دفتر عشق تو را بستم , نیایی بهتر است
بی تو من با دیگری هستم , نیایی بهتر است
جام قلبم سالها سرشار از نام تو بود
جام را مستانه بشکستم نیایی بهتر است
رفته بودی تشنه ی عشقم کنی بیچاره تو
با شراب دیگری مستم نیایی بهتر است
ماه من بودی و اکنون در دلم خورشید اوست
او نهاده دست در دستم نیایی بهتر است
خواه لیلی خواه شیرین یا زلیخا بوده ای
دفتر عشق تو را بستم نیایی بهتر است
من نه مجنونم نه فرهادم نه یوسف بوده ام
من همان فریاد بــدمســـتم نیایی بهتر است
*شعر قشنگی بود.دوستش داشتم.هم خودش رو هم شاعرش را. رکورد شعرم رو بهم داد گفت بذار توی وبلاگت.بهش میگم آخه با این صدای کج ومعوج؟!حداقل بذار یه بار دیگه بخونم.میخنده میگه: نه! اون موقع دیگه مصنوعی میشه.حرف گوش کن دختر! گویا دلت کتک میخواد؟
منم که کلا دختر حرف گوش کنی ام!نه اینکه خوبم واسه همین!!!!
مدیونی فکر کنی حساب میبرم ها!
هوالمحبوب:
هنگام خاک کردنم یک بیل کوچک کنارم بگذارید ، شاید دلم برایتان تنگ شد !!
در آخر:
هوالمحبوب:
او نویسی های جلیل صفر بیگی:
هرچند که خسته ایم از این حال نیا !
شرمنده اگر ندارد اشکال نیا !
ما خط تمام نامه هامان کوفی ست !
آقای گلم زبان من لال نیا !!
*****
خبـــــر بــــــه دورترین نقطه ی جهان برسد
نخواست او به منِ خسته بی گمان برسد
شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشمِ خودت
کسی کــــــه سهم تو باشد به دیگران برسد
چه می کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر
بـــه راحتی کسی از راه نـاگهـــــــان برسد،...
رهــــــا کنی بــــــرود از دلت جــدا بـــــاشد
به آن که دوست تَرَش داشته به آن برسد
رهـــــــا کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
گلایـــه ای نکنی بغض خـویش را بخــــــوری
که هق! هق!... تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که... نه! نفرین نمی کنم... نکند
به او کـــــــه عاشق او بوده ام زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد
این شعرها دیگر برای هیچ کس نیست
نه! در دلم انگار جای هیچ کس نیست
آن قدر تنهایم کـــــــــه حتی دردهایم
دیگر شبیه دردهای هیچ کس نیست
حتی نفس هــــــــــای مـرا از مـن گرفتند
من مرده ام در من هوای هیچ کس نیست
دنیــــای مرموزی ست مـــا باید بدانیــــــــم
که هیچ کس این جا برای هیچ کس نیست
باید خدا هـــــــم با خودش روراست باشد
وقتی که می داند خدای هیچ کس نیست
من می روم هرچند می دانـم کــــــه دیگر
پشت سرم حتی دعای هیچ کس نیست
" نجمه زارع"
بی عشق و محبت نتوان زیست ولیکن
یک دل ، دو محبت نپذیرد...
قلبی که به یک لحظه دوصد عشق پذیرد
بگذار که این قلب،غریبانه بمیرد
***بابا حق با اونه! قبول!حق داشته وداره.اصلا مگه من فوضووولم؟ به من چه؟فقط یکی میخواد بهش بگه نمیخواست تا سال وچهلم و هفته م صبر میکردی ، اقلاحرمت نگه میداشتی میذاشتی کفنم خشک بشه،بـــــــــــــــــــــــعـــــــــــد!!!!!!!
تا این رو گفتم ؛ فرزانه مرده بود از خنده!!!! خودم هم خنده م گرفت.خیلی خندیدم خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــی....
هوالمحبوب:
هوالمحبوب:
مردی بود حسینقلی
چشاش سیا لُپاش گُلی
غُصه و قرض و تب نداشت
اما واسه خنده لب نداشت. ــ
خندهی بیلب کی دیده؟
مهتاب ِ بیشب کی دیده؟
لب که نباشه خنده نیس
پَر نباشه پرنده نیس.
□شبای دراز ِ بیسحر
حسینقلی نِشِس پکر
تو رختخوابش دمرو
تا بوق ِ سگ اوهواوهو.تموم ِ دنیا جَم شدن
هِی راس شدن هِی خم شدن
فرمایشا طبق طبق
همهگی به دورش وَقّ و وقّ
بستن به نافش چپ و راس
جوشوندهی ملاپیناس
دَماش دادن جوون و پیر
نصیحتای بینظیر......
از کسانیکه از من متنفرند سپاس، آنها مرا قویتر میکنند.
از کسانیکه مرا دوست دارند ممنونم،آنان قلب مرا بزرگتر میکنند.
از کسانیکه مرا ترک می کنند متشکرم، آنان به من می آموزند که هیچ چیز تا ابد ماندنی نیست.
از کسانیکه با من می مانند سپاسگذارم، آنان بمن معنای دوست داشتن واقعی را
نشان می دهند