستــــــه ام....

هوالمحبوب:


بیشتر از اینکه نگران حالت باشه  یا بخواد چیزی بگه تا دلت آرووم بشه از این خوشحاله که دستش را میگیری و میکشونیش توی اتاقت و بهش میگی بشین میخوام باهات حرف بزنم.

اصلا تا بهش میگی میخوام باهات حرف بزنم چشماش برق میزنه!!

مثل همیشه خودش را لوس نمیکنه یا بهونه نمیاره که زود بگو غذام سوخت یا "فاطمه" مدرسه ش دیر شد یا کسی بالا نیست الان اگه یکی تلفن بکنه یا زنگ خونه را بزنه چی کار کنم!!!تمام وجودش میشه گوش.تمام  اون هیکل بد ترکیبش که من را آزار میده میشه گوش!!!!!

.

تو حرف میزنی و اون چشماش برق میزنه..تو بغض میکنی و اون چشماش برق میزنه....تو اشک میریزی و اون چشماش برق میزنه...تو سوال میکنی و اون چشماش برق میزنه..موبایلت زنگ میخوره و میندازیش روی تخت و غر میزنی که خسته شدم و اون بااااااز چشماش برق میزنه....اونقدر برق میزنه که حس میکنی چشمات داره کور میشه!!!!!

.

حرفات که تموم شد دلت آرووم میشه.منتظر حرفاش یا مشورتش نمی مونی، فقط دلت آروووم میشه.حرفات که تموم میشه تازه میفهمی برق چشماش از چیه.

حق داره!

هیچ فکر نمیکرد باز برات مهم باشه.شاید فکر نمیکرد دیگه دوستش داشته باشی. شاید از بس از ترس نگاه کردن به هیکلش به چشماش هم نگاه نکردی خیال برش داشته که از چشمت افتاده.که گم شدی...که دور شدی....حق داره!حق داره خوشحال بشه و باشه....

.

دلت میخواد بغلش کنی.بهش بگی خودت میدونی چقدر دوستت دارم .خودت میدونی چقدر واسم عزیزی.خودت میدونی اگه تو نبودی شاید من هزار سال پیش مرده بودم.خودت میدونی کجای زندگی  و وجود منی....میدونی اگه همه ی دنیا هم جمع بشند نمیتونند تو رو از من بگیرند....میدونی تموم دردم اینه که ازم دور بشی...دلت میخواد بهش بگی :فرنگیس! خیلی دوستت دارم ولی از هیکلت متنفرم!!!!!!!!!

واسه همینه که نگاهت نمیکنم....واسه همین راجبش حرف نمیزنم ...واسه اینه اینقدر سکوت کردم و میکنم که همه ی حرفام را همراه با دم نفسم فرو ببرم ....

دلت میخواد زل بزنی توی چشاش و سیر نگاهش کنی و باهاش تموم روزای سختی که با هم گذروندید را مرور کنی و بعد بگی تا آخر عمر دوستش داری که بوده و مونده و اگه هستی و موندی به خاطر اونه.دلت میخواد گم بشی توی چشمایی که هنوز هم داره برق میزنه.

ولی یه چیزی مانع میشه.یه کسی مانع میشه.همون که باعث شده قیافه و هیکلش برات غیر قابل تحمل باشه......

خـــــانــــــــومـــــــش اونـــــــه...ا

هوالمحبوب:

دیروز از اون روزها بود...شبش از اون شبا بود..سخت بود...درد بوووووود...شاید دوازده سیزده ساعت بود فقط یک سر آهنگ "داوود" را گوش میدادم...."خانومم تویی ....بارووونم تویی...عاشق شو....دلم آرووومم تویی....."

توی خلا...دراز کش....قدم زنون.....نشسته...خوابیده....

فرنگیس با حالت بدجنسی میگفت خسته نشدی از بس اینو گوش دادی؟"عباس آقاتون" این آهنگ رو بهت داده که ازش دل نمیکنی؟

سکوووت...لبخند....همین...

ازکسایی که زنگ میزدند بهم لجم میگرفت...لجم میگرفت که باعث میشند موزیک قطع بشه...جواب نمیدم.منتظر می مونم قطع کنند و باز "میدونم تو انتخابم اشتباه نکردم.....خانومم تویی....بارووونم تویی...."

همیشه فکر میکردم اتاقم بهترین جای دنیاست...امن ترین جا..قشنگ ترین جا....

توی اتاقم جا نمیشم...توی تختم جا نمیشم....حالت تهوع دارم وقتی غذا میخورم و باز فرنگیس سرم داد میزنه که باز شروع شد؟میخندم و میگم:"خاصیته  بهمن ه!"

راه میرم....باز راه میرم....زانوهام را میگیرم توی بغلم و توی خودم جمع میشنم و چونه م را میذارم روی پاهام و زل میزنم به زاینده رود بی آب و مرغای دریایی که یهو دسته جمعی بلند میشند و یهو دسته جمعی میشینند....هوا خیلی سرده.....انگار همه ی دنیا با هم یخ زده و باز...

"دوست دارم شب تا سحر دور سرت بگردم....واسه ی من شیرینه حرفاااااااات.....واسه ی من تو بهترینی....کاش همیشه توی قلب من بشینی.....خانومم تویی ...باروووونم تویی....."

..."لیلا" رفتنی ه!باید بره..باید نباشه....باید بیاد و بگه و بره و جاش را بده به "لیلا" بعدی...اگه باشه..اگه بمونه ..اگه اصرار کنه خراب میشه....همه چی خراب میشه...درد میشه....بغض میشه...میشکنه...میشکنم....لیلا باید که نباشه...اگه بمونه و یهو خدایی نکرده دلم سر بخوره فاجعه ست...دلش سر بخوره وحشتناکه....اون موقع لیلا دیگه لیلا نیست...دیگه پیغامبر نیست....دیگه پستچی نیست.... لیلا را باید بذاری جلوی چشمات و ستایشش کنی...تقدسش کنی...بپرستیش...بهش ایمان بیاری.....ازش تمثیل بکشی و بزنی به دیوار اتاقت ...باید بذاریش روی چشمات.....باید بپرستیش اما بترسی عاشقش بشی که نکنه اندازه ی خودت کوچیکش کنی...بترسی بهش دست بزنی که نکنه بشکنه ،که خورد بشه...این خاصیت لیلاست.

...اشکام را پاک کردم و گفتم :ببخشید! گفت:آدم که واسه بزرگ شدنش معذرتخواهی نمیکنه!خجالت نکش.جلوش را نگیر!این صدای بزرگ شدنته!

دیشب تازه فهمیدم چقدر صدای بزرگ شدن و کوچیک شدن شبیه هم ه!

احساس بزرگی نمیکنم.با اینکه هنوز اون بالام احساس بزرگی نمیکنم.دیشب صدا همون صدا بود اما اثری از بزرگ شدن نبود.......اثری از پوست انداختن نبود...اثری از تولد نبود....همه ش درد بود...همه ش کوچیکی بود...بزرگ شدن گم شده بود..همه چیز توی دی ماه گم میشه..شاید توی یکی از شبها یا روزای دی ماه گم شده بود...باز هم گولم زده بود....

...خیال کن ایثار میکنی....ایثارت را داد بزن...نصفه نیمه بگو بقیه ش را بخور و قورت بده توی حلقت...من خنگ میشم باز داد میزنم و تو باز تاسف بخور که الی یادت میره ،فراموش کردی و من کفش فروشی "دیدار"توی خیابون "مدرس " را شاهد میگیرم...تو ایثارت را به نمایش بذار و مخفی کن.... و من تمومه ایثارم را توی خنگیم ریختم و اونقدر هم زدم تا حل بشه تا برسه به مرحله ی اشباع...تا مثل طریقه تبلور نمک توی کتاب علوم کلاس چهارم ابتدایی شروع کنه بلور شدن...

یادمه اون آزمایش را خوب انجام ندادم وقتی کلاس چهارم بودم.واسه همین کلک زدم.به عمد یه تیکه نمک سنگی را از نخ آویزوون کردم و دو روز گذاشتم توی محلول اشباع و بعد رفتم به خانم مختاری نشون دادم..بلور نمکم از همه قشنگتر شده بود...فقط خودم میدونستم کلک زدم...

پـــــ . نــــ : 

دیشب یه فالگیر فالم را گرفت......گفت منتظر باش!که یه لیلای بزرگتر از راه برسه و نابودت کنه!!!!من یه عمره منتظرم! همینــــــــــــ

زمـــیــــــــن ! به دور مـــدارت نگـرد بی خـــــورشــــــید....

هوالمحبوب:


گاهی تمام دنیا با تمام عظمتش برات کوچیکه

گاهی با خودت میگی اگه برسم به تهش حالا چی کار کنم؟بعد آرزو میکنی کاش هیچوقت به اون آخر نرسی.کاش هیچی آخر نداشته باشه....

نمیفهمم چه طوری سجاده پهن میکنم.یادم نیست چی نیت میکنم.یادم نیست چی میگم.حتی یادم نیست چی دعا میکنم فقط یادمه اون آخرای آخر یادم میاد که نمیدونم چه طوری قامت بستم و یادم میاد بدون وضو ایستادم و یادم میاد که کجام ....

میگند شکستن نماز گناهه!اما من اصلا یادم نیست چی خوندم و یا اصلا خوندم یا نخوندم!توی مرکز ثقل زمین ایستادم ولی تحمل بودن اونجا را ندارم.اصلا عکس العملم از کار افتاده!!!

نمیدونم دارم روبروی خدا چی میگم یا چه ذکری را دارم تکرار میکنم فقط یهو چادر را از سرم میکشم و میپرم تو حیاط..حتی فرصت ببخشید خدا را هم به خودم نمیدم!

دور تا دور حیاط راه میرم.سردمه!

میرم وضو بگیرم.زوور میزنم حواسم را جمع کنم که درست کارم را انجام بدم.زوور میزنم یادم بیاد چه طور وضو میگیرند.یادم نیست!!!!!!!

اول چپ بود یا اول راست؟؟؟؟!!!!

میام داخل اتاق.توی کتابخونه میگردم دنبال توضیح المسائل.نمیدونم چرا دارم میلرزم!حتما سردمه!

اول راست بود!

میترسم یادم بره.با خودم هی تکرار میکنم راست اول راست اول دست راست....راست!

میرم داخل دستشویی.باز تکرار میکنم راست.اینقدر حسهام قاطی شده که حتی خنده م هم نمیاد!!!یادم رفته دسته راستم کدومه! با خودم ادای اینکه دارم مینویسم وقلم دست گرفتن را در میارم تا ببینم با کدوم دستم مینویسم و بعد نتیجه بگیرم پس دست راستم اینه!!!!

زور میزنم ترتیب را رعایت کنم و درست انجام بدم.قامت میبندم!

الله اکبـــــــــــــــــر....

دارم خفه میشم!یه چیزی توی گلومه که نمیدونم اسمش چیه!داره خفم میکنه!زور میزنم کلمه ها درست از دهنم خارج بشه و درست ادا کنم.وسطش مکث میکنم.به خدا میگم کمکم کن تموم بشه!یادم رفته چی باید بگم!

ادامه میدم و بالاخره تموم میشه.....

موقع دعاست.زل میزنم به خدا و هیچی نمیگم.حرفم نمیاد!!زووور میزنم صدام بیاد بیرون ،نمیاد!!!

میشینم روبروی خدا و همونجا جلو چشم خدا بهش میگم که بره به جهنم!

راه میرم توی اتاق..اتاق کوچیکه.بیست متر فضا برای این همه راه نرفته کمه.....

میرم توی حیاط...راه میرم...دور تا دور حیاط....حوض خالی ه....و گرنه پاهام را میکردم توش و دراز میکشیدم روی زمین و زل میزدم به آسمون تا آسمون بچرخه و منم باهاش بچرخم...قبلا ها افاقه میکرد...شاید الان هم بکنه.....ولی حوض خالی ه.زمستونها سخته آبش را عوض کنی.یخ میبندی!

هشتاد متر فضا کمه برای راه رفتن....برای این همه راه نرفته کمه...یه عالمه راه دارم که برم....یه عالمه فکر مونده که باید بکنم.....

میپرم تو اتاق...کاپشن...کلاه.....شال....کفش....

دختر که باشی باید خودت را استتار کنی.باید بری توی جلدی که فقط فکر کنی نه نگاه.فقط راه بری و بیخیال دنیا!

حتی تموم شهر هم برای این همه راه نرفته کمه....کاش به آخرش نرسم.....

زمین گرده! باز میای سر جای اولت!صبح بخیر دنیا!صبح بخیر الی!

هـ ــ ـــ ـــــ ـــمـ ــ ــ ـــ ــیــ ـــــ ــــ ـــ ــــــنــ ـــــ ــــــ ــــــ ــــ ــــ ـــ ــــ


MORE OR LESS ....??????

هـــــوالــمحــــــبــــوب:


الهـــــــــــــــــــــی!


تا با تــــــــــــو هستم ، بیشتر از همـــه ام!


و


تا با خودم ،


احساس میکنم کمتـــــــــــــــــر از همــه ام!


"بـــایزیـــــد بسطامی"



پـــــ .نـــــ :


*خدایا نمیخوام کم باشم

مگر غیر از من بیچاره ی خر.... نباشد احمق و نادان دیگر؟

هوالمحبوب:


خودم را مشغول میکنم.خودم را مشغول کردم.دیشب شهرزاد اومد دنبالم در آموزشگاه و در یک حرکت غافلگیرانه من را برد موبایل فروشی و یه موبایل خوشگل از طرف اون خریدم تا وقتی حقوق گرفتم پولش را بهش برگردونم.کلا شوکه شده بودم.اصلا کلا این دختر هی آدم را با رفتارش غافلگیر میکنه.هنوزم اعتقاد دارم مهربونیش اعصاب آدم را میریزه به هم و باید یه دست کتک مفصل بخوره.دیشب با موبایل سرگرم بودم تا گزینه های جدیدش را کشف کنم و تا صبح مشغول کشف رمز خوابم بودم.خیلی بد خوابیدم.خیلی! و هردفعه هم میخوابیدم یه چیزه غریب میدیدم تو خواب!

قول دادم نه غر بزنم نه گریه کنم و گرنه مجبورم خودم را تنبیه کنم....

باز خودم را مشغول میکنم.هی خودم را مشغول میکنم.من قراره بهترین باشم.....

دارم جارو برقی میکشم که زنگ میزنه.تعجب میکنم و نمیدونم ممکنه چه کار داشته باشه!؟!

گوشی را جواب میدم .کاملا خونسرد و رسمی....بله؟

 - تو داری چه غلطی میکنی؟؟

الی:ببخشید؟

- گفتم داری چه غلطی میکنی؟

الی:مطمئنید درست گرفتید؟؟؟

- اینا چیه توی وبلاگت نوشتی؟؟؟

الی: وا! ببخشید نشناختم!شما مسئوله بلاگ اسکای هستید؟سلام عرض شد.عذرخواهی میکنم قصوری از بنده سر زده؟راستش من سیاسی نیستم .حرف فسق و فجور هم بلد نیستم بزنم.حتما واسمون حرف در اوردند.شاید یکی داره  واسمون  پاپوش میسازه باور کنید....

- دهنت را ببند الی.دهنت را ببند....

الی: شما هرچی بگید حق دارید اما ببخشیدا دیگه دارید از حد و مرز ادب تجاوز میکنید .درسته کله گنده اید و کلی بلاگر دارید و یوزر اما یه خورده اگه فکر کنید میبینید دارید زیاده روی میکنید آقای....ببخشید فامیل شریفتون؟؟؟؟(توی دلم یهو خنده م گرفت تا گفتم فامیل شریفتون!گفتم الان میگه ما شریف نداریم!!!)

- بسه الی! بسه!اونا که نوشتی راسته؟

الی: من هیچ وقت دروغ نمیگم.همه میدونند مگه اینکه مجبور باشم...

- خاک برسر احمقت!

الی:جای مبارک گفتنته؟! بی ادب!تو ادب خونوادگی نداری؟هااان؟بی خاصیت!

- قدته؟

الی:قدشم!

- گفتم قدته؟

الی:گفتم قدشم!

- چرا؟یعنی اینقدر احمقی؟!!!!؟؟؟!حماقت تا این حد؟با این همه اهن اهن گفتنت آخری که خوبه همینه؟

الی: من حماقت نکردم و نمیکنم.حماقت را" بابا" کرد که "مامانی" را انتخاب کرد.حماقت را مامانی کرد که به بابا بله گفت.حماقت را "باباحاجی" و"مامان حاجی "و"بابا احمد" و"مامان معصومه" ام کردند که واسشون ذوق مرگ شدند و جشن گرفتند.حماقت را اون احمقی کرد که بابا و مامانی را فرستاد تو حجله و فرداش دوماد را بردند حمام دوومادی و براش کل کشیدند.حماقت را اون احمقی کرد که توی حجله برای هر دوشون آرزوی خوشبختی و فرزند صالح داشتن را کرد.حماقت را خدا کرد که فکر کرد هنوز باید به زمینی ها امید داشته باشه و"الی" را بهشون بده تا نشون بده تولد هرنوزاد یعنی اینکه هنوز خدا از زمینی ها نا امید نیست.وسط این همه احمق میخوام بهترین احمق باشم.اشتباهه؟ تو که میدونی من از شبیه بقیه بودن متنفرم.حالا که همه شبیه همه اند و نمیتونند متفاوت باشند من میخوام بهترینشون باشم.بهترین که باشم متفاوت میشم ، نه؟ آره میشم!خاصیت بهمن ماهه!هرسال اول بهمن تا برسه به آخرش از من جووون میگیره.ولی این دفعه من برنده میشم.قول دادم کم نذارم و نمیذارم.هیچوقت به اندازه ی الان احساس در اوج بودن نداشتم.من دختره خوبی ام ، نه؟!

- الــــــی!

الی: الی و کوفت!اگه یه کلمه دیگه حرف بزنی و اشکم را در بیاری تا آخر عمرم نمیبخشمت.برام آرزوی خوشبختی کن و خداحافظی کن دارم اتاق را جارو میکشم الان مهونهامون میاند

- کاش می مردی تا از دستت راحت میشدم.

الی: کل اگرطبیب بودی سر خود دوا نمودی.دعا میکنی به حق خودت بکن بچه.....

لیــلــا...

و بازهم هوالمحبوب:

نگارین و قد چهار شونه داری لیلا خانوم

کنار خونه ی ما خونه داری لیلا خانوم

همون خونه که رو به قبله باشه لیلا خانوم

خودت مست و مارو دیوونه داری لیلا خانوم جان

لیلا لیلا لیلا

---

لیلا وفای تورو گردم

خال پشت پای تورو گردم

راه می ری نازک نازک جان، راه رفتن های تورو گردم وای  

لیلا لیلا لیلا

---

شتر از بارو می ناله، ما از دل لیلا خانوم

بنالیم هر دومون منزل به منزل لیلا خانوم

شتر ناله که اون بارم گرونه لیلا خانوم

ما هم نالم که دور افتادم از دل لیلا خانوم جان

لیلا لیلا لیلا

---

لیلا وفای تورو گردم

خال پشت پای تورو گردم

راه می ری نازک نازک جان، راه رفتن های تورو گردم وای  

لیلا لیلا لیلا

---

دلم می خواد که دلسوزم تو باشی لیلا خانم

چراغ و شمع و پی سوزم تو باشی لیلا خانم

دلم می خواد که در شب های مهتاب لیلا خانم

همون ماه دل انگیزم تو باشی لیلا خانم جان

لیلا لیلا لیلا

---

لیلا وفای تورو گردم

ناز غمزه های تورو گردم

نرمک نرمک راه می ری جان، راه رفتنای تورو گردم وای

لیلا لیلا لیلا

---

به سر شوق سر کوی تو دیرم لیلا خانم

به دل مهر مه روی تو دیرم لیلا خانم

بت من، کعبه ی من، قبله ی من، لیلا خانم

لیلا خانم جان

لیلا لیلا لیلا

---

لیلا وفای تورو گردم

ناز غمزه های تورو گردم

نرمک نرمک راه می ری جان، راه رفتنای تورو گردم وای

لیلا لیلا لیلا

 دریافت لیــــنک دانــــــلود لیلا خانوم

پـــــ . نـــــ :

الــــــی بـــــازی نداره

.

.

.

.

الــــــی بازی ......اره!!!!

در پناه تـــــــــــــــــــــــــــو....

هوالمحبوب:


این روزا همه ش یاد دو تا سریال می افتادم.یادمه سال 75 میگذاشت شبکه ی دو، یکشنبه ها!

همون سال نفرت انگیز زندگیم.


"درپناه تو"!


و اون یکی اونی که از بس قشنگ بود و با صحنه به صحنه اش آشنام و حسش میکنم و هم کتابش رو خوندم و هم فیلمش رو دیدم و الحق و الانصاف که کتابش معرکه بود و پر از تصویر سازی.اگه اشتباه نکنم مهناز انصاریان نوشته بودش.یادمه دبیرستان بود خوندمش و جلدش زرد رنگ بود.


"لیــــلـــــا"!


این یک ماه کلا خودم را جای لیلا میبینم و مریم افشار....

میرم واسه "علی مصفا" خواستگاری و به عشق "رامین پرچمی" بله میگم!

.

.

گفتم که بازیگر نشو،بازیگری سخت است

گفتی دکانداری کنم،بی مشتری؟ سخت است...


وقتی سلیمان با شیاطین ماجرا دارد

با ما نگهداری از این انگشتری،سخت است


ما باخداوندان کوچک زندگی کردیم

با این خداوندان کوچک سروری سخت است....


من هیچ وقت کم نمیارم.هیچوقت .مخصوصا جاییکه حرف الی باشه!

الی ه راس راسی! نه اونی که من میذارمش جلوی ویترین و افسارش را ول میکنم تا داد وقال راه بندازه!

من آدم بشو نیستم! کفاشیه خیابون مدرس شاهده!قراره بهترین باشم!حتی بهترین احمق!

بعضی ها به خاطر الی کم نمیذارند. منم به خاطر اونا کم نمیذارم!میشم بهترین...حتی بهترین احمق!هنوزم هیچ کس نمیتونه از زیر دستم در بره!

الان منم بازی ام! نه...نه....بازی نه! منم توی زندگی ام!

توی دلم غوغاست ولی همه میبینند خوشحالم! همین کافیه.....


فراموش کردن تو....مثل آب خوردن بود....

هوالمحبوب:


... : "فراموش کردن سخته!خیلی سخته!باید برای فراموش کردن آسون مخاطبی داشته باشی که مراعاتت را بکنه.که مراعاتت را کرده باشه.که حواسش به رفتارش باشه .که حواسش به رفتارت باشه.ممنونم که به فکر امروز بودی و الی بودی.خیلی اذیتم کردی ولی حالا میفهمم چرا!که آسون فراموش کنم که آسون فراموش بشی.!!!!"


الی:"حرفی ندارم جز آرزوی بهترینها برات........."!


پـــ. نـــ :

* بی تفاوت تر از همیشه ولی چرا خوابم نمیبره؟!!!!!!


**  گــــل پـــــــســـــر:

فراموش کردن تو ....

مثل آب خوردن بود....

ازهمان آب هایی که میپرد توی گلو

و

سالها سرفه میکنیــــــ.....

شــــــــــــــــلــــــــــــــــــــــــــه زرد

هوالمحبوب:


نذر من نیست.من میپزمش اما نذر من نیست.حاجت من نیست.مال من نیست.نذر وحاجت والتماس تموم آدمای زندگیمه.هرسال 28 صفر مامان حاجی و عمه ها شروع میکردند به شـــله زرد پزون. یعنی غوغایی میشد ها!

منم عاشق شله زرد!

یعنی توی دنیا چهارتا غذا دوست دارم که یکیش شله زرده!حالا هی بیا زور بزن بگو شله زرد غذا نیست ولی من میگم هست!

خوبم هست!

یعنی من مرده ی اون عباس آقایی ام که شله زرد بلد باشه بپزه !!! حاضرم بدون هیچ شرطی برم بگیرمش!!!!

شـــــــــــــــلــــــــــه زرد! اونم یـــــــــــــــــخ!

اصلا داغ باشه نمیخورم.گرم باشه هم! خیلی سخته ولی میذارمش توی یخچال تا وقتی خووووووووووب یخ کرد برم بخورم!توی این مدت کلا روحم توی یخچاله ولی به انتظارش می ارزه!

داشتم میگفتم.هرسال مامان حاجی و عمه ها هرکدوم دیگ بار میذاشتند و از اونجایی که میدونستند من مرده شله زردم اول یه سطل واسه الی بعد واسه همسایه ها!

یعنی 28 صفر واسه من عشق بود((نمیگم عید بود!چون دوسال پیش یه "بی تفاوت " نامی اومد گیر داد خجالت بکش! وهی مانور داد روی کلمه ها وجمله هام!!!))

تا اینکه مامان حاجیم رفت!رفت و حسرت شله زرد پختنش را تا آخر عمر گذاشت به دل الی و هزارتا الی ه دیگه!

از اسم "حسن"متنفرم اما عاشق صاحب این نامم!

سه سال پیش بود.شب تولدش به صاحب اسمش گفتم- وقتی روضه خون داشت میگفت کسی بدون اجابت و نا امید از پیشش برنمیگرده . وقتی داشت میگفت مظلوم تر از حسین ،حسن!- دلم از "حسن" نامی پر بود و به صاحب اسمش پناه بردم و گفتم از دست تو هم کاری برنمیاد .اونی که سوهان روح ه "حسن " ه !فقط میخوام آبروی اسمت را بخری "حسن"!

همونجا بدون  ذره ای چشمداشت نذر شله زرد کردم.نذر کردم روز شله زرد پزون مامان حاجی شله زرد بار بذارم.مهم نیست "حسن" آبروی اسمش را بخره .مهم منم که هرسال به "حسن" میگم بیخیال الی !حواست به بقیه الی ها باشه!!!!!

"حسن" آبروی اسمش را خرید. نرسیده به روز 28 صفر خرید و من هرسال شله زرد میپزم.واسه تموم آدمهای زندگیم .اسم تک تکشون را میگم و بعد به همه شون میگم ایندفعه نوبت شماست که آبروی "الی " را پیش "حسن" بخرید و سال دیگه یه شله زرد بار بذارید....

خانم "ملکی" پارسال به شکرانه ی داشتن دختر خوشگلش شله زرد بار گذاشت و بهم زنگ زد وکلی با هم گریه کردیم از ذوق...امسال "زهرا" و "آقای محمدی" وشاید سال دیگه یه عالمه آدم دیگه....

بابا کلی مهمون داره و فرنگیس هم کلی مشغول مهمونداری.بابا پارسال قدغن کرد کسی توی این خونه بساط نذری علم کنه.زنگ میزنم به شهرزاد و میاد خونه ی خانم "گازر".همسایه ی پیر ومهربونی که فرنگیس بهش میسپاره واسه پختن نذری کمکم کنه.تموم بار نذری پختن می افته روی دوش شهرزاد و خانم گازر! منم که همه ش موبایلم تو دستم ه و دارم با "عباس آقا " سنگامون را وا  میکنیم

شله زرد آماده میشه .هم میزنیم و دعا میخونیم بالای سرش."یا وجیها عندالله اشف لنا عندالله"..."اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد.."

زعفرون که توش میریزی دیگه میشه یه شله زرد راس راسی

میکشیم توی ظرفها و شهرزاد کلی خانومی میکنه و سلیقه به خرج میده و کلی "یا علی و یا رضا و یا مهدی و یا الله " روش مینویسه .اون آخر به حرمت صاحب امروز یه "یـــــا حســـــن " میشینه روی صفحه ی شله زرد و راه میفتیم به پخش کردن.

بهم اس ام اس میده :"الی" واسه منم دعا کن سر نذرت.بهش زنگ میزنم و میگم این نذر من نیست .نذر تو و هزارتا توی دیگه است .سال دیگه یادت نره شله زرد میپزی واسه منم بیاری ها!


پــــ . نــــــــــ :


* هیچوقت فکر نمیکردم "بله" گفتن اینقدر مسخره باشه و بدون حس!نمیدونم شاید چون راس راسی نیست.شاید چون مهم نیست.شاید چون کلا بیخیال.نه هیجان زده شدم و نه قلبم بومب بومب کرد.نه آب دهنم گیر کرد تو گلوم و نه اصلا ذوق مرگ یا خوشمرگ شدم!!! به عادی ترین صورت ممکن گفتم "بله"! و بازی هنوز ادامه داره...ساری ! بازی نه!

زنـــــدگــــــــــی!

.

.


** دست شهرزاد وخانوم گازر درد نکنه .مرسی واسه همه ی کارهایی که کردید. ازطرف خودم و تموم کسایی که دخیل بستند به صاحب این نذر ممنونم

.

.

.

*** الان پست سال اول شله زردپزونم را خوندم کلی از خودم نیشگون گرفتم